۷ دلیل برای اثبات اینکه موقعیت فعلی بهترین حالت برای مردم و اصلاح طلبان است:
۱- احمدینژاد رئیس جمهور شده است اما در بدترین حالت ممکن و با بیشترین تعداد مخالفان. علاوه بر کسانی که خیلی ساده به موسوی رای دادند و حالا خیلی خشمگین و جدی اعتراض میکنند که رایشان نادیده گرفته شده، من به چشم خودم دیدهام که بعضی از کسانی که به احمدی نژاد رای دادهاند و انصاف دارند هم، اکنون با مخالفان همراهی میکنند. در میان تمام راههای رئیس جمهور شدن خوشبختانه احمدی نژاد و حامیان اصلیاش پرهزینهترین راه را برگزیدهاند.
۲- «وجهه داشتن و چهره بودن» که بزرگترین عامل حرکت و جوهرهی اعتماد احمدی نژاد است از او ستانده شد. حالا او باید در حالی به سفرهای استانی برود که میداند مخالفانش که پیش از این نهایت اعتراضشان این بود که قاطی جمعیت مستقبلین او نشوند؛ حالا با انگیزهای بالاتر از مخالفانش به پیشواز او خواهند آمد! او اگر با گارد و پلیس و جماعت لباس شخصی چماقبدست به سفر استانی برود دیگر آن "رئیس جمهور محبوب مردمی" نخواهد بود و اگر اینها را فرو بگذارد باید هر بار هزاران نفر را که علیه او شعار می دهند را تحمل کند. در سفرهای خارجی وضعیت برایش بدتر خواهد بود. دیگر عدهای سادهدل که او را رئیس جمهور صادق و استکبارستیز مسلمانی میدانستند که به جای توجه به افکار عمومی جهان به ملتش پشتگرم است به استقبالش نخواهند آمد و حتی مخالفانش هم برای هو کردنش به هیچ دانشگاهی دعوتش نمیکنند. او هر جا که پا بگذارد اعتراضهای شدید خواهد دید و سردی. و سردی و بیاعتنایی از همه چیز برای کسانی با روحیهی احمدینژاد خردکنندهتر است.
۳- با رویدادهایی که پس از اعلام نتایج رخ داد بسیاری از مشکلات و معضلات سیاسی و اجتماعی ایران که با روند پیش از این ۲۰ سال طول میکشید تا چند میلیون نفر به آنها واقف شوند، در عرض چند روز (حد اکثر از شنبه ۲۳ خرداد تا بعد از ظهر جمعه ۲۹ خرداد) برای بیش از ۲۰ میلیون نفر روشن شد. فراموش نکنید که تنها مشکل بزرگ ما احمدینژاد نبود بلکه سیستمی بود که به احمدینژادها میدان میدهد و از آنها حمایت میکند. یکی از آنها مساله بسیج است که اشکالات ساختاری وارد به آن تا پیش از این با توجیهاتی نظیر "بین همه قشر خوب و بد وجود دارد" در ذهن عامه مردم قابل حل بود اما الان میلیونها ایرانی نسبت به آنها طور دیگری میاندیشند و حتی بسیاری از بسیجیهای منصف نسبت به آفات تداخل نهادهای نظامی و غیر نظامی آگاه شدهاند. معضلات و مشکلات بزرگتر هم به همچنین ...
۴- هنوز احمدینژاد در ایران میلیونها طرفدار دارد. اما اینها همان میلیونها طرفدار دورهی پیش نیستند و میلیونها علامت سوال و تردید در ذهن آنها رسوخ کرده است. در پس ذهن همهی آنها کلماتی مثل دروغ، فریب، آمار ساختگی و امثال آن قرار دارد که قابلیت رشد دارند. حالا تمام حرکات احمدی نژاد که در طول ۴ (بلکه ۶) سال گذشته صرفا با جنگ روانی و بازیهای رسانهای و شلوغکاریهای خودشان لاپوشانی و حتی به صورت عکس نشان داده میشد زیر ذره بین مخالفان و حتی طرفداران احمدی نژاد است. این مناظرهها در حکم آن کودکی بود که گفت شاه لخت است. واقعیت را او کشف نکرد، اما به رو آورد و همهمه آورد و شد آنچه شد.
۵- فراموش نکنید که اگر نام موسوی یا هر کس دیگری به عنوان رئیس جمهور بعدی ایران از صندوق در میآمد او بلافاصله رئیس جمهور نمیشد. احمدی نژاد در هر حال تا شهریور ماه امسال رئیس جمهور بود و طی این مدت بلایی به سر بنگاههای اقتصادی و شرکتهای عظیم صنعتی ایران میآمد که فقط و فقط با عقبنشینی زمانمند نظامی قابل مقایسه است. در یک عقبنشینی نظامی که زمان معینی برای آن در اختیار است، اصل بر این است که هیچ چیز قابل استفادهای به دست «دشمن» نیفتد. از این رو یا تجهیزات غنیمتی به همراه نیروهای خودی به عقب برده میشوند و یا با آتش سوزی و بمبگذاری نابود میشوند. و فراموش نکنید که در نزد این دولت، همهی غیرخودیها دشمناند!
۶- امسال نه از نفت ۱۵۰ دلاری خبریست و نه از صندوق ذخیرهی ارزی پر و پیمان. میرحسین موسوی اگر رئیس جمهور میشد به معنای کامل کلمه به خاک سیاه مینشست. او نه فقط صنعت و اقتصاد ایران را – که به شرح فوق مشمول عقبنشینی قرار گرفته بود! – ویران تحویل میگرفت بلکه توان بازسازی آن را نمیداشت. بر طبق گمانهزنیهای مدلل، صندوق ذخیره ارزی ایران تا اول مهر ایران کاملا تهی خواهد شد و دولت حتی برای تامین پرداخت حقوق کارمندهایش با مشکلات جدی روبرو خواهد بود. روستائیانی که در سالهای اخیر عادت به گرفتن پول از دست رئیس جمهور کردهاند (گیریم هر دو سال یکبار) اگر با رئیس جمهور موسویِ کیسه تهی مواجه میشدند همه اشکالات را به پای او و همهی خوبیها را با هزاران آه و اندوه و نوستالژی به پای احمدینژاد مینوشتند. حتی شاید بسیاری از طرفداران موسوی هم در مقابل بحرانهای عظیم پیش رو و بوقهای رسانهای مخالف دولت فرضی (نظیر کیهان) در مورد توانایی و کفایت موسوی و تیمش به تردید میافتادند. اما حالا همهی توپها در زمین احمدی نژاد است که تا پیش از این با دادن پول و اضافه حقوق و وام رای جمع کرده است و مردمی را به این شیوه عادت داده.
۷- فراموش نکنید که ما الان از میرحسین موسوی یک تصور بیشینه داریم که احتمال بسیار زیادی دارد با واقعیت منظبق نباشد. بی شک اگر در دوم خرداد خاتمی به ریاست جمهوری نمیرسید ما همین تصور را از خاتمی میداشتیم و گمان میکردیم اگر خاتمی ریس جمهور میشد ایران مدینه فاضله میشد یا دست کم جلوی بیقانونیها گرفته میشد. اما دیدیم چنین نشد و با اشتباهات، خیانتها و بیعرضگیهای فاحش بعضی از اصلاحطلبان (و با عرض پوزش: تا حدودی خود خاتمی) بخش اعظم دوران اصلاحات به فجایعی گذشت که هرکدام زمینهساز فجایعی بزرگتر شد. فقط در دوران رئیس جمهور ۲۰ میلیونی بیعرضهای چون خاتمی ممکن بود گناه فاجعهای چون ۱۸ تیر در حد دزدیدن یک ریشتراش خلاصه شود، کسی که به صورت نایبرئیس شورای شهر تیرزده و به ترورهای دیگری هم اعتراف کرده است بعد از چند ماه نه فقط آزاد شود بلکه در طرشت به دانشجوها قمه بزند، ضاربان دو وزیر کشور هیچ عقوبتی نبینند (دستور دهنده که فیلمساز هم شد!)... و در نهایت مردم از شر اصلاحطلبانی که حتی در شورای شهر پایتخت نمیتوانند با شهردار و وزارت کشور همسو با خودشان بسازند (با رای دادن یا ندادن) به دامن اقتدارگراهای متحجری پناه ببرند که همین مردم وقتی دوم خرداد ۵ سال پیش به خاتمی رای میدادند امیدوار بودند آنها را به زباله دان تاریخ سپرده باشند. احتمالی هم وجود دارد که موسویِ بیحزب و بیاستراتژی و خط فکری مشخص در صورت رسیدن به ریاست جمهوری؛ اشتباهاتی مشابه همانها را تکرار میکرد که در نهایت به ضرر کشور و اصلاحات منجر میشد و این احتمال وقتی شدت میگیرد که بدانیم موسوی پیروز تمام بازندگان دولت نهم، شورای نگهبان، راستهای سنتی و طیف وسیعی از سپاه را در مقابل خود و به عنوان اپوزوسیون داشت. اما اکنون و بدون آن هزینهها، بسیاری از شعارها و انتظارات اصلاحطلبانه به وجود آمده که به جای صبر و مداراها و توجیهات بی مورد دوران ۸ سالهی خاتمی، بسیار صریح و روشن به پیش میروند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر