۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

خبر مستند صبح ۸۸/۷/۸

جنبش آزادی خواهی ما ایرانیان، متعلق به هیچ جناحی نیست. هدف جنبش ما، استقلال آزادی جمهوری ایرانی ست. «فرزند ایران»  

۱- ضمن عرض تسلیت، امیر زمانی فر و رزا آژیری دو روزنامه نگار جوان کشورمان که در رادیو فردا کار می کردند، روز گذشته در اثر سانحه رانندگی کشته شدند. مهین گرجی، خبرنگار رادیو فردا در اثر تصادف امروز در کما است.

۲- دومين نامه مهدی کروبی به هاشمی رفسنجانی: پاسخ شما به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند، چيست؟

۳- هشدار دانشگاه تهران به دانشجویان: در کوی تجمع نکنید! دانشگاه تهران به دانشجویان ساکن کوی این دانشگاه هشدار داده حق برگزاری تجمع را ندارند و در صورت شرکت در تجمعات بدون مجوز با آنها برخورد خواهد شد.

۴- موسوی: روز آزادی در روند حوادث اخیر یک نقطه عطف بود!

۵- آمریکا خواهان این شد که ایران مرکز اتمی قم را به روی بازرسان بین المللی بگشاید و مدارک ساخت این مرکز و پرسنل آن را در اختیار آژانس بین المللی اتمی قرار دهد.

۶- وزارت بهداشت ابلاغیه داد: تعطیلی هفت روزه دانشگاه ها در صورت اوج گیری آنفولانزای خوکی!

۷- محمد رضا خاتمی : «دولت بعد از نهم» برای ما محلی از اعراب ندارد.وی افزود اشتباه آقایان این است که فکر می کنند دو حزب نیمه جان باعث شدند حرکت های سیاسی در داخل جامعه شکل بگیرد. برعکس است. ما داریم دنبال مردم می رویم. راه حل آن است که بتواند افکار عمومی را قانع کند نه بنده رضا خاتمی را، نه سیدمحمد خاتمی و نه میرحسین موسوی یا مهدی کروبی فرزند احمد را. سران اصلاح طلب هم که قانع شوند این ملت قانع نمی شود!

۸- یک فرمانده سپاه: سپاهیان باید جانشین اساتید سکولار دانشگاه ها شوند!

۹- دانشجویان شریف با شعار "وزیرِ زیرِ دیپلم، استعفا استعفا" به استقبال وزیر علوم دولت کودتا رفتند!

۱۰- انجمن خبرنگاران و عكاسان ورزشي خراسان رضوي با صدور بيانيه‌اي اعلام كرد كه به دنبال ضرب و شتم خبرنگار و عكاس ورزشي پس از ديدار تيم‌هاي فوتبال استقلال و ابومسلم در مشهد از مامور خاطي نيروي انتظامي،شكايت خواهد كرد.

۱۱- پرويز پرستويي پس از دريافت جايزه جشنواره باتومي: به خاطر شرايط فعلي جايزه را به مردم ايران تقديم مي کنم!

۱۲- خانواده سعید لیلاز، تحلیل گر اقتصادی و روزنامه نگار سرشناس ایرانی روز گذشته موفق به ملاقات با او نشدند.  همسر لیلاز:دو هفته است که نه ملاقات می دهند و نه تماس تلفنی و با توجه به نوع برخورد ها ، موج جدیدی از فشار شروع شده است. همسرم در حالت ایزوله و بایکوت کامل است. به گفته خودش نه صدایی می شنود و نه کسی را می بیند!

۱۳- خانواده هنگامه شهیدی دیروز با این روزنامه نگار ملاقات کردند. مادر هنگامه شهیدی:هنگامه در زندان دچار مشکل کلیه شده اما فقط 4 بار در 24 ساعت اجازه دستشویی رفتن می دهند! هنگامه فقط فریاد می کشید و می گفت که به همه بگویید مرا به شدت تحت فشار گذاشته اند و حتی اجازه دستشویی رفتن هم نمی دهند. ما نگران ناراحتی قلبی و افت فشار هنگامه هستیم و الان هم که مشکل کلیه پیدا کرده به شدت نگران هستیم.

۱۴- خانواده بهمن احمدی امویی، مسعود باستانی و عیسی سحرخیز دیروز با این روزنامه نگاران در زندان اوین ملاقات کردند. ژیلا بنی یعقوب: به صورت کابینی با بهمن ملاقات کردم و نه حضوری. متاسفانه تاکنون بازجوی بهمن اجازه ملاقات حضوری به ما نداده است. بهمن، خودش را برای تحمل مدت طولانی تر زندان آماده کرده است، چون اصلا در باره احتمال آزادی اش حرفی نزد.

۱۵- خانواده فریبا پژوه هم دیروز با او ملاقات کردند اما به خانواده احمد زیدآبادی اجازه ملاقات داده نشد. مادر فریبا پژوه : فریبا در زندان قرص های آرام بخش مصرف می کند و لاغر شده و رنگ پریده بود اما در کل حال عمومی اش خوب بود. فریبا پژوه به خانواده اش گفته در سلول جدید به اتفاق هنگامه شهیدی است. یخچال و لویزیون در اختیار دارند و سلول جدید به مراتب بهتر ازسلول قبلی اوست!

۱۶- خانم باستانی:چند روزیست که فشارها بر مسعود باستانی و سایر روزنامه نگاران زندانی شدت یافته و این روزنامه نگاران مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. مسعود نگران حکم است و می گوید که به احتمال زیاد حکم سنگینی برای او خواهند برید و بازجوی مسعود گفته که قاضی، نظر مساعدی نسبت به مسعود ندارد! مسعود باستانی اکنون با عبدالله مومنی، شهاب الدین طباطبایی، هدایت الله آقایی و رضا نوربخش در یک سلول نگهداری می شود.

۱۷- دفتر تحكيم وحدت در آغاز سال جديد تحصيلي: دانشگاه در انتظار آزادیست!

۱۸- پس از تجمعات اعتراض آمیز در دانشگاه ها، حکومت نظامی غیررسمی درخیابان ها برقرار شد.

۱۹- علیرضا بهشتی: زندانیان را آزاد کنید!

۲۰- مير حسين موسوى اعلام کرد: هر گونه تحريم عليه ايران، مردم را هدف قرار مى‌دهد و از ملت ‌هاى ديگر خواست‌ که در هيچ تحريمى عليه ايران شركت نكنند.

۲۱- «دیر رسیدید آقای قذافی کاروان رفته» عنوان مقاله‌ای از مسعود بهنود را اینجا بخوانید.

۲۲- «وردی که ندانستیم» عنوان مقاله‌ای از مسعود بهنود را اینجا بخوانید.

۲۳- متن پیاده شده روز سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸ دکتر سازگارا را اینجا بخوانید.

۲۴- خلاصه گفتار روزانه دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۸ دکتر سازگارا را اینجا بخوانید.

۲۵- قرار است تسويه بدهي دولت به بانكها از حساب ذخيره ارزي پرداخت شود.

۲۶- پس از دو روز پیاپی اعتراض در دانشگاه های تهران و سپس صنعتی شریف ، تنی چند از اعضای هیات دولت به ریاست رحیم مشایی تشکیل جلسه فوق العاده دادند. یک منبع آگاه به خبرنگار رویداد گفت این جلسه دیروز عصر در ساختمان وزارت کشور برگزار شده است. در این جلسه فوق العاده ، رحیمی معاون اول احمدی نژاد ، کامران دانشجو وزیر علوم ، معاون دانشجویی وزیر اطلاعات ، یک مقام مسوول در نهاد رهبری و یکی از اعضای فرماندهی بسیج دانشجویی کشور حضور داشته اند. در این جلسه با ابراز نگرانی از اتفاقات اخیر تاکید شده است به هر شکل ممکن باید از گسترش و ادامه این اعتراضات جلوگیری نمود. این منبع آگاه افزود: «در این جلسه میان رحیمی و نماینده بسیج دانشجویی سخنان تندی رد و بد شد. رحیمی معتقد بود که بسیج دانشجویی حتی عرضه جمع کردن صد نفر برای حمایت از دولت و برخورد با دانشجویان را ندارددر این جلسه همچنین معاون دانشجویی وزارت اطلاعات مدعی شد که این اعتراضات سازماندهی شده از قبل توسط تشکل های دانشجویی نبوده و بیشتر اعتراضات به صورت خودجوش شکل گرفته است. این مقام امنیتی اضافه نمود: برخورد با فعالین دانشجویی نتوانسته است تاثیری در کاهش اعتراضات داشته باشد در برخی مواقع به صورت عکس عمل کرده و افراد بیشتری ترغیب به اعتراض نموده است. این منبع آگاه اضافه نمود: «در این جلسه همچنین طرح تعطیلی دانشگاه های برای یک ترم بار دیگر توسط اسفندیار رحیم مشایی مطرح شد. وی مدعی شد که آقای احمدی نژاد معتقد هستند بهترین و کم هزینه ترین راه حل تعطیلی برخی و در صورت گسترش اعتراضات همه دانشگاه ها برای یک ترم به بهانه ی بیماری های واگیردار است!

 

خلاصه گفتار روزانه دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۸

سلام، دوشنبه 6 مهرماه 88 و 28 سپتامبر 2009 میلادی
چهار موضوع:
یک- در مجلس خبرگان رهبری وقتی آقای دستغیب اعتراضش را بیان کرده ، جمعی از وکلای مجلس خواهان اخراج او شده اند و آقای خامنه ای او را نگه داشته است. یعنی به جای عزل و نصب رهبر توسط این مجلس، وکلا باید توسط رهبری عزل و نصب شوند. شاید در طول تاریخ بشر مجلسی به بیکارگی و بی خاصیتی و دست نشاندگی این مجلس خبرگان نداشته ایم. چون این مجلس تنها یک وظیفه دارد، آن هم نظارت بر کار رهبر و عزل و نصب او است. اما همین یک کار هم هرگز از این مجلس برنیامده است.

دو- افزایش درخواست های کشورهای 1+5 بعد از افشای سایت جدید ایران ، موضوع دوم است. این کشورها به ایران سخت تر گرفته اند. شاید این درخواست های سفت و سخت امروز را باید نقطه اختتام شکست های پی در پی سفر آقای احمدی نژاد دانست. چرا که ایشان نه فقط نتوانست با آمریکائیها رابطه دوستانه ای برقرار کند یا به رسمیت شناختن دولتش را توسط کشورهای دیگر پشتوانه کسب مشروعیت نماید، بلکه با فشار بیشتری مواجه شده است و حکومت کودتا بر سر دو راهی باخت – باختی قرار گرفته است که یا باید از غنی سازی اورانیوم و ادعاهای قبلی کوتاه بیاید یا با تحریم های سخت تری مواجه شود.
سه- سوالی از نصب کردن برنامه ها در دو کامپیوتر برای اتصال آن ها از طریق یک تونل مجازی مطرح شده است که آیا برای نصب این برنامه ها آنتی ویروس را باید از کار انداخت؟ پاسخ این است که نه الزماً. بستگی به برنامه آنتی ویروس شما دارد که اگر مشکلی برای نصب این برنامه ها ندارد، نیازی به حذف یا تغییر آن نیست و اگر با نصب این برنامه ها مشکلی است، آنگاه باید آن آنتی ویروس را تغییر داد.
چهار- اما نکته آخری بحث ما در مورد سپاه و فعالیت های اقتصادی آن است که بانک انصار را هم می خواهد تاسیس کند و در تحلیل نهایی، در ستون فقرات کودتا و حکومت آن سپاه قرار دارد. روز گذشته سپاه اشتباه بزرگی نمود و 51 درصد سهام شرکت مخابرات ایران را خریداری کرد. با این کار، سپاه سازمان بزرگی مثل مخابرات را که در دسترسی همه مردم قرار دارد در معرض برخورد، قرار می دهد. اگر چه برخورد با امکانات مخابرات ممکن است کار خود ما را هم لنگ کند اما مهم این است که در گستره کشور از یک تلفن عمومی ساده تا اشغال خطوط تلفن و در همه جا فلج سازی مخابرات، کار ساده ای است که مبارزه ما با سپاه را همگانی می کند.
تا فردا شاد و موفق و سرافراز باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی.

متن پیاده شده روز سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸

سلام، سه شنبه 7 مهرماه 1388 و 29 سپتامبر 2009 میلادی
موضوع رو صحبت میکنیم 5
موضوع اول نامه آقای کروبی به آقای هاشمی رفسنجانی رییس مجلس خبرگان رهبری است که به درستی اقای کروبی تاکید کرده به بی خاصیت بودن این مجلس که روزهای قبل هم صحبت کردیم، انتقاد کرده از اینکه این چه جور وکلایی هستند که یک اعلامیه آنچنانی میدن در حمایت از رهبری و به درستی گفته اگر خاصیت این مجلس این است که این حرف هارو بزنه دیگه اینقدر هزینه نمیخواد، بشینن خونه هاشون یه اعلامیه بدند هراز چند گاهی، و اینقدر هم پول مردم و وقت رو تلف نکنند. به هر حال من فکر میکنم نامه آقای کروبی مهر اختتامی بود بر بی آبرویی مجلس خبرگانی که برگزار شد و رهبری رو که اینطور جنایت و خیانت در حق مردم کرده با او برخورد نکردند سهل است یک اعلامیه آنچنانی هم دادند

دوم- این است که دیروز صحبت کردیم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ظرف کمتر از نیم ساعت 51% از سهام شرکت مخابرات ایران رو خریداری کرده واشتباه بزرگی رو مرتکب شده که بدین ترتیب سپاه رو در برابر ما قرار می ده در یکی از بزرگترین واحدهای اقتصادی کشور که از هر تلفن عمومی سر کوچه، از هر خط تلفنی که میشه اشغالش کرد، از هر صورت حساب، از هر دفتر مخابراتی، از هر کجایی در معرض برخورد ما قرار میگیره و برنامه های مفصلی که میتونیم تدارک ببینیم برای اینکه این ارگان نظامی و سرکوبگر رو که در تمام ارکان اقتصاد دست داره فلج بکنیم و مخابرات به جایی تبدیل خواهد شد که به خوبی میتونیم مقاومت مدنی و اعتراض مدنی خود رو از اونجا مطرح بکنیم و در واقع نافرمانی مدنی خودمون رو در گستره کل مخابرات در سراسر کشور انجام بدیم. اما البته نکته ای رو که می خواستم بگم این بود که امروز زمزمه هایی رو شروع کردند که ممکن است به دلیل اینکه غیر قانونی باشه یا غیر به اصطلاح روال عادی باشه ممکنه که معامله رو پس بدن وسپاه نیاد اونجارو بخره و جا بزنند از اینکه این اشتباه رو بکنند و رو در وری ملت بایستند، به هر حال باید ببینبم در این چند روز اینده چه اتفاقاتی می افتد و اگر قطعی بشه که سپاه مالک مخابراته اونوقت ما یک جبهه خیلی خوب و بزرگی خواهیم داشت برای مقابله با این ارگان نظامی. من راجع به سازمان های اقتصادی سپاه باز هم صحبت خواهم کرد برای اینکه جایی است که ما خوب میتونیم مقابله خودمون، تحریم های خودمون و نافرمانی های مدنی خودمون رو انجام بدیم برای اینکه این سازمان حسابی در دسترس ماست در سازمان های اقتصادی که تو اونها دست کرده و در تملک خودش دراورده.
سوم- درباره اتفاقی است که دردانشگاه تهران افتاد.(فیلمی از دانشجویان در حال شعار دادن پخش میشود) دانشجوها شعار های خیلی زیادی دادند و تنها دانشجویانی بودند که امده بودند برای انتخاب واحد. حیف شد برای اینکه تدارک خوبی دیده بودند که اگر اقای احمدی نژاد جرات میکرد در صحن دانشگاه پیداش میشد دانشجوها خدمتش میرسیدند. متاسفانه در اخرین لحظه فهمیدند و با تذکر شورای امنیت اقای احمدی نژاد نیامد و از دست دانشجوها فرار کرد. به هر حال از کسانی هم که امده بودند مثل وزیر علوم ، مثل اقای حداد عادل با شعارهای کوبنده دانشجوها مواجه شدند. از بین شعارها من یک شعار رو دیدم که خیلی قشنگ بود، نداییم سهرابیم ماهمه یک صداییم و ده ها شعار دیگه ای که دانشجوها دادند. چندتا نکته رو می خواستم عرض کنم سریع که از زمانی که دانشگاه ها رسمی باز بشه که طبیعتا میفته به هفته اینده باید مد نظرمون باشه.
نکته اول این است که در تظاهراتی که میکنیم، تدارکاتی که براش میکنیم، کمیته هایی که بچه ها درست کردند در دانشگاه ها یادتون باشه که حتما مسئولین، فعالین جانشین داشته باشند، رعایت پنهان کاری های لازم رو بکنیم تا از یه حدی بزرگتر نباشه و بشود در واقع سازماندهی رو ادامه داد چون حکومت مطمئنا در صدد ضربه زدن به فعالین دانشجویی خواهد بود.
نکته دوم که امروز بعضی از دانشجوها رعایت کرده بودند اما بعضی بی احتیاطی کرده بودند این بود که چون خیلی از دانشگاه ها دوربین مدار بسته دارند در موقع تظاهرات به خصوص کسانی که سازماندهی میکنند فعالیت میکنند پوشاندن صورت با ماسک سبز یا پارچه سبز هم تظاهرات رو سبز میکنه و هم اینکه یک مقداری از ما محافظت میکنه.
نکته سوم این هست که من دقت کردم به شعارهایی که مزدورهای حکومت تدارک کرده بودند که معلومه اونها نشستند یک جایی براشون فکر کردند که در واقع با ما جنگ روانی بکنند. شعارهایی را در مقابل شعارهای مردم که به خصوص از روز قذس شروع شده بود نشسته اند طراحی کرده اند که پاسخ بدهند. توصیه میکنم این شعارهارو بین خودتون تحلیل بکنید و اون وقت متوجه می شوید که جهت گیری حکومت چگونه است، تحلیل در واقع توطئه اندیشانه حکومت چگونه است و چطور فکر میکند که میتواند با موج خاص مردم مقابله بکند. به هر حال این یک بحث جالبی است که من واردش نمیشم، به خود دانشجوها واگذار می کنم ولی بررسی شعارهایی رو که طرف مقابل در اورده کاملا جهت گیری اونها رو نشون میده و در شطرنجی که با اونها داریم بازی می کنیم به ما نشون میده که حرکت انها چگونه خواهد بود و ما میتونیم با این کار حرکتمونو تنظیم بکنیم.
نکته اخری که می خواستم بگم اینه که جو اجتماع، مردم با تمام قوا پشت دانشجوها هستند. روز گذشته در دانشگاه دیده شد که به محض اینکه دانشجوها پاشونو به خیابون گذاشتند بوق ماشین ها به صدا در اومد به پشتیبانی دانشجوها و صدای بوق حتی تا نزدیکی های میدان فردوسی هم شنیده میشد و با "وی" نشون دادن از دانشجوها حمایت میکردند. بنا بر این این رو در نظر داشته باشیم که در هر دانشگاهی اکسیونی رو تدارک می کنیم بدونیم که کشوندنش به سطح اجتماع مردم رو به پشتیبانی ما میاره و حتمادر یک بخشی از اکسیون باید این رو در نظر گرفته باشیم و از قدرت لا یزال مردم که بیرون از دانشگاه پشتیبان دانشجوهاست استفاده بکنیم. به هر حال امروز که اقای احمدی نژاد ترسید و نیامد ولی ثابت کرد دانشگاه حتی قبل از باز شدن هم اجازه نمیدهد که کسی از مسئولین کودتا و پشتیبانان کودتا در دانشگاه حضور به هم برسونه بدون اینکه ضرب شصت دانشجوهارو بچشه.

چهارم- این است که پنج شنبه که داره می رسه چون که به اصطلاح به روتین کارمون میرسیم، عصر پنجشنبه، شب جمعه راهپیمایی سبز حضور ما در خیابون هاست که تظاهرات به سبک ایرانی که من یکی دو روز آینده بیشتر راجع بهش صحبت میکنم.
پنجم - که باز هم بهش خواهم پرداخت سوال های متعددی است که راجع به بازی پرسپولیس-استقلال روز جمعه شده و این که مثلا لباس سبز زیر لباسمون بپوشیم یا علامت سبز داشته باشیم یا چگونه صد هزار تماشاچی استادیوم رو سبز بکنند روزهای بعد راجع بهشون صحبت میکنم.
تا فردا شاد و پیروز و موفق و سرافراز باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی

وردی که ندانستیم

پاره يي از حکايت ها را هرازگاه بايد دوباره شنيد. مانند قصه باران ساز. آن مرد چيني که وردي مي دانست و باران باريدن مي گرفت، نرخش يک يوان بود. تا زماني که کسي شاگرد جوان او را اغوا کرد و پسرک کنار کلبه باران ساز دکه يي ساخت و بر سردرش نوشت باران سازي با نيم يوان.

در آن سال خشک، چند روزي مشتريان فراوان رسيدند و چيني جوان شادمان، آنان را راه انداخت و روستاييان هم دعاگويان و شادمان رو به مزارع تکيده نهادند، چشم به راه باران. دو روزي گذشت دکه چيني جوان پرمشتري بود هنوز، باران ساز پير هم مانند همه آن روزها عصايش را زير چانه نهاده جلوي در کلبه خود، روي چارپايه يي نشسته بود در انتظار که ناگهان ريختند. روستاييان با نگراني و فرياد ريختند به دکه باران ساز جوان که به فريادمان برس که زندگي مان رفت. معلوم شد به ورد جوان باران باريده ولي سر ايستادن ندارد و سيلي شده خانمان سوز. چاره چيست. جوان نمي دانست. نمي دانست که باران ساز پير را دو ورد بود؛ با يکي باران مي ساخت و با دومي باران را مي گفت تا بايستد. و جوان اين دومي را نياموخته بود. و ما بسياريم که ورد دوم نمي دانيم. و اين زندگي است. تکرار هم مي شود.

وقتي در سال 1353 بهاي نفت ناگهاني جهيد و سه برابر شد، در ميان کشورهاي صاحب نفت ايران تنها کشوري بود که سازمان برنامه يي به آن وسعت و کارشناسان داشت. از همين رو کارشناسانش جلوي ناهماهنگي ها را مي گرفتند و جلوي اسراف سد مي گذاشتند. در آن زمان ايستادند که نبايد اين همه پول را وارد کشور کرد و خريد، بلکه بايد با تاني اين درآمد را در جاهاي مطمئن سرمايه گذاري کرد و کم کمک عوايدش را آورد و صرف زيرساخت ها کرد. اما شاه از جهش قيمت نفت صداي سرنوشت شنيده بود و فرمان فرموده بود که ايران ظرف پنج سال در زمره کشورهاي صنعتي بزرگ درآيد. گفتند به فرمان نيست نپذيرفت.

گفته بود و دلالان فرنگي در سرش انداخته بودند که ظرف پنج سال 20 نيروگاه هسته يي داشته باش، بلندترين ساختمان، اول پايگاه کنکورد، اولين جزيره تفريحي منطقه-چيزي نظير دوبي امروز - و بزرگ ترين ارتش خاورميانه را زير فرمان داشته باش و صدها از اين قبيل ترين ها. عظمت رويا و دروازه هاي تمدن بزرگ جسارتش مي داد که سخن همه کارشناسان سازمان برنامه را ناشنيده بگذارد، سهل است تهديد کند که درش را گل مي گيرم. به شرحي که در خاطرات دکتر عبدالمجيد مجيدي رئيس وقت سازمان برنامه نوشته شده، و خبرنگاران و ناظران آن زمان هم ديده اند که در رامسر چه گذشت، در کنفرانس تجديد نظر در برنامه پنجم، آن نطق معروف را فرمود که هواپيما به سر باند رسيده عنقريب پرواز مي کند، هر کس دل ندارد پياده شود که من خود تا به اينجايش آورده ام و از اين پس خود مي دانم به کجا خواهم برد. در آن زمان، سکوت و اطاعت بود، فقط يکي با ادب گفت چون عاقبت اين کار مي دانم نمي مانم تا تماشاگرش باشم، مهندس مجلوميان معاون اقتصادي سازمان برنامه بود. از همان رامسر کار دولتي را ترک گفت و رفت.

سه سال بعد از آن تصميم از سر خودرايي و البته خيرخواهي، ده ها و بل صد ها کشتي که بارهاي وارداتي براي ايران آورده بودند در بنادر جنوب صف کشيده بودند، تا چشم مي ديد بر سطح آب چراغ ها روشن بود و ملوانان و جاشوها شادخواري مي کردند با پول ملت ايران که در يک سال چهارصد ميليون دلار دموراژ غجريمه تاخير در تخليه بارف دادند. امکانات بنادر، اسکله ها چند برابر شد اما سيمان به اندازه نبود، سيمان رسيد، وسيله براي رساندنش به درون کشور نبود، کاميون هاي وايت - سفيدرنگ - امريکايي خريداري شد، راننده يي نبود، کنسولگري هاي ايران در پاکستان و بنگلادش مامور استخدام راننده درجه يک شدند، به رشوه تصديق هاي ساختگي در کار آمد و تا ده تايي از کاميون ها در جاده بندرعباس به کرمان چپه نشدند کس به صرافت فساد در کنسولگري ها نيفتاد. اين کاميون هاي وايت چندان ماند که چهار سال بعد از خريدشان نصيب لشگر جرار صدام شد که انبارهاي بندر خرمشهر را غارت کردند.

اما اين همه حکايت نيست، چندان که کمبود برق، شهرها را در تاريکي برد، کارخانه ها با مشکل توليد روبه رو شدند، کارگران بيکار شدند، تورم سرسام آور شد، قيمت ها گراني گرفت، هزاران بازرس استخدام شد که گرانفروشان را بگيرند، اصناف و بازرگانان گرفتار بي عدالتي بازرسان شدند و چرخه سقوط به کار افتاد، سيل جاري شد، گمان نرفت که اين حاصل همان رخداد تجديد نظر در برنامه پنجم در رامسر است و حاصل دور زدن کارشناسان سازمان برنامه.مفاسد اقتصادي شکل گرفت، مردم دانستند اين هياهو از بهر چيست اما حکومت ندانست و رفت تا مديران سابق و لاحق را قربان کند.

اقتصاد شکست خورده بود ديگر به دنبال مسببش مي گشتند. و چون شکست يتيم است و پيروزي صد پدر دارد، پس جست و جو ادامه يافت و ساواک به ماجراي اقتصادي رنگ سياسي زد. از اولين کساني که در آن زمان به حکم بررسي هاي نخستين قرباني شدند فريدون مهدوي وزير بازرگاني وقت و دو معاونش بودند که ساواک کشف کرد اولي عضو قديمي جبهه ملي و دو ديگر از اعضاي کنفدراسيون دانشجويي مخالف بوده اند. اما کس از کس نپرسيد نکند ورد دوم را نمي دانيم. چنان که وقتي ديگر بار سيل به راه افتاد به خود نگفتيم مومن از يک سوراخ نبايد دو بار گزيده شود. ما گزيده شديم نه دو بار که بارها.

در اقتصاد شکست خورديم به پاي سياست نوشتيم، در سياست کم آورديم سراغ اقتصاد رفتيم مگر با يارانه اش جبران کنيم. هر بار دشمني قهار در جيب داشتيم که بيرونش کشيديم و ناسزابارانش کرديم. آن بار شاه گفت هر بار ما گفت وگوهاي نفتي داريم مملکت شلوغ مي شود. نگفتيم اين همه از قامت ناساز بي اندام ماست.

دیر رسیدید آقای قذافی کاروان رفته

معمر قذافي چهارشنبه که به نيويورک وارد شد تا از فرصت مجمع عمومي سازمان ملل استفاده
کند و خود را بنماياند، همه چيز داشت تا در نظر رسانه هاي تفاوت طلب و چشم هاي کنجکاو بنشيند، از لباس هاي عجيب، تا هشت دختر بدن ساخته، نبرد تن به تن آموخته و آکروبات در مقام گارد محافظ. يک چادر ايلياتي همراه آورده بود با يک زيرانداز تماشايي و ده ها بالش و متکا از پر قوهاي اسکاتلند، يک سفارتخانه فعال و دست به سينه، يک سابقه جذاب از حرکات نامعقول و بالاخره ميليارد ها پول نفت بي حساب در اختيار.

به نظر مي آمد زمان براي ظاهر شدن رهبري متظاهر در برابر افکار عمومي جهاني هم به حساب انتخاب شده بود. سه هفته پيش جشن هاي چهلمين سالگرد رهبري سرهنگ دوم معمر قذافي در ليبي برپا شده و زندانيان فراوان آزاد شده و اضافه حقوق ها به کارکنان دولت پرداخته شده بود. ديگر اينکه وزير خارجه سابقش که هنوز دست بوس اوست در مقام رئيس اجلاس 2009 مجمع عمومي سازمان ملل آن بالا نشسته بود. همو به زبان تعارف آميز عربي از «الرئيس المکرم» دعوت به سخنراني کرد. حتي زماني که او بيش از يک ساعت ياوه گفت و تکرار و باز تکرار کرد، علي عبدالسلام ترکي تذکر نداد که زمانت به سر آمده. فقط در دقيقه 90 اين شکنجه، جسارت کرد و با ارسال نامه يي زمان را به قذافي يادآور شد.

موقعيت زماني از يک جهت ديگر هم براي نمايش بزرگ قذافي انتخاب شده بود. اين روزها روزنامه هاي امريکايي و اروپايي پر است از انتقاد از باراک اوباما و گوردون براون و حتي سارکوزي که چرا با وي ملاقات کردند و به شرايطش تن دادند و سرانجام مامور اطلاعاتي قذافي را که عامل کشتار نزديک به سيصد نفر مردم بي گناه تشخيص داده بود آزاد کردند تا قذافي با ترتيب دادن استقبال شاهانه از مامور اطلاعاتي اش قدرت خود را به رخ مردم بي خبر ليبي بکشد و پايه هاي قدرت محکم کند. چنين کسي چرا توجه نبيند، چرا همه به ديدارش صف نکشند. مگر در عمر سازمان ملل چند بار چنين نمايشي برپا مي شود. چند بار يک نفر به نيويورک مي آيد که اصرار دارد شب در خيمه رئيس قبيله يي خود بخوابد و حتي هتل هاي بزرگ و گران هم حاضر نمي شوند امکاني به او بدهند که فرانسه داد؛ در کاخ اليزه چادرش را به پا کرد و در همان جا سفراي خارجي را پذيرفت. تا آنکه بالاخره قصري در املاک دونالد ترامپ بزرگ ترين بساز و بفروش و معاملات ملکي امريکا در مقابل بخششي لابد شاهانه به وي اختصاص داده شد که 90مايل با مرکز سازمان ملل فاصله دارد. در عين حال يک موسسه خصوصي هم استخدام شده بود که مانع از آن شود تا عکاسان فضول از هوا عکس بگيرند. عکسي که هست از خيمه تنهاست و قبل از رسيدن رئيس. ورنه بعد از آمدن رئيس کافي بود که عکسي گرفته شود از هشت دختر نازک اندام ليبيايي برگزيده از ميان صد تا که صبحگاهان روي اسب هاي تزيين شده خود حرکات آکروباتيک مي کنند و در همين حال رئيس از خواب دوشين برمي خيزد و يکي از همين دختران در يک سيني سنتي عربي که بر اطرافش بيست آيه برگزيده از کتاب خدا نقره شده شير شتر تازه براي او مي برد.

و همه اينها وقتي جالب تر مي شود که بدانيم عوام ليبي رئيس را به ساده زيستي مي شناسند. و حرکات نمايشي و پرهزينه او را که با صورت حساب هاي نفتي (از جيب مردم ليبي) پرداخت مي شود، نشانه قدرت خود مي گيرند. 40 سال بدکاري سرهنگ که خود ده ها کتاب دربر مي گيرد همه جا با پرداخت دلارهاي نفتي ماستمالي شده است جز يکي. تنها در مورد ايران به علت دست داشتن قذافي در ناپديد کردنغو احتمالاً قتل امام موسي صدرف دلارهاي نفتي ليبي کارگر نشده و درخواست هاي قذافي براي سفر به تهران و ديدار با آيت الله خميني( ره) بي جواب ماند. شرط اين بود که «موضوع آقاموسي روشن شود». گرچه به نظر مي رسد کساني درصددند اين امتياز ايران را به قذافي بفروشند.

اما باري حاصل کار کارواني چنين سينمايي و جذاب نه آن شد که قذافي مي خواست و سيف الاسلام پسر فرنگي شناس و فعالش پرداخت ميليون ها تدارک ديده بود. قذافي که از تريبون اجلاس پايين مي آمد آشکار بود که تدارک بي اثر شده. او هنگام سخنراني براي جلب نظرها همه کار کرد. اساسنامه سازمان ملل را پاره کرد، به جاي ترکيب فعلي شوراي امنيت، پيشنهاد داد اين شورا از مناطق جغرافيايي تشکيل شود غسخني که چنان کهنه است که به گوش همه آشناست چون بارها و بارها از سوي کساني به عنوان نقص اساسنامه سازمان ملل مطرح شد که شاه سابق ايران از آن جمله استف، قذافي يک کرسي شوراي امنيت را براي آفريقا خواست که به تازگي قذافي متمايل به آنجا شده است، در حالي که سال ها بر طبل اشتراک عربي کوبيد و مدت ها هم داعيه اتحاد اسلامي به ميان آورد. اما شکست «شاه بزرگ آفريقا» که هميشه يک نقشه آفريقا هم روي کت هاي ايوسن لوران خود مي دوزد و به گفته خود مورد تاييد «هزار شاه آفريقا» هست، از زماني آغاز شد که آن هفت هشت برگ کاغذ زردرنگ با شلختگي کنده شده از روي يک کتابچه سيمي بچه هاي مدرسه را از جيب لباده دوخت پاريس بيرون آورد. کاغذها موجب شد که انگار صورتکش افتاد. کاغذ در دستان قذافي در هوا بال مي زد که فيلمبرداران و عکاسان با بزرگ نمايي آن دريافتند که با خط خرچنگ قورباغه اش، انگار در بي خوابي شب قبل که شرحش را گفت رئوس سخنان خود را نوشته بود. چنين شد که گوينده شبکه خبري ايتاليا پيشاپيش به مردم خبر داد اين را خواهد گفت و گاه با خنده و شوخي از مردم خواست آنها هم پيشگويي کنند. در همه اين مدت قذافي همچنان سخن مي گفت. اما قبل از اينها، به تدريج اول ژاپني هاي خوش خواب حاضر در اجلاس به خواب رفتند و بعد ديگران. آنگاه اجلاس خالي شد. اوج ماجرا وقتي است که عکسش در صفحه اول پنجشنبه تايمزلندن چاپ شده است؛ لحظه يي است که علي عبدالسلام ترکي رئيس ليبيايي مجمع عمومي نشان داده مي شود که براي تظاهر و فاصله گرفتن از سخنگو، يک گوشي ترجمه هم به گوش خود گذاشته، اما از فشار خواب و خستگي حاصل از تکرار چشم ها را بسته و انگشتان را روي آن مي فشارد. حال آنکه رئيس دارد با هيجان سخن مي گويد. چنين عکسي حتماً براي عبدالسلام بي عقوبت نخواهد بود.

اما آنچه وزير خارجه سابق ليبي را به اين خطر دچار کرد همان است که الرئيس درباره اش سخن گفت و با همين يک نکته نشان داد چقدر گول و بي خبر است؛ آنجا که گفت دچار جت لاک غعارضه يي که بعد از مسافرت با هواپيماي جت بر فراز اقيانوس اطلس، به علت تغيير ساعت و نور در انسان ظاهر مي شودف شده و ساعت چهار صبح نيويورک از خواب برخاسته و نتيجه گرفت بهتر است مقر سازمان ملل جاي «راحت»تري باشد. گمان نداشت اگر مقر سازمان ملل به يکي از قصرهاي وي در اطراف ليبي هم منتقل شود باز کساني بايد از سوي ديگر زمين بيايند. عجب نيست از کسي که يک بار به انورسادات گفته بود من و تو متحد شويم همه دنيا متحد شده اند. ديگر کسي باقي نمي ماند که جنگي بکند. سادات نوشته هيچ شوخي نمي گفت قذافي همين باورش بود. قذافي بور شد چون زمانه را نمي شناسد، نه خودش و نه نخبگان وابسته به وي. و اين گرفتاري همه ديکتاتورهاست. او اگر در همان سال هاي اول دهه 70 غکه هنوز آرمانخواهي دهه 60 در جان ها بودف با همين حرکات به نيويورک مي رفت دست کم هزاران هيپي غشورشيان زمان خودف براي ديدنش صف مي کشيدند و همين خوابيدن در چادر براي ايجاد محبوبيتش کافي است.

اما به دنياي شفافيت، ديکتاتورها چنان که مک لوهان درباره هيتلر گفته به دلقکان تبديل مي شوند. اگر دلارهاي نفتي و ريخت و پاش هاي معتبرترين موسسه روابط عمومي امريکا نبود که براي قذافي کار مي کند، همين چند نفري هم که در سالن نشستند رفته بودند و آن چند صد نفري که بيرون از کاخ شيشه يي عليه وي شعار دادند و قتل هايش را يادآوري کردند، چند هزار مي شدند.

سابقه کار

مجمع عمومي سازمان ملل چند باري در عمر 63 ساله اش نقش خود را در ذهن مردم جهان به عنوان تريبون جهاني به درستي بازي کرده است. هر بار اين دولتمردان بودند که نام شان يا سخنان شان جذابيتي به اجلاس سالانه بخشيده. 13 سالي از تاسيس اين نهاد باقيمانده از پايان جنگ جهاني دوم گذشته بود که فيدل کاسترو جوان بلندقامت ريشو و مجسمه انقلاب هاي مطلوب بعد از جنگ جهاني دوم با سيگار برگش، با لباس دست دوخت ساده نظامي اش، بي ترس از ترور و توطئه به نيويورک پا گذاشت، چشم جهاني به کاخ شيشه يي برگشت. يک سال بعد اين صداي لنگه کفش خروشچف بود که از پشت تريبون مجمع عمومي در گوش جهان پيچيد و اين دو صداي دهه پرحادثه 60 ميلادي بودند؛ دهه آرمانخواهان. در سال 1974 يک نماينده ديگر از مظلومان به پايداري قدعلم کرده در سازمان ملل درخشيد. ياسر عرفات فرياد زد با شاخه زيتوني در يک دست و تفنگي در دست ديگر آمده ام. او جهانيان را براي حل مساله فلسطين در برابر دو راه حل گذاشت.

در اين 63 سال بيشتر آنها که در سر سودايي داشته و در کشور خود به رياست رسيدند - چه سلطنت موروثي، چه کودتاي نظامي، يا انتخابات ساختگي و سرانجام چه آنها که با راي مردم به کار آمده اند - يک باري در اين نمايشگاه شرکت داشته اند.

در تاريخچه مجمع عمومي از دو کفش يادشده؛ يکي آن لنگه يي که خروشچف رهبر اتحاد جماهير شوروي بر ميز کوفت و ديگري آنکه محمدعلي رجايي معلم ساده دبيرستاني در تهران، وقتي در 1980 به عنوان نماينده انقلاب ايران به مجمع عمومي رفت از پا درآورد تا اثر شکنجه هايي را که در رژيم گذشته ايران در زندان تحمل کرده بود به جهانيان نشان دهد. ناظم دبيرستان مذهبي کمال کمي خجالتي مي نمود. نوشته اند آن که وي را به چنين کاري ترغيب کرد مهندسي بود که در مقام معاون وي مشاور و محرمش بود. آن دو در سلول هاي زندان شاه با هم دوست و همدل شده بودند.

25 سال بعد از آن حضور، محمود احمدي نژاد وقتي براي اولين بار وارد نيويورک شد تا در مجمع عمومي سازمان ملل شرکت کند، هنوز پوسترهاي تبليغات انتخاباتي وي به ديوارهاي شهرهاي ايران بود که خود را «رجايي ديگر» مي خواند؛ ادعايي که همسر و فرزندان رجايي و همکاران وي هيچ کدام نپذيرفته اند. از جمله بي شباهتي هاي رجايي و احمدي نژاد شايد بايد فقط به يکي اشاره کرد.

محمود احمدي نژاد امسال وقتي به نيويورک رفت برخلاف چهار دفعه پيش، نه فقط در شهر و ديار خود همه جا با استقبال روبه رو نيست بلکه با موج مخالفت ها روبه روست که حتي گاه به نظر مي رسد به راي دهندگان واقعي وي مجال نمي دهد که راي خود فاش و به آن افتخار کنند. رئيس دولت ايران برخلاف اولين سالي که در اين مجمع شرکت کرد، هيات هاي نمايندگي را چندان مشتاق شنيدن سخنان خود نيافت. صندلي هاي خالي اجلاس بيشتر بود. او برخلاف چهار سال اول اين بار ناچار بود حضور عده زيادي ايراني مخالف خود را هم در بيرون عمارت شيشه يي تحمل کند که با بادکنک ها و پرچم هاي سبزرنگ چشم ها را به خود مي خواندند.

بي شباهتي احمدي نژاد به رجايي را امسال يک خبر ديگر هم کامل مي کرد. آن مهندس جوان همراه نخست وزير انقلابي که اينک عاقله مردي روزگار چشيده است، در همين زمان به دليل مخالفت با احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري و کوشش براي نشاندن کس ديگري به جاي او در زندان بود. خبرنگاران قديمي ديدند به جاي بهزاد نبوي اين بار جواني به نام اسفنديار رحيم مشايي همراه رئيس دولت ايران است که در داخل ايران مخالف کم ندارد و اگر اصرار احمدي نژاد در حفظ اين فاميل و دوست نبود به قاعده کسي که تنها مقام دولتي است که انتصابش با مخالفت صريح رهبر جمهوري اسلامي روبه رو شده، در مقام نفر دوم دولت، باز هم تثبيت نمي شد.

جانشينان

اين قصه را با اين قياس از جانشينان خبرسازان اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل به پايان بريم.

خروشچف وقتي لنگه کفش به ميز کوفت در سرش بود که جانشينش در رهبري اتحاد جماهير شوروي کسي باشد همان گورباچف که 15 سال بعد از سقوط وي به دبيرکلي حزب رسيد و آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروي شد. کاسترو زماني که با آن درخشش به عنوان نماينده آرمان هاي هزاران چريک جهان به کاخ شيشه يي وارد شد، جانشينش در نظر مردم جهان چه گوارا بود که همان پشت ها داشت سيگار برگش را دود مي کرد؛ همان که چندي بعد از کاسترو جدا شد و به دست سيا در جنگل هاي بوليوي کشته شد.

عرفات زماني که با ياري گرفتن از قرآن مجيد شاخه زيتون را در برابر چشم هاي جهان گرفت، در مصاحبه يي گفت هر لحظه امکان دارد جانش را بگيرند اما ترس به دل راه نمي دهد چون «از هر کلبه و اردوي آوارگان فلسطيني يک ابوعمار بيرون مي زند». محمدعلي رجايي به شهادت ايمان و اطميناني که به محمدجواد باهنر و بهزاد نبوي داشت، گمان مي رفت براي جانشيني خود به يکي از آن دو فکر مي کرد؛ که يکي 29 سال پيش همراه رجايي شهيد شد و يکي در زندان است. و محمود احمدي نژاد به تازگي فاش کرده است که مي خواست جاي خود را به اسفنديار رحيم مشايي بدهد.«دشمنان نام وي را مخدوش کردند اما هنوز هم افتخار مي کند که معاون مشايي شود.» در اين ميان قذافي دير رسيده است و نه فقط دنيا منتظر راي و نظر وي براي مديريت خود نماند بلکه او خود مانده که از بين سه پسرش کدام را به ارتش ليبي بسپارد که جانشينش شوند.

کس گمان ندارد قذافي به اندازه ملک حسين و ملک حسن و حافظ اسد کامروا شود و بتواند جانشيني را که مي خواهد بر عهده مردم ليبي بگمارد چرا که دير رسيد قذافي. زمان هاي خود را درست محاسبه کرده بود اما نمي دانست ساعت شني اش ديگر زمان واقعي جهان را نشان نمي
دهد. مدت هاست که از کار افتاده. دير رسيد آقاي قذافي، کاروان رفته بود

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

بیانیه ۱۳ موسوی

بسم الله الرحمن الرحیم
راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب می‌شود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار می‌رود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوری‌های نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.

این برکت، میوه دوراندیشی‌های امام بود. او بارها به ما می‌گفت بنیان‌های درست را چنان بگذارید که پس از شما اگر خواستند هم نتوانند آنها را خراب کنند. شاید ما نتوانسته باشیم حق این رهنمود را به درستی ادا کنیم، ولی او خود در سیره‌اش این‌گونه عمل می‌کرد؛ تمامی ستون‌های جمهوری اسلامی را بر پایه‌هایی از اعتماد مردم برافراشت و علاوه بر آن در هر سال چندین سنت و میعاد برای حضور عملی آنان در صحنه قرار داد، تا كسی قادر نباشد این شالوده را دیگرگون كند.
 روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمی‌توان مردم را از صحنه دور کرد. با چنین دعوتی نمی‌توان بدون تامین و ترویج عدل در داخل به وقوع ستم در دور دست معترض بود. آن گاه او این مناسبت را نه فقط مختص به فلسطین، که روز مستضعفین و اسلام نامید تا کمترین شائبه‌ای باقی نگذارد. اینک ارزش اهتمام آن پدر دلسوز برای پر کردن مستمر صحنه از حضورهای میلیونی مردم معلوم می‌شود.

سی سال پیش از این امام ما از مسلمانان جهان خواست با حفظ تعدد و تفاوت‌هایشان بر روی درد مشترکی که تمامی آنان را می‌آزرد همصدا شوند. چقدر این پیام با سخن امروز ما نزدیک است؛ اسلام نگفته است برای آن که وحدت پیدا کنیم باید مثل هم بیندیشیم. آن وحدتی که ما بدان دعوت شده‌ایم در عین قبول تفاوت‌هاست و قدس روزی است كه مسلمانان باید با تحمل تنوع در دیدگاه‌های خود درمان دردهای مشترك‌شان را دنبال کنند. از این روست که اگر این مناسبت به یک پسند سیاسی تعلق یابد سال به سال شکوه خود را از دست می‌دهد؛ آثاری که برایش آرزو شده است باقی نمی‌گذارد و دیگر نمی‌تواند روز اسلام و روز مستضعفان باشد.

آرمان این روز آن است که رنگ‌های گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشت‌های گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. 
در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور می‌کردم و می‌دیدم‌ که آن چهره‌ها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.

از قضا آنها که از رخدادهای قدس امسال احساس شکست ‌می‌کردند بیشترین بهره را از آن بردند. آنها به واضح‌ترین شکل دریافتند که سه ماه خشونت بی‌سابقه کمترین اثری در حضور مردم به جای نگذاشته ، بلکه آن را فراگیرتر کرده است. اگر فرصت روز قدس نبود چه بسا تا چند ماه دیگر که میقات بهمن فرا برسد، آنان بی‌نتیجه و پرخطا بودن سیاست‌های خود را ملاقات نمی‌کردند و زمانی با هزینه‌های سنگین عملکرد خود روبرو می‌شدند که برای چاره‌ کردن بسیار دیر بود.

خشونت چاره ساز نیست. ادخلوا فی السلم کافه؛ همگی در مسالمت وارد شوید.

خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین می‌زند. درمقابل رفتارهای زشت امنیتی و تحریک‌های مدوام تبلیغاتی مردم حق دارند عصبانی شوند، اگرچه این حقانیت تغییری در تبعات خشم آنان ایجاد نمی‌کند. ما به اندازه‌ای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوشش‌هایمان نتیجه می‌گیریم و اگر به سوی تندروی‌های بی‌‌دلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم. مردم ما از آن رو خود را شایسته رفتارهایی مناسب‌تر از سوی حاکمان می‌بینند که هوشیار و خردمندند،‌ و خردمند کسی است که نه فقط میان خوب و بد، بلکه میان خوب و خوبتر و بد و بدتر تمیز بدهد. 

خوبتر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم هنوز وجود دارد، کما این که بدتر از وضعیتی که از آن رنج می‌بریم و بدان اعتراض می‌کنیم نیز هست. در پیش‌رو و در شرایط تاریخی ما تصویر روشنی از نتایج رفتارهای ساختارشکنانه نیست. 

همان‌گونه كه در نامه فرستاده شده برای تمامی مراجع تقلید به عرض رسید افغانستان و عراق دو عبرت بزرگ در دو سوی سرزمین ما هستند که هرگز نباید آنها را از نظر دور کنیم. البته این عبرت‌ها ما را از استیفای حقوقمان منصرف نمی‌کنند، زیرا ما آن صبوری و دانایی را داریم که بدون پرداختن چنین هزینه‌‌های سنگینی سرنوشت خود را بهبود ببخشیم.

آن چیزی که می‌تواند این هدف بزرگ را محقق کند پایبندی به شعارهای زرینی است که انتخاب کرده‌ایم. هیچ كلمه‌ای که دوستی و برادری میان مردم را تحت تاثیر قرار دهد به بازسازی هویت و وحدت ملی ما نمی‌انجامد. ما اسلام رحمانی را درمان دردهای خود می‌دانیم و آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی می‌شود پوستینی وارونه می‌بینیم. 

ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را می‌خواهیم، و آنانی را ساختارشکن و هرج‌ ومرج‌ طلب می‌شناسیم که با بهانه و بی‌بهانه از موازین اسلامی عدول می‌کنند و بنا بر امیال شخصی به تعطیل اصول قانون اساسی دست می‌زنند.

فضای سیاسی امروز كشور آن چیزی نیست كه سی سال پیش از این ایرانیان آرزویش را داشتند. مردم اینك از خود می‌پرسند چه چیز ما را از رسیدن به آرمان‌هایمان بازداشت و  به شرایط فعلی رساند. این سوالی اساسی است كه جا دارد درباره كوشش‌های امروز و فردای‌ ما نیز پرسیده شود. ما چه باید بكنیم تا سی سال بعد از نو با همین پرسش روبرو نشویم؟

ما تنها در صورتی به این اطمینان می‌رسیم که دستاوردهای سیاسی - اجتماعی خود را به زندگی‌های روزمره‌مان متکی کنیم. در طول یك قرن گذشته مردم ما از این قبیل دستاوردها کم نداشته‌اند، اما همه آنها متکی به مبارزه بوده است؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود و همین كه مردم خسته می‌شدند یا تصور می‌كردند باید به خانه‌هایشان بازگردند محصول از میان می‌رفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است.  

این درسی است كه ما از رزمندگان خود در هشت سال دفاع مقدس آموختیم. در آن سال‌ها دو گروه در جبهه‌های جنگ حاضر می‌شدند؛ گروه نخست ایام جنگ را مبارزه كردند و سپس به نظرشان رسید وقت زندگی كردن رسیده است؛ وقت آن كه پول روی پول بگذارند و برج روی برج بسازند. و گروه دوم كه برای معنویتی سرشارتر به جبهه می‌رفتند. آنها برای ایثار کردن عازم جبهه نمی‌شدند؛ می‌رفتند تا از فضای نورانی‌ آنجا بهره‌مند شوند. 

شاید برای کسانی که آن فضا را تجربه نکرده‌اند هضم این کلمات آسان نباشد، اما واقعیت دارد. نه آن که ایثار نمی‌کردند؛ نامدارترین قهرمانان ما آنان بودند. اما درمقابل آن گوهرهایی که به دست می‌آوردند باور نداشتند که دارند از خود‌گذشتگی می‌کنند. آنها سال‌های جنگ را زندگی کردند و پس از آن مبارزه‌شان شروع شد؛ مبارزه‌ای آرام برای پاسداری از حیاتی، یا لااقل خاطره حیاتی که چشیده بودند. اگر آنها نبودند ما نمی‌توانستیم هشت سال با دستان خالی بایستیم.   

در زمان انتخابات وقتی گروهی از آنان مرا مفتخر کردند و کمیته ایثارگران را به عنوان یکی از فعال‌ترین بخش‌های ستاد اینجانب شکل دادند احساس سربلندی می‌کردم و چون می‌گفتند به امید تجدید نورانیت ایام امام گردهم ‌جمع شده‌اند بار خود را به مراتب سنگین‌تر می‌دیدم. بعید می‌دانم کسی در میان ملت ما باشد که به آنان مباهات نکند. آنها درست در نقطه مشترک سبزی قرار دارند که همه ما را به یکدیگر پیوند داده است.

به تاسی از آنان ما نیز باید راه سبز امید را زندگی کنیم؛ در این صورت همان معجزه‌ای که آنان آفریدند در انتظار ما نیز هست. اهمیت روز قدس امسال در این بود که نشان داد حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست. اگر همه در خانه‌هایمان نشسته بودیم و در عین حال این پیام با همین صراحت ابلاغ شده بود دستاورد ما هیچ کمتر نبود. 
راه سبز را زندگی کردن یعنی هر روز و همزمان که در خانه‌هایمان و سرکارمان و در کوچه و خیابان و بر سر معیشت‌های روزمره خود هستیم این پیام با غیرقابل انکارترین ندا تکرار شود، آن گونه که مسلمان بودن و ایرانی بودن و این زمانی بودن ما تکرار می‌شود.

وقتی که سخن از تقویت شبکه‌های اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز می‌شود بلافاصله می‌پرسند چگونه؟ همان‌گونه که هستید. سخن از آن نیست شبکه‌های اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است كه قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم. 

روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و به زودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا می‌دارد. آن وظیفه‌ای كه بر عهده ما قرار دارد آن است كه با تكثیر اندیشه‌هایی كه در حوالی آن شكل می‌گیرد و با تذكر دائمی اهمیت این پدیده مبارك  از آن پرستاری کنیم.

به همین ترتیب اگر گفته می‌‌شود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازه‌ای و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه می‌کنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصدایی‌ها و پیوندها و چشم‌پوشی‌ها و یکرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و سرزندگی‌هایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر می‌کند. 

علاوه بر آن در دانایی ملت ما قدرتی هست که او را از تحمل بسیاری رنج‌ها بی‌نیاز می‌کند. مردم ما برای استیفای حقوق خود از پرداختن هزینه مضایقه ندارند، زیرا بهشت را به بها دهند و نه به بهانه. اما در عین حال اگر برای نتایجی که از حرکات اجتماعی خود به دست می‌آوریم دوام می‌خواهیم باید شجاعت و فراست را به هم بیامیزیم.

 اینک بر اثر سیاست خارجی غلط و ماجراجویانه دولتی که مردم ما بدان دچار شده‌اند کشور در آستانه بحران‌هایی قرار گرفته است که بیشترین خسارت آن را قشرهای محروم خواهند پرداخت. اگر با منطق مبارزه پیش می‌رفتیم شاید ساده‌انگارانه تصور می‌كردیم كه این یک امتیاز برای راه سبز ماست، اما زمانی که می‌خواهیم مسیر سبز را زندگی کنیم چنین نیست. 

اینجا کشور ماست و این زندگانی ماست و این ما هستیم که باید نسبت به چنین   مشکلاتی نگران باشیم و حساسیت نشان دهیم. اقتصاددانان با اتکا به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی مراجع رسمی همین دولت ده‌ها میلیارد دلار از درآمدهای ارزی کشور را ظرف سال‌های گذشته مفقود اعلام می‌کنند و و مراجعی که باید درمقابل این امر واکنش دهند بی‌تفاوت نسبت به حجم این ارقام که می‌تواند چند ارتش را تجهیز کند در گیرودار یارکشی‌های سیاسی افتاده‌اند. 

از کدامیک از آنان انتظار داریم به رنج‌هایی که بر اثر رفتارهایشان بر مردم تحمیل می‌شود اهمیت بدهند؟ اگر ما نسبت به آنچه زندگی در این خاک و بوم را مختل می‌کند حساسیت نشان ندهیم دیگری نشان نخواهد داد؛ كما این‌كه اقتصاددانان ما بیمناك از آن كه سرنوشتی شبیه به معترضین نسبت به وقوع اعمال خلاف اخلاق در زندان‌ها داشته باشند در اعتراض خود كاملا تنها هستند. زمانی مفقود شدن بیست هزار دلار درخزانه كشور برای ساقط كردن یك دولت كافی بود. اما اینك فریادهای اخطار نسبت به گم شدن چنین ارقام گزافی كمترین واكنشی   بر نمی‌انگیزد.

اخیرا گروهی از اساتید ایرانی مقیم خارج در نامه‌ای ضمن تشریح برداشت خود از راه سبز امید هر چیزی که منافع ملت ایران را تامین کند هدف این جنبش معرفی کرده بودند. بر این اساس آنان توصیه می‌كردند که با سپاسگزاری از حمایت ملت‌های دیگر ظرف این چند ماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی بر علیه ایران شرکت نکنند. اینجانب نظر آنان را پسندیدم و بر آن صحه گذاشتم، زیرا این نه تحریم یک دولت،‌ بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که  مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.

این یک نمونه است. کسی به کسانی که این خواسته را با ما در میان می‌گذارند از ضرورت زندگی کردن راه سبز نگفته بود. ما بقی ما نیز از این ضرورت آگاه باشیم یا نباشیم به هدایتی فطری در همین مسیر هستیم، لذا ضرورت ندارد که این شیوه را به یکدیگر تلقین کنیم؛ تنها کافی است از آن آگاه باشیم و پرستاری کنیم.

زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی كه سرنوشت خود را به بود و نبودكسان پیوند زدند سرانجام - حداقل با فقدان او - سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بی‌دلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار كردند و به جاه‌ طلبان مجال دادند كه در آنان طمع كنند. 

مردمی كه می‌خواهند سرپای خود بایستند و حیاتی كریمانه را تجربه كنند جا دارد كه از نخستین قدم‌هایی كه به ناكامی‌‌شان می‌انجامد بابیشترین دقت‌ها پیشگیری كنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر كه روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حركت شما به كیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این كلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شكسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی كنید.

برادر شما - میر حسین موسوی

بیانیه ۱۳ موسوی

بسم الله الرحمن الرحیم
راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب می‌شود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار می‌رود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوری‌های نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.

این برکت، میوه دوراندیشی‌های امام بود. او بارها به ما می‌گفت بنیان‌های درست را چنان بگذارید که پس از شما اگر خواستند هم نتوانند آنها را خراب کنند. شاید ما نتوانسته باشیم حق این رهنمود را به درستی ادا کنیم، ولی او خود در سیره‌اش این‌گونه عمل می‌کرد؛ تمامی ستون‌های جمهوری اسلامی را بر پایه‌هایی از اعتماد مردم برافراشت و علاوه بر آن در هر سال چندین سنت و میعاد برای حضور عملی آنان در صحنه قرار داد، تا كسی قادر نباشد این شالوده را دیگرگون كند.
 روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمی‌توان مردم را از صحنه دور کرد. با چنین دعوتی نمی‌توان بدون تامین و ترویج عدل در داخل به وقوع ستم در دور دست معترض بود. آن گاه او این مناسبت را نه فقط مختص به فلسطین، که روز مستضعفین و اسلام نامید تا کمترین شائبه‌ای باقی نگذارد. اینک ارزش اهتمام آن پدر دلسوز برای پر کردن مستمر صحنه از حضورهای میلیونی مردم معلوم می‌شود.

سی سال پیش از این امام ما از مسلمانان جهان خواست با حفظ تعدد و تفاوت‌هایشان بر روی درد مشترکی که تمامی آنان را می‌آزرد همصدا شوند. چقدر این پیام با سخن امروز ما نزدیک است؛ اسلام نگفته است برای آن که وحدت پیدا کنیم باید مثل هم بیندیشیم. آن وحدتی که ما بدان دعوت شده‌ایم در عین قبول تفاوت‌هاست و قدس روزی است كه مسلمانان باید با تحمل تنوع در دیدگاه‌های خود درمان دردهای مشترك‌شان را دنبال کنند. از این روست که اگر این مناسبت به یک پسند سیاسی تعلق یابد سال به سال شکوه خود را از دست می‌دهد؛ آثاری که برایش آرزو شده است باقی نمی‌گذارد و دیگر نمی‌تواند روز اسلام و روز مستضعفان باشد.

آرمان این روز آن است که رنگ‌های گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشت‌های گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. 
در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور می‌کردم و می‌دیدم‌ که آن چهره‌ها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.

از قضا آنها که از رخدادهای قدس امسال احساس شکست ‌می‌کردند بیشترین بهره را از آن بردند. آنها به واضح‌ترین شکل دریافتند که سه ماه خشونت بی‌سابقه کمترین اثری در حضور مردم به جای نگذاشته ، بلکه آن را فراگیرتر کرده است. اگر فرصت روز قدس نبود چه بسا تا چند ماه دیگر که میقات بهمن فرا برسد، آنان بی‌نتیجه و پرخطا بودن سیاست‌های خود را ملاقات نمی‌کردند و زمانی با هزینه‌های سنگین عملکرد خود روبرو می‌شدند که برای چاره‌ کردن بسیار دیر بود.

خشونت چاره ساز نیست. ادخلوا فی السلم کافه؛ همگی در مسالمت وارد شوید.

خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین می‌زند. درمقابل رفتارهای زشت امنیتی و تحریک‌های مدوام تبلیغاتی مردم حق دارند عصبانی شوند، اگرچه این حقانیت تغییری در تبعات خشم آنان ایجاد نمی‌کند. ما به اندازه‌ای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوشش‌هایمان نتیجه می‌گیریم و اگر به سوی تندروی‌های بی‌‌دلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم. مردم ما از آن رو خود را شایسته رفتارهایی مناسب‌تر از سوی حاکمان می‌بینند که هوشیار و خردمندند،‌ و خردمند کسی است که نه فقط میان خوب و بد، بلکه میان خوب و خوبتر و بد و بدتر تمیز بدهد. 

خوبتر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم هنوز وجود دارد، کما این که بدتر از وضعیتی که از آن رنج می‌بریم و بدان اعتراض می‌کنیم نیز هست. در پیش‌رو و در شرایط تاریخی ما تصویر روشنی از نتایج رفتارهای ساختارشکنانه نیست. 

همان‌گونه كه در نامه فرستاده شده برای تمامی مراجع تقلید به عرض رسید افغانستان و عراق دو عبرت بزرگ در دو سوی سرزمین ما هستند که هرگز نباید آنها را از نظر دور کنیم. البته این عبرت‌ها ما را از استیفای حقوقمان منصرف نمی‌کنند، زیرا ما آن صبوری و دانایی را داریم که بدون پرداختن چنین هزینه‌‌های سنگینی سرنوشت خود را بهبود ببخشیم.

آن چیزی که می‌تواند این هدف بزرگ را محقق کند پایبندی به شعارهای زرینی است که انتخاب کرده‌ایم. هیچ كلمه‌ای که دوستی و برادری میان مردم را تحت تاثیر قرار دهد به بازسازی هویت و وحدت ملی ما نمی‌انجامد. ما اسلام رحمانی را درمان دردهای خود می‌دانیم و آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی می‌شود پوستینی وارونه می‌بینیم. 

ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را می‌خواهیم، و آنانی را ساختارشکن و هرج‌ ومرج‌ طلب می‌شناسیم که با بهانه و بی‌بهانه از موازین اسلامی عدول می‌کنند و بنا بر امیال شخصی به تعطیل اصول قانون اساسی دست می‌زنند.

فضای سیاسی امروز كشور آن چیزی نیست كه سی سال پیش از این ایرانیان آرزویش را داشتند. مردم اینك از خود می‌پرسند چه چیز ما را از رسیدن به آرمان‌هایمان بازداشت و  به شرایط فعلی رساند. این سوالی اساسی است كه جا دارد درباره كوشش‌های امروز و فردای‌ ما نیز پرسیده شود. ما چه باید بكنیم تا سی سال بعد از نو با همین پرسش روبرو نشویم؟

ما تنها در صورتی به این اطمینان می‌رسیم که دستاوردهای سیاسی - اجتماعی خود را به زندگی‌های روزمره‌مان متکی کنیم. در طول یك قرن گذشته مردم ما از این قبیل دستاوردها کم نداشته‌اند، اما همه آنها متکی به مبارزه بوده است؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود و همین كه مردم خسته می‌شدند یا تصور می‌كردند باید به خانه‌هایشان بازگردند محصول از میان می‌رفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است.  

این درسی است كه ما از رزمندگان خود در هشت سال دفاع مقدس آموختیم. در آن سال‌ها دو گروه در جبهه‌های جنگ حاضر می‌شدند؛ گروه نخست ایام جنگ را مبارزه كردند و سپس به نظرشان رسید وقت زندگی كردن رسیده است؛ وقت آن كه پول روی پول بگذارند و برج روی برج بسازند. و گروه دوم كه برای معنویتی سرشارتر به جبهه می‌رفتند. آنها برای ایثار کردن عازم جبهه نمی‌شدند؛ می‌رفتند تا از فضای نورانی‌ آنجا بهره‌مند شوند. 

شاید برای کسانی که آن فضا را تجربه نکرده‌اند هضم این کلمات آسان نباشد، اما واقعیت دارد. نه آن که ایثار نمی‌کردند؛ نامدارترین قهرمانان ما آنان بودند. اما درمقابل آن گوهرهایی که به دست می‌آوردند باور نداشتند که دارند از خود‌گذشتگی می‌کنند. آنها سال‌های جنگ را زندگی کردند و پس از آن مبارزه‌شان شروع شد؛ مبارزه‌ای آرام برای پاسداری از حیاتی، یا لااقل خاطره حیاتی که چشیده بودند. اگر آنها نبودند ما نمی‌توانستیم هشت سال با دستان خالی بایستیم.   

در زمان انتخابات وقتی گروهی از آنان مرا مفتخر کردند و کمیته ایثارگران را به عنوان یکی از فعال‌ترین بخش‌های ستاد اینجانب شکل دادند احساس سربلندی می‌کردم و چون می‌گفتند به امید تجدید نورانیت ایام امام گردهم ‌جمع شده‌اند بار خود را به مراتب سنگین‌تر می‌دیدم. بعید می‌دانم کسی در میان ملت ما باشد که به آنان مباهات نکند. آنها درست در نقطه مشترک سبزی قرار دارند که همه ما را به یکدیگر پیوند داده است.

به تاسی از آنان ما نیز باید راه سبز امید را زندگی کنیم؛ در این صورت همان معجزه‌ای که آنان آفریدند در انتظار ما نیز هست. اهمیت روز قدس امسال در این بود که نشان داد حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست. اگر همه در خانه‌هایمان نشسته بودیم و در عین حال این پیام با همین صراحت ابلاغ شده بود دستاورد ما هیچ کمتر نبود. 
راه سبز را زندگی کردن یعنی هر روز و همزمان که در خانه‌هایمان و سرکارمان و در کوچه و خیابان و بر سر معیشت‌های روزمره خود هستیم این پیام با غیرقابل انکارترین ندا تکرار شود، آن گونه که مسلمان بودن و ایرانی بودن و این زمانی بودن ما تکرار می‌شود.

وقتی که سخن از تقویت شبکه‌های اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز می‌شود بلافاصله می‌پرسند چگونه؟ همان‌گونه که هستید. سخن از آن نیست شبکه‌های اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است كه قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم. 

روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و به زودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا می‌دارد. آن وظیفه‌ای كه بر عهده ما قرار دارد آن است كه با تكثیر اندیشه‌هایی كه در حوالی آن شكل می‌گیرد و با تذكر دائمی اهمیت این پدیده مبارك  از آن پرستاری کنیم.

به همین ترتیب اگر گفته می‌‌شود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازه‌ای و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه می‌کنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصدایی‌ها و پیوندها و چشم‌پوشی‌ها و یکرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و سرزندگی‌هایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر می‌کند. 

علاوه بر آن در دانایی ملت ما قدرتی هست که او را از تحمل بسیاری رنج‌ها بی‌نیاز می‌کند. مردم ما برای استیفای حقوق خود از پرداختن هزینه مضایقه ندارند، زیرا بهشت را به بها دهند و نه به بهانه. اما در عین حال اگر برای نتایجی که از حرکات اجتماعی خود به دست می‌آوریم دوام می‌خواهیم باید شجاعت و فراست را به هم بیامیزیم.

 اینک بر اثر سیاست خارجی غلط و ماجراجویانه دولتی که مردم ما بدان دچار شده‌اند کشور در آستانه بحران‌هایی قرار گرفته است که بیشترین خسارت آن را قشرهای محروم خواهند پرداخت. اگر با منطق مبارزه پیش می‌رفتیم شاید ساده‌انگارانه تصور می‌كردیم كه این یک امتیاز برای راه سبز ماست، اما زمانی که می‌خواهیم مسیر سبز را زندگی کنیم چنین نیست. 

اینجا کشور ماست و این زندگانی ماست و این ما هستیم که باید نسبت به چنین   مشکلاتی نگران باشیم و حساسیت نشان دهیم. اقتصاددانان با اتکا به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی مراجع رسمی همین دولت ده‌ها میلیارد دلار از درآمدهای ارزی کشور را ظرف سال‌های گذشته مفقود اعلام می‌کنند و و مراجعی که باید درمقابل این امر واکنش دهند بی‌تفاوت نسبت به حجم این ارقام که می‌تواند چند ارتش را تجهیز کند در گیرودار یارکشی‌های سیاسی افتاده‌اند. 

از کدامیک از آنان انتظار داریم به رنج‌هایی که بر اثر رفتارهایشان بر مردم تحمیل می‌شود اهمیت بدهند؟ اگر ما نسبت به آنچه زندگی در این خاک و بوم را مختل می‌کند حساسیت نشان ندهیم دیگری نشان نخواهد داد؛ كما این‌كه اقتصاددانان ما بیمناك از آن كه سرنوشتی شبیه به معترضین نسبت به وقوع اعمال خلاف اخلاق در زندان‌ها داشته باشند در اعتراض خود كاملا تنها هستند. زمانی مفقود شدن بیست هزار دلار درخزانه كشور برای ساقط كردن یك دولت كافی بود. اما اینك فریادهای اخطار نسبت به گم شدن چنین ارقام گزافی كمترین واكنشی   بر نمی‌انگیزد.

اخیرا گروهی از اساتید ایرانی مقیم خارج در نامه‌ای ضمن تشریح برداشت خود از راه سبز امید هر چیزی که منافع ملت ایران را تامین کند هدف این جنبش معرفی کرده بودند. بر این اساس آنان توصیه می‌كردند که با سپاسگزاری از حمایت ملت‌های دیگر ظرف این چند ماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی بر علیه ایران شرکت نکنند. اینجانب نظر آنان را پسندیدم و بر آن صحه گذاشتم، زیرا این نه تحریم یک دولت،‌ بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که  مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.

این یک نمونه است. کسی به کسانی که این خواسته را با ما در میان می‌گذارند از ضرورت زندگی کردن راه سبز نگفته بود. ما بقی ما نیز از این ضرورت آگاه باشیم یا نباشیم به هدایتی فطری در همین مسیر هستیم، لذا ضرورت ندارد که این شیوه را به یکدیگر تلقین کنیم؛ تنها کافی است از آن آگاه باشیم و پرستاری کنیم.

زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی كه سرنوشت خود را به بود و نبودكسان پیوند زدند سرانجام - حداقل با فقدان او - سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بی‌دلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار كردند و به جاه‌ طلبان مجال دادند كه در آنان طمع كنند. 

مردمی كه می‌خواهند سرپای خود بایستند و حیاتی كریمانه را تجربه كنند جا دارد كه از نخستین قدم‌هایی كه به ناكامی‌‌شان می‌انجامد بابیشترین دقت‌ها پیشگیری كنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر كه روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حركت شما به كیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این كلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شكسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی كنید.

برادر شما - میر حسین موسوی

خلاصه گفتار روزانه پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۸۸

سلام، پنج شنبه 2 مهر 1388 و 24 سپتامبر 2009 میلادی
دوباره از استراحتگاه بین راه مزاحم می شوم.
دو نکته:
اول- دولت کودتا درصدد بود تا با ملاقات های خارجی خود را تثبیت شده نشان دهد و کسب مشروعیت کند

. اما در سفر آقای احمدی نژاد به نیویورک با تظاهرات گروه های ایرانی و غیر ایرانی و آکسیون های متعدد و فشار روی هتل ها برای جلسات ایشان به خوبی او را افشا کرده اند و در داخل سازمان ملل هم بیش از دو سوم هیئت های نمایندگی سالن را هنگام نطق ایشان ترک کردند و به نظر می رسد در جلسه هفته آینده 1+5 با ایران زمینه تحریم های جدید برای ایران آماده شده است.
دوم- دبیرخانه مجلس خبرگان، اطلاعیه شدید و غلیظی در حمایت از آقای خامنه ای از طرف نمایندگان این مجلس منتشر کرده است. جا دارد که درخواست شود اسامی امضاءکنندگان منتشر شود تا مردم تکلیفشان را با آن ها بدانند. ضمن آن که به نظر می رسد دبیرخانه خودش اعلامیه را نوشته و به نام اعضای مجلس منتشر کرده است.
تا فردا شاد و سرافراز و موفق باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی.

خلاصه گفتار روزانه جمعه ۳ مهر ۱۳۸۸

سلام ، جمعه 3 مهرماه 1388 و 25 سپتامبر 2009 میلادی
شش موضوع:
یک- نامه مجلس خبرگان و صحبت های آقای خامنه ای که تکرار همان نامه و یک سناریو است و از یک جا درآمده. اگر چه کلا به این مجلس امیدی نیست، اما باید اسامی امضاءکنندگان منتشر شود تا مردم تکلیفشان ر معلوم کنند که چطور بعد از تمام این جنایت ها از آقای خامنه ای پشتیبانی می کنند

دو- دو سوال از مدارس، آیا از اتاق کامپیوترمشاع مدرسه برای گذاشتن فیلم ها و اخبار جنبش استفاده کنیم؟ پاسخ مثبت است و استفاده از این امکان به جا است. اگر چه ممکن است اتاق کامپیوتر را ببندد و یا بعد از مدتی مراقبت بگذارد. کلا استفاده از فضا و امکانات مدرسه از تخته سیاه تا دیوار و غیره برای انتقال اخبار و دستورالعمل های جنبش به شرط رعایت امنیت به جا است. سوال دوم در مورد برخورد با بسیجی های مدرسه است که باید با آنها حتی المقدور وارد بحث و گفتگو شد و اگر هم بخواهند آدم فروشی و خبرچینی کنند باید آنها را بایکوت و منزوی کرد.
سه- سوال دیگر در مورد پول حکومت و درآمد نفتی است که می تواند جلوی اعتصابات بایستد. اینطور نیست. درآمد نفت کافی نیست چرخ کشور باید بچرخد ضمن آنکه اعتصابات می تواند گریبان خود بخش نفت را هم بگیرد. کندی یا توقف گردش چرخ کشور در کارخانجات و دستگاههای مملکت با تزریق پول نفت درمان پذیر نیست.
چهار- یکی از پرسنل نیروی انتظامی از"طرح تحول" نوشته و این که می خواهند نیروی انتظامی را تحت سیطره سپاه درآورند و بسیاری از پرسنل ناراحت هستند و می گوید بسیار سخت است که آدم لباس نیرویی را به تن داشته باشد که مردم با شماتت به آن نگاه می کنند.
پنج- پل بروکلین نیویورک امروز سبزپوش شد و جشنواره فیلم سن سباستیان هم.
شش- استادیوم ها هم دیروز چندجا شعاردادن داشتیم و از حالا منتظر بازی استقلال- پرسپولیس در هفته آینده هستیم.
تا فردا شاد و موفق و سرافراز باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی.

خلاصه گفتار روزانه یکشنبه ۵ مهر ۱۳۸۸

سلام، یکشنبه 5 مهرماه 1388 و 27 سپتامبر 2009 میلادی
چهار موضوع:
یک- جمعی از فعالین در خارج از کشور درصدد هستند تا جنبش سبز ایران به نمایندگی آقای کروبی را کاندیدای جایزه نوبل برای سال آینده بنمایند. بنابر اصل کلی باز کردن جبهه های متعدد، این هم جبهه جدیدی است که بسیار هم می تواند کارساز باشد.

دو- افشای مرکز جدید غنی سازی که در اختیار سپاه پاسداران است. موج جدیدی در جهان ایجاد کرده و موضع گیری تند سران کشورهای آمریکا و انگلیس و فرانسه را به دنبال داشته است. روس ها هم تحت دو عامل قول همراهی و همکاری با کشورهای غربی را داده اند. یکی بده و بستان آمریکایی ها و دیگری هم مبارزات و شعارهای مردم ایران علیه روسیه. چینی ها را هم کشورهای عربی به خصوص عربستان سعودی برای همراهی زیر فشار گذاشته اند. دولت کودتایی در مذکرات پیش رو در اول اکتبر، بر سر دوراهی تحریم یا عقب نشینی از مواضع قبلی قرار خواهد گرفت. ما باید مراقب باشیم که جنبش سبز از این فعل واقعا صدمه ای نخورد و حداکثر بهره برداری را بکند.
سه- بعد از حرکت بزرگ مردم در روز قدس و غلط درآمدن محاسبات سپاه که به آقای خامنه ای قول داده بود که مردم سرکوب شده اند، اکنون فرماندهان سپاه درصدد هستند که سپاه را در تبلیغات از جلوی چشم مردم کنار ببرند. به خصوص که بعد از روز قدس در مقابل مردم شکست خوردند. نظامی ها در این گونه موارد گاهی دست به ماجراجویی در بیرون از مرزها می زنند. مثل نظامی های آرژانتین که وقتی در مقابل مبارزات مردم عاجز شدند دست به حمله به جزایر فالک لند زدند. در زمان جنگ خارجی ، جنبش مردم کمی کند شد ولی پس از شکست از انگلیس در آن جنگ، ژنرال ها سرافکنده تر و متلاشی تر شده و در فاصله کوتاهی سرنگون شدند. ممکن است سپاه در عراق و افغانستان و سایر نقاط دست به ماجراجویی بزند و کشور را در معرض خطرهای جدید قرار دهد. باید هوشیار باشیم.
چهار- اما مطلب آخری براساس بحث های قبلی این است که بدانیم ستون فقرات حکومت کودتایی، سپاه است که در کنترل جمع اندکی سردار رانت خوار قرار دارد. اخیراً اعلام شده که سپاه می خواهد بانکی به نام " انصار" راه بیاندازد. حرکت ما در جهت فلج سازی حکومت و مقاومت مدنی و نافرمانی مدنی باید در محورش فلج سازی ، مقابله با سپاه و شرکت ها و موسساتش از جمله این بانک قرار داشته باشد. روزهای بعد باز هم در این مورد صحبت می کنیم.
تا فردا شاد و سلامت و سرافراز باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی.

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

تجمع اعتراضی مادران عزادار در پارک لاله تهران

فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران بنابه گزارشات رسیده ، مادران در میدان آب نمای پارک لاله تجمع اعتراضی خود را برگزار کردند که در آن دهها مادر شرکت داشت. روز شنبه 4 مهرماه از ساعت 17:40 تعدادي از مادران طبق معمول هميشه در ميدان آب نماي پارك لاله گرد هم آمدند . از همان ابتدا پليس پارك لاله به سوی مادران آمدند و به گونه اي عمل می کردند كه نمي خواستند مردم حاضر در پارک از حضور مادران و حتي نيروهاي پليس و علت آن مطلع بشوند. تا مبادا مردم به جمع آنها بپیوندند به مادران اعلام می كردند هر چه زودتر پارك را باید ترك كنند . اما مادران همچنان بر خواست خود مبني بر ماندن در پارك و شكل گيري حركت اعتراضي خود پافشاري مي كردند .نيروهاي پليس پارك لاله براي جلوگيري از جلب توجه قدري از آنها فاصله گرفتند .اما مردم با ديدن اين صحنه به طرف مادران آمدند وبه جمع آنها پیوستند و عده اي هم كه بي خبر از اين حركت مادران بودند به سمـت آنها مي آمدند و علت حضورشان را مي پرسيدند. مادران علت حركتشان را براي ديگران توضيح مي دادند و آنها با شنيدن اين صحبت به نشانه همدردي در كنار مادران داغديده و مادران زندانيان سیاسی قرار می گرفتند و همراه مادران به حركت به دور ميدان آب نما پرداختند و نسبت به سرکوب خونین که منجر به جان باختن و دستگیری عزیزان آنها شده است اعتراض می کردند.تعداد مادران و مردم شرکت کننده در اعتراضات امروز در حدود 70 نفر تخمین زده می شد. نيروهاي سرکوبگر پارك لاله در چند قدمي مادران با موتور و بي سيم جهت كنترل آنها حركت مي كردند.البته گفته مي شود عده اي ديگر از خانواده ها نيز در زير پل زندان اوين به نشانه اعتراض در همين ساعت تجمع اعتراضی بر پا كردند.در ميان مادران،‌مادر فرشيد بابايي ،‌متين حيدر زاده ،‌مريم رشيدي ،‌كتايون شاهين فر به چشم مي خوردند.اين حركت و تجمع اعتراضي مادران در ساعت 19:00 زمان تعیین شده به پايان رسيد

متن پیاده شده روز شنبه ۴ مهر ۱۳۸۸

شنبه چهار مهرماه 88 و 26 سپتامبر 2009 میلادی
چهار موضوع را امروز صحبت می کنیم.
موضوع اول این که معلوم شد فقط 45 کشور پای صحبت آقای احمدی نژاد مونده و تازه بسیاری از آنها رئیس هیات هاشون رفتن و در تاریخ سازمان ملل این رکورد به جاگذاشته شد که وقتی رهبر کشوری حرف می زنه، بیش از صدو چند کشور از سالن رفتند بیرون و باید گفت اون مشروعیت زدایی که روز قدس در ایران از حکومت و دولت کودتایی اجنبی ساخته آقای احمدی نژاد و درواقع آقای خامنه ای شد بازی برگشت اش هم به نحو احسن در نیویورک انجام شد و غیر از تظاهرات بچه ها در نیویورک گویی رهبران کشور ها هم با ترک سالن به تظاهرات بچه های ایرانی پیوستند و یک رکورد هم در تاریخ ثبت شد

جالب است من امروز دنبال می کردم این سیاست «سعید الصحافی» به مفهوم دروغ های بزرگ بزرگ توخالی توخالی تشدید شده و اصلا انگار نه انگار که روز قدس چند میلیون ایرانی اومدند و شعار علیه این حکومت داده اند. حتی یواش یواش دارند ادعا می کنند که اصلا این مردم طرفدار های ما بودند. چیزی که به گواهی هزاران فیلمی که اومده بیرون چقدر هم خوب به دنیا رفته و افکار عمومی دنیا رو عوض کرده نقیض اش دیده شده و ده ها تلویویزن های ماهواره هم نشون دادن و این دروغ آشکار رو همه مردم دنیا می دونن.
اما نکته دوم هم در همین رابطه است و اون این است که شعار اصلی تشکیلاتی ما هست که « هر سرباز یک رهبر و هر رهبر یک سرباز» واقعا به بهترین نحو صدق می کند برای این که این مردم ما به بهترین نحو – مردم ایران ورزیده ترین سیاسمداران دنیااند- شعارهایی دادن و پیام های به دنیا دادن که دنیا هم به خوبی گرفت .
مرگ بر روسیه ای که مردم در جواب هر مرگ بر اسراییل و مرگ بر آمریکا و هر کدوم از این مرگ های به کشور ها می دادند. هزاران هزاران نفر دادن تاثیر رو گذاشت و روسیه الان چرخیده و قبول کرده که به تدریج به جبهه فشار به ایران بپیونده به و نطق که امروز بعد از اجلاس بیست کشور رییس جمهور آمریکا در پیستبورگ انجام داد حاکی از اون بود که که تمام کشور ها از جمله روسیه متحد شدن برای فشار به ایران.
یا پیغامی که مردم ایران فرسادن برای دنیا که ما صلح می خواهیم برای دنیا و دموکراسی برای ایران یا نه غزه نه لبنان که مردم ایران دادن نشون داد که جنبش سبز و مردم ایران قصد حمایت از تروریسم و سازمان های تروریستی در خاورمیانه رو ندارن و نمی خوان جنگ درست کنند اگر چه پشتیبان مظلومین همه ملت ها هستند
مراد من این است که این اتفاق که افتاده و مجموع این حوادث به خصوص بحث هایی که امروز بر سر سایت های اتمی در ایران مطرح شده می شود گفت رژیم کودتایی آقای احمدی نژاد یا به رژیم کودتایی به پشتوانه آقای خامنه ای.در داخل منزوی شد در خارج بعد ا ز سفر آقای احمدی نژاد منزوی تر شد و در مذاکرات پنج به علاوه یک باید منتظر بود که فشار خیلی سنگینی روی ایران بیاد و به احتمال زیاد تحریم های بزرگی در راه باشد اگر تغییری در سیاست خارجی اش نبینیم که بعید هم می دونم. به خصوص این که بعد از این حرکت مردم بسیار در محافل دیپلماتیک مطرح شده که این حکومت حکومت لرزانی است و حتی با آن نمی شه توافقی کرد .
حالا من تفصیل این رو در برنامه های تلویویزنی می گم اما می خواستم به عنوان دستاورد تلاش هایی که داریم می کنیم در داخل و خارج بگم که خوشبختانه تاثیر اش رو گذاشته.
اما نکته سومی که می خواستم بگم مسئله بانک تات است . به عنوان یک نمونه که وقتی تبلیغ اش از تلویون پخش شده بعد از پخش آگهی اش مردم تحریمش کردن و البته خیلی مطرح است که سهامدار هایش آقای مجتبی خامنه ای و سپاه و .. هستند که من هنوز چون تحقیقاتم کامل نشده است نمی خوام رو اون ها تاکید بکنم.
اما تحریم مردم فقط به خاطر پخش آگهی تلویزیون. بیرون کشیدن پول از بانک باعث شد که مدیر عامل رو عوض کردند و بانک با مشکل جدی مواجه شده این اون کاری است که قدرت مردم و نشون می ده . یعنی نه تنها با بانک تات که با بانک های دیگه هم می شه این کار رو کرد هر کدوم ار تلویزیون آگهی کردن می توانند مشمول تحریم مردم واقع بشوند.
اما بریم سر بحث آخر که یک دوستی از شیراز برامون فرساده من خواهش می کنم به این فیلم دقت کنین من دو نکته رو می خوام بعدش بگم.
اول این که بچه ها در حال تظاهرات اند این آدم قصد دعوا داره و می خواد بین صفوف بچه ها دعوا درست کنه که مردم با هوشیاری اجازه این کار رو نمی دهند و او رو از صحنه خارج می کنن و اجازه نمی دن برخوردی پیش بیاد. من قضاوت نمی کنم که این آدم مامور رژیم بوده یا نه، اما این هوشمندی مردم است که اجازه پیش آمدن دعوا رو نمیدن.
نکته دوم که از اولی هم مهمتره این است که ببینید چند تا پیرمرد از طرفدارهای رژیم به این صورت وسط جمعیت میان و شعار «مرگ بر منافق» می دهند. اما ببینید بچه ها با این که تعداشون چندین و چند برابر اون هاست اجازه نمی دن برخوردی پیش بیاید و اجازه می دن آنها از وسطشون رد بشن و باهاشون درگیر نمی شوند.
این خیلی اصل مهمی است که مردم در روز قدس نشان دادن . این که با وجودی که اکثریت مطلق بودن در خیابون ها و اون اقلیت مطلقی که طرفدار حکومت بودن ، اقلیتی که در سه ماه گذشته خیلی بلا سر مردم آورده ، اما مردم هیچ کاری به کارشون ندارند. اجازه می دهند شعارشون رو بدن رد بشن و این نویدی است برای آینده دموکراسی در ایران که اقلیت هر چقدر هم که ناچیز باشه حق حرف زدن داره بنابراین این اصل رو یادمون باشه همه با هر عقیده ا ی با هر گرایشی با هر باوری علیه استبداد متحدیم.
اما یادمون باشه خط قرمزمون این است که با هیچ کس بین خودمن دعوا نمی کنیم و می دونیم هر که بر سر گرایش های مختلف در میان صفوف ما دعوا درست کنه دانسته یا نداسته ممکن است آب به آسیاب استبداد دینی و کودتاچی ها برزید.
این اصل طلایی رو یادمون باشه همه با هم متحد علیه کودتاچی ها و اختلافات درونی خودمون رو باید یاد بگیرم به روش دموکراتیک بحث کنیم و حل کنیم. متاسفانه از این حیث باید بگم وقتی در نیویورک بودم یک گروه خیلی اندک از کمونیست کارگری دیدم سعی کردنم بشمرم نزدیک بیست نفر بودن و شاید ده- بیست نفر به اسم طرفداری از سلطنت و گرنه خیلی از طرفدار های سلطنت این کار رو نمی کردند دو گروهی بودند که واکنشی نشان می دادن و این نشان می دادن که نمی خواهند دیگران رو تحمل کنند. و اگر پا می داد قصد داشتن دعوا کنند.
البته هشیاری بچه ها اجازه نداد اینجا هم این اتفاق بیافته از این حیث باید گفت بچه های خارج . از بچه های داخل الگو بگیرن که حتی طرفدارهای پر و پا قرص حکومت رو تحمل می کنند. این اون دموکراسی هست که دنبالش هستیم.
تا فردا شاد و پیروز، موفق و سربلند باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی.

استقبال گرم ایرانیان از احمدی نژاد در نیویورک - 2


استقبال گرم ایرانیان از احمدی نژاد در نیویورک - 1


نوشته مسیح علی نژاد درباره بی شرمیهای احمدی نژاد در نیویورک

مسیح علی نژاد  

آقای رییس جمهور !

به آمریکا، به کشوری که در آن آزادانه می توانی راه بروی و برخلاف کشور اسلامی  ایران، از بالا تا پایین دولتش را نقد کنی، خوش آمدی. خوش آمدن از آن رو که شاید چشم هایت کمی درشت شود و ببینی آزادی آن نیست که تو و همپالگی هایت فخر آن را به جهان می فروشید. آزادی یعنی همین که تو در مقر سازمان ملل در قلب آمریکا بایستی و دهانت را باز کنی و کشورهای  مدعی  دموکراسی را به ناسزا بگیری . آزادی این نیست که در تمام این سالها در ایران،  ما حتی یک کنفرانس بین المللی هم نداشتیم که کسی بیاید و دهان باز کند و یک کلام کوچک در نقد  یکی از کشورهای اسلامی  بگوید. 

آزادی یعنی همین که در تلویزیون فرانسه بنشینی و رییس دولت فرانسه را به استهزاء بگیری،  آزادی این نیست که در تلویزیون ما در تمام این سالها رییس جمهور فرانسه پیشکش، یک شهروند معمولی هم نمی تواند بیاید یک نقد کوچک به آبدارچی رییس جمهور یا بیت بزرگانش بکند.

آزادی یعنی همین که تو به همراه دوستانت با ردا و قبای روحانیت در خیابان های نیویورک راه بروید و سرتان را به عنوان یک ضد آمریکایی بالا بگیرید و پلیس آن کشور دنبالتان راه بیافتد که کسی از گل نازکتر به شما نگوید. آزادی این نیست که کسی جرائت نکند با لباس و  و پوشش و  شمایل خاص کشور خودش، پایش را در چند قدمی مرز ایران بگذارد و تازه وقتی که سرتا پایش را از  همان پله های هواپیما به زمین نیامده به سلیقه شما بپوشاند و در خیابان های ما راه برود،  آنگاه   کافیست تا  روسری عادت نداشته اش کمی کنار رود و چند تار مویش پایه های اسلامتان را  بلرزاند و پلیس بالای سرش بفرستید.

آزادی یعنی همین که تو لبخند معروفت را به دوربین های تمامی عکاسان دنیا نشان دهی و هرچه دلت خواست به رسانه های دنیا بگویی و فردا بدون سانسور، عکس و حرفت در روزنامه های جهان بنشیند. آزادی این نیست که از وزارت ارشاد و وزارت اطلاعات و شورای عالی امنیت ملی و دادستانی و باقی مراکز نظارتی و امنیتی ایران اسلامی، برای دفتر روزنامه ها، خروار خروار بخشنامه بفرستید که اگر مصاحبه فلان مقام آمریکایی را چاپ کنید به سرنوشت باقی روزنامه های به محاق رفته گرفتار می شوید.

آزادی یعنی همین که آن خبرنگارهای نور چشمی که در هیات همراه تو به آمریکا آمده اند به آسانی به مراکز شهر می روند و از فقر آمریکا هم گزارش می دهند  و این اصلا اقتصاد و اقتدار دولتی را متزلزل نمی کند و دولتی از ترس مخدوش شدن صورتش،  خبرنگارانت را به بند و حبس نمی کند و آنها اگر توان داشته باشند، می توانند تند و تند از آنچه در شهر می گذرد خبر مخابره کنند. آزادی این نیست که اگر یک دختر بیست و سه ساله فرانسوی، و یا یک خبرنگار نشریه آمریکایی، یک ایمیل ساده به دوستانش می فرستد و عکس و خبر آنچه در خیابان های جمهوری اسلامی می گذرد را برای دوستان و یا همکارانش مخابره می کند، آنگاه دولت شما بلرزد و دخترک و  خبرنگار جوان را ابتدا در انفرادی بیاندازد و سپس از آنها اعتراف بگیرند و عاقبت رسوای جهان شوتد که یک ایمیل  یا خبررسانی معمولی  هم می تواند در ایران زندگی یک خارجی را نابود کند. 

آزادی یعنی همین که به تو تریبون می دهند تا قصه حسین کرد شبستری را هم با معجونی از لبخندهای همیشگی ات حواله رسانه های آزاد اینجا کنی و هیچ دست و دلت نلرزد که حرف هایت را وارونه می سازند و ترجمه خودشان را روی آن می گذارند و حتی در کریسمس شان هم از تو برای فرستادن پیام به ملت شان دعوت می کنند.  آزادی این نیست که تلویزیون جمهوری اسلامی جرات پخش پیام تبریک عید نوروز رئیس جمهور آمریکا به ملت ایران را که ندارد هیچ، صدای اوباما را سانسور می کنند و ترجمه ای کاملا متفاوت و متناسب با منویات خود را بر آن می گذارند تا یک دشمن خیالی برای ملت ایران خلق کنند و همه قصور را هم بیاندازند گردن این دشمن همیشه در صحنه. 

آزادی یعنی همین که دستت به خون هم اگر آلوده باشد باز هم دستت را پس نمی زنند و برایت صندلی پیش می کشند تا بگویی ندا آقا سلطان به دستور هیچ سلطانی در ایران کشته نشده و این یک مرگ اتفاقی یا مشکوک بوده است. آزادی یعنی همین که تو به جای فریاد زدن بغض میلیون ها ایرانی و به همراه داشتن عکس عزیزان خانه مشترکت ایران، ناگهان عکس زن مصری را از جیب کت خود در بیاوری و چهره در هم بکشی و بغضی ساختگی تقدیم دوربین های آمریکایی کنی و کمی هم ادامه می دادند اشکی هم به چشم هایت جاری می ساختی تا بگویی تا چه اندازه متاثری که خبر کشته شدن این زن مصری در آلمان مثلا چند درصد کمتر از خبر کشته شدن ندا آقا سلطان  انعکاس جهانی یافته است. 

آقای احمدی نژاد! 

 اگر بر فرض،  زن مسلمان مصری را در آلمان  کشته اند، ندا، دختر جوان  ایرانی را خود ایرانی های به اصطلاح مسلمان کشته اند و برای همین  است که دنیا می خواهد بداند سینه درانی تو  و همپالگی هایت در دولت جمهوری اسلامی ایران  تا کتون برای کشف قانلان  ندا،  چه کرده است؟ برفرض که تو زیرک بودی و سوال را با سوال جواب دادی و حالا قهرمان دنیای اسلام شدی، اما زیرکی را کنار بگذار و یک بار با شرف و شعور و احساس انسانی ات به دو پرسش ساده من جواب بده. اصلا جواب هم پیشکش، برای این دو سوال ساده، تنها دودقیقه  سکوت کن، دو دقیق وقت بگذار ، دو دقیقه فکر کن، شاید قلب و وجدانی در وجودت یافت شود و از این پس وقتی دهان برای توجیه و توضیح  ناراست می گشایی، دست و دلت کمی بلرزد:

 اگر  به دختر جوان تو،  نه در آلمان ، در همان همسایگی  خودت، کسی  چنان گلوله می کشید که به گاه جان دادن، چشم های معصوم و ملتمس اش به آسمان، خیره باقی می ماند  و از قلب و سینه اش خون بر سنگفرش خیابان های نارمک تهران جاری می شد و آنگاه همسرت با سینه ای مالا مال درد در مقابلت ضجه می زد و می گفت،  فقط بگو چه کسی دختر بی گناهم را کشته است، تو چه می کردی ؟ آیا باز هم عکس زن مصری را از کت جیبت در می آوردی و بر صورت زرد و رنگ پریده زن داغدیده ات می کشیدی؟ یا کمی انسانیت به خرج می دادی و جوانمردانه پی قاتل می رفتی به جای توجیه قتل؟

ما هیچ کاری نداریم که غرب چه می گوید و رسانه های جهان تا چه اندازه برای ندای ما سینه دری می کنند. ما نه دلداری آنها را نیاز داریم و نه محتاج مجلس و دولت آلمان و فرانسه و آمریکاییم. ملت با غیرت ایران دست نیاز به سمت تو که از مرگ ما نمی رنجی هم دراز نمی کند تا چه برسد دست به سمت بیگانه دراز کند که از مرگ ما مستندی برای به مسند نشستن خود برای آقایی جهان می خواهند بسازند. نه آقاجان ! ملت بزرگ ایران برای ندا و باقی عزیزان از دست رفته اش ، نیازمند گریه احمدی نژاد و سارکوزی و اوباما و دیگران نیست و منت برای همدردی نمی کشد که مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است. 

و اما سوال دوم  که خودم هم از طرح آن تنم می لرزد و خجالت زده ام اما چاره ای نمی بینم. از جنس خودت می پرسم که در پاسخ به مرگ ندا مرگ دیگری را علم کردی. اگر پسر جوانت را به هر دلیلی به کهریزک می بردند و با باتوم به همان پسری که داماد اسفندیار مشایی نیز هست ، تجاوز می کردند و سپس شما با شرمساری به پزشکی قانونی می رفتید و آنجا نیز برگه تایید می گرفتید که ایشان از ناحیه مقعد دچار آسیب شده است (جمله ای که در برگه تایید یکی از شاهدان تجاوز قید شده است) و با چشم های خودتان چشم های غمگین دلبندتان را می دیدید که چندین بار هم اقدام به خودکشی کرده است، آنگاه چه می کردی؟ آیا باز هم آب شدن ذره ذره  فرزندتان را در خانواده و جامعه می دیدی و کماکان تجاوز و تعرض و وحشی گری های مشهود را به منظور حفظ آبروی نظام انکار می کردی؟  

جناب احمدی نژاد! از تو جواب برای این دو پرسش ساده  اما تلخ نمی خواهم، اما می توانم از مردم دلشکسته ایران بخواهم، هربار که تو را می بینند  از تو همین دو پرسشی که طرح آن هم سخت و عذاب آور  است را  مدام بپرسند تا شاید روزی که به خانه بر می گردی،  وقتی چشم در چشم پسر و دختر جوانت،  شدی، یادی هم از پسران و دختران جوان ایران ویران ما بکنی که این روزها انکار می شوند چون متاسفانه  کسی که قبای پدری شان را به تن کرده،  این روزها عکس یک زن مصری مسلمان را در جیب کتش دارد و دردهای آنها که در خانه خودش دارند ذره ذره آب می شوند و می میرند را نمی بیند.  به چشم های فرزندانت خوب نگاه کن! شاید به خاطر بیاوری که فرزندان دیگر ایران ، ندا و ابراهیم ، در خانه خودمان، باگلوله و باتوم، کشته و مورد تجاوز واقع شده اند. وای بر پدری که چشم های خیس و دردمند فرزندانش را می بیند وکماکان با یک لبخند مشمئز کننده در برابر این چشم ها، خود را پدر  بنامد. وای به دولتی که چشم پر درد یک ملت را می بیند و کماکان با یک  لبخند بی درد، خود را رئیس دولت آن ملت بنامد و جرات نکند عطای یک ریاست خونین و بی افتخار را به لقای آن  ببخشد