۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

نامه یک معلم نیویورکی به ایرانیان

من دبير يکي از دبيرستان هاي نيويورک هستم، چند روز پيش يکي از دانش آموزان دبيرستان ما در اقدامي نادر بر سر موضوعي رودروي مدير ترسناک مدرسه ايستاد و وقتي نتوانست به خواسته اش برسد، يکي ديگر از دانش آموزان به او گفت «بيا به روش ايرانيها با او برخورد کنيم.» و منظورش اين بود که بيا در مقابلش اعتراضي را سازماندهي کنيم. به همين سياق الان آنها هر چيزي را که قصد تغييرش را دارند «ايران»ش مي کنند و کلمة «ايران کردن» - دست کم در اين گوشه از جهان- به معني« ايستادگي در برابر قدرت» به عنوان يک فعل درآمده است.. اين تحول براي من- به عنوان يک دبير- بسيار مثبت و اميدوارکننده است چرا که به سختي مي توانم دانش آموزانم را وادار کنم که به آنچه در جاهاي ديگر دنيا اتفاق مي افتد توجّه کنند. نکته اينجاست که حتّي اين دانش آموزان که خيلي کم اخبار را دنبال مي کنند کلمه «ايراني» را مترادف با شجاعت مي دانند و من هم شخصاً با آنان موافقم و آرزو داشتم که از اين ميزان پايمردي برخوردار بودم

جوانی که در نمازجمعه 26 تیر به شهادت رسید / نام و نشان یک شهید دیگر جنبش سبز: مصطفی کیارستمی

مصطفی کیارستمی، متاهل و 22 ساله، در نمازجمعه 26 تیر ماه گذشته که به امامت هاشمی رفسنجانی برگزار شد، در مقابل دانشگاه تهران توسط نیروهای بسیجی و لباس شخصی مضروب می‌شود. نیروهای سرکوبگر دولت کودتا با باتوم به شدت بر سر این جوان برومند می‌کوبند، به نحوی که وی دیگر قادر به برگشت به منزل نبوده است. در نتیجه به ناچار با مادرش تماس می‌گیرد و تلفنی از وی درخواست کمک می‌کند.
گزارش رسیده  حاکی است پس از آنکه مادر مصطفی او را به خانه باز می‌گرداند، متوجه وخامت حال وی می‌شود و پسرش را به بیمارستان کسری تهران منتقل می‌کند. اما این جوان بی‌گناه به علت خون‌ریزی مغزی ناشی از اصابت باتوم، همان شب فوت می‌کند؛ اما علت مرگ او، سکته‌ی مغزی اعلام می‌شود.
پیکر این جوان شهید، روز شنبه بعد در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد و بدین ترتیب این جوان ناکام که تنها 22 سال داشته و به تازگی نامزد کرده بود، قربانی وحشیگری ماموران می‌شود؛ وحشی‌گری‌ای که سردار احمدی مقدم نامش را «زیاده‌روی» می‌گذارد.
گزارش رسیده  حاکی است مادر این جوان شهید که از این اتفاق ناگوار بهت زده شده بود، تاکنون از افشای علت مرگ جوان 22 ساله و رشید خود بیمناک بود و هنوز هم از شوک ناشی از مرگ فرزندش بیرون نیامده است.

۳۰ متهم به ايجاد «اغتشاش‌های خيابانی» در دادگاه انقلاب

۱۰ مرداد: دادگاه اولین گروه از بازداشت شدگان انتخاباتی مرتضوی: بازداشتی‌های باقی‌مانده معترض نیستند، اغتشاش‌گرند خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) ضمن گزارش اين خبر درباره محاکمه ۳۰ نفر از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری، اعلام داشته که «تعدادی از متهمان با برخی از گروهک‌های محارب» ارتباط داشته‌اند که در اين صورت صدور احکامی که دربرگيرنده مجازات‌های سنگينی باشد محتمل به نظر می‌رسد. پیشتر دادستانی تهران در اطلاعیه‌ای اعلام کرده بود که دادگاه نخشتین گروه از «عوامل میدانی آشوب‌های اخیر» روز شنبه برگزار خواهد شد. دادستانی تهران همچنین یادآور شده بود که به زودی و پس از تکمیل پرونده‌های بقیه متهمان، دادگاه رسیدگی به اتهامات آنان نیز تشکیل و در اطلاعیه‌های بعد به اطلاع عمومی خواهد رسید. در همين حال آيت‌الله مکارم شيرازی، از مراجع تقليد قم که پيش از وقايع اخير بيشتر در زمره روحانيون نزديک به مراکز تصميم‌گيری سياسی دسته‌بندی می‌شد، در سخنانی در مشهد تأکيد کرد که «تکليف زندانيان اخير هر چه زودتر روشن شود». پيش از اين و از زمان خطبه دو هفته پيش نماز جمعه تهران که توسط اکبر هاشمی رفسنجانی ايراد شد، بحث آزادی زندانيان وقايع اخير به عنوان پيش شرط هر گونه تحول مثبتی در روند حوادث اخير مطرح بوده است. جدای از روحانيون بلندپايه‌ای مانند آقايان منتظری، صانعی، موسوی اردبيلی، بيات زنجانی، چهره‌های برجسته اصلاح‌طلب مانند محمد خاتمی، مهدی کروبی و ميرحسين موسوی در هفته‌های بر آزادی زندانيان سياسی تأکيد کرده‌اند. «کهریزک زیر نظر نیروی انتظامی نبود» اين خبر در حالی انتشار می‌يابد که در هفته گذشته و در پی برملا شدن چگونگی به قتل رسيدن تعدادی از بازداشت‌شدگان اخير، فعاليت‌های بيشتری از نهاد‌های حکومتی و شخصيت‌های سياسی و مذهبی برای پايان دادن به التهاب‌ها و واکنش به افکار عمومی، ديده شد. بحث برانگيزترين موضوع در اين ميان اما، مسئله بازداشتگاه کهريزک بود که در اختيار نيروی انتظامی بوده و آنگونه که حميد درخشان‌نيا، قائم مقام دادگستری استان تهران، روز چهارشنبه اعلام کرد دادگستری تهران از دو سال پيش درخواست تعطيلی اين بازداشتگاه غيرقانونی را کرده بود. اما سعيد جليلی، نماينده رهبری در شورای امنيت ملی يکشنبه هفته گذشته اعلام کرد که به دستور آيت‌الله خامنه‌ای اين بازداشتگاه به دليل «غيراستاندارد» بودن تعطيل شده است. روز جمعه فرمانده نيروی انتظامی تهران، در مقام تکذيب ارتباط اين بازداشتگاه با نيروی انتظامی برآمد و گفت: «بازداشتگاه کهريزک زير نظر مراجع قضايی بوده و يک بازداشتگاه موقت محسوب نمی‌شد». عزيزالله رجب‌زاده اضافه کرد که «بازداشتگاه کهريزک يک بازداشتگاه مخفی نبوده و از گذشته‌های دور نيز وجود داشته است» وی در عين حال از تعيين کميته‌ای از سوی شورای عالی امنيت ملی خبر داد که در حال بررسی موضوع است. در ميان خبر شکل‌گيری کميته‌های رسيدگی مختلف، سايت خبری آينده نيز روز جمعه از «آغاز ديدار هيئت ويژه رهبری با خانواده‌‌های قربانيان» خبر داد. اين هیئت که ظاهراً در پی دستور آيت‌الله خامنه‌ای به سعيد جليلی، در مورد بررسی حوادث اخير و مشکلات آسيب‌ديدگان و قربانيان، شکل گرفته، روز پنجشنبه با عبدالحسين روح الامينی، پدر محسن روح الامينی، ديدار کرده است. آقای روح‌الامينی که در انتخابات اخير از مشاوران محسن رضايی بوده، در دولت محمود احمدی‌نژاد سمت مشاور وزير بهداشت را برعهده داشته و تنها کسی از ميان خانواده قربانيان حوادث اخير تهران بوده که اجازه يافته مراسم بزرگداشتی برای پسر کشته شده خود برگزار کند.

عکسش نرود در اینترنت - مسعود بهنود

چند روزی بود که خسته از کار برمی گشت. همیشه وقتی می رسید خانه، منور خانم اول یک استکان چای تازه دم جلویش می گذاشت و بعد می رفت که بساط شام را علم کند. در آن فاصله بچه ها می ریختند دور پدرشان و از سر و کولش بالا می رفتند. وحید نقل مدرسه شان را می گفت و این که تیمشان چند تا گل زده به تیم مدرسه قریب، حمیده برایش تعریف می کرد که خانم ناظمشان را چقدر بچه ها اذیت می کنند. اما آن شب انگار در هیچ کدامشان حال و حوصله نبود.

یک اتاق بزرگ داشتند و یک اتاق کوچک، در بالاخانه ای در خیابان نایب السلطنه. زمستان ها که می شد همه زندگیشان در همان اتاق بزرگ بود، همان جا را گرم نگاه می داشتند، منورخانم حتی المقدور نمی رفت آشپزخانه پائین که سرد بود و حوصله روگرفتن موقع آشپزی هم نداشت. در همان اتاق روی چراغ خوراک پزی غذا را گرم می کرد یا اگر ساده بود همان جا می پخت. اتاق کوچک هم بسته بود، رختخواب ها در آن بود و زمستان سرما چنان در آن لانه داشت که به جای یخچال به کار می رفت. هندوانه و خربزه ای که گاهی مرد خانه با خودش می آورد آن جا بود و همین طور غذاهای شب قبل. منور خانم صرفه جوئی می کرد و اسراف را نجس می دانست. همه شان می دانستند که دارند پول جمع می کنند که سرپناهی بخرند یا بسازند. ولی همان جا هم خوش بودند، خانه شان گرم بود، یعنی جز همان یک اتاق که چراغ آلادین کنارش بود هیچ جا گرم نبود اما دلشان گرم بود. صاحبخانه شان هم آدم بدی نبود. شاید رعایت آقا ناصر را می کرد که می گفتند در نخست وزیری کار می کند.

حمیده کلاس دوم بود که یکی از این شب ها، بعد شیرین زبانی موضوع انشایش را گفت "می خواهید چه کاره بشوید". کلاف سخن از آن جا باز شد که دخترک پرسید بابا تو چه کاره ای. پدر به جای جواب گفت کار من به درد زن ها نمی خورد، یک چیز دیگر بنویس. خیاطی، معلمی، اصلا چرا خانم دکتر نخواهی بشوی. وحید گفت با این درس خواندنش. و این را به مسخره گفت. حمیده گفت از تو که نمره هام بهتره. و جدال شروع شد. مادر همان طور که داشت سفره را پهن می کرد نهیب زد که خیلی خوب. از کجا به کجا رسیدید. جواب بابات را بده بگو که می خواهی پرستار بشوی و به مریض ها و پیرها کمک کنی. مگه همیشه نمی گوئی. حمیده پذیرفت اما در ذهنش چه می گذشت که گفت بابا در اداره شما هیچ زنی کار نمی کند. پدر نگاهش را از تلویزیون برگرفت و در حالی که پیدا بود دنبال جواب مقتضی می گردد گفت چرا ولی به درد تو نمی خورد نظافت و امرو نهی.

منورخانم داشت معذب می شد از این گفتگو. پس فرمانی کوتاه صادر کرد: بنویس می خواهم دکتر بشوم و بلند شو برو آن کاسه ماست را بیار، امشب نرگسی داریم. همه گفتند به به و گفتگوی آزار دهنده قطع شد. اما زخمش به تن اتاق ماند.

مدتی بود که پدر دیر وقت می آمد. گاهی اصلا شب ها نمی آمد. در این شب ها امیرعلی پسر صاحب خانه از پائین زنگ می زد و از همان پائین پله ها به وحید می گفت آقایت تلفن کرد و گفت منتظر من نباشید شب کارم. چنین بود که مشق ها نوشته می شد و شام خورده می شد و رختخواب ها پهن. تلویزیون روشن می شد. منور خانم پایش به بافتنی مشغول، بچه ها به تماشای مرد شش میلیون دلاری یا پیتون پلیس و سال های زندگی. و خواب. و درست یکی از همین شب ها بود که صدای تک تک تیراندازی حمیده را از خواب پراند و رفت چسبیده به مادر.

اول شبی هم که مردم رفتند به پشت بام و الله اکبر گفتند، یکی از همان شب ها بود که امیرعلی خبر داد که بابایت نمی آید. وحید هم بلند شده بود که برود پشت بام، منور خانم گفت بگذار بابات بیاید از او بپرس اگر گفت باشد برو. وحید گفت همه بچه ها هستند بزرگ ها هم هستند تو هم بلند شو بیا. مادر گفت من باید مراقب غذا باشم نسوزه. و دیگر نتوانست جلو پسر را بگیرد. مثل همیشه حمیده خواست از برادر عقب نماند بلند شد اما مادر با عتاب گفت تو بشین درست را بخوان. لب و لوچه های دختر جمع بود اما مادر محکم گفت او کلاس نهم است و تو کلاس دومی. درس و تکلیفش را هم تمام کرده. تازه تا تو به خودت بجنبی برگشته. و بعد مهربان تر گفت بعدش مادر در این تاریکی من تنها می مانم.

اما اوج حکایت آن شبی شد که بعد دو روز کشیک بابا ناصر به خانه آمد. منور خانم که می دانست وقت حمام او دو روز گذشته اسباب حمامش را آماده گذاشته بود. مرد بی حرف حوله و لباس زیرهایش را برداشت و رفت حمام ایران وقتی برگشت سفره پهن بود اما او بی حوصله می نمود. سر شام بودند و داشتند کتلت ها را با ماست خیکی و نان سنگک لقمه می کردند که با صدای اولین الله اکبر وحید با دهان پر پرید و کفش را برداشت و خواست از در بیرون برود که پدر با نگاه پرسید کجا. منور خانم فقط گفت الان می آید. و وحید چرخی به خود داد اما هنوز لای در بود که صدا بلند تر شد:گفتم کجا میروی. حالا دیگر صدای الله اکبر کوچه را پر کرده بود. وحید دید که حالا پدرش بلند شده و ایستاده و صدایش هم بلند بود. منور خانم اشاره ای کرد به وحید و گفت خیلی خوب نمی رود... شامت را بخور جانم. اما انگار مرد بشکه اش از جای دیگر پر شده بود که سرریز کرد. با دومین جمله اش منور خانم در را کیپ کرد و با نگاه از او خواست صدایش را بلند نکند. آن شب به سکوت گذشت.

فردا صبجش مرد آن قدر دست دست کرد که بچه ها رفتند مدرسه و فرصت گرفت تا با منور خانم حرف بزند. می گفت شاید مجبور شود برود ماموریت و تاکید کرد که باید مراقب باشی ... اما جمله اش ناتمام ماند چرا که شنید زن می گوید من هیچ جور نمی توانم جلویش را بگیرم، یا با خودت ببرش یا بسپارش به امید خدا و حلالش کن، عادتش نده بی اجازه ات کاری بکند. بابا ناصر اول گفت غلط می کند. اما بعد به یادش افتاد کسی در اتاق نیست و رجزخوانی جائی ندارد. صدایش را آورد پائین انگار که دارد خبر محرمانه ای را ابلاغ می کند گفت ممکن است دستور تیر بیاید. بزننش. یک باره دیدی بدبخت شدیم.

ناگهان آواری بر سر مرد ریخت وقتی شنید: باشد، خونش که از بقیه رنگین تر نیست.

نمی دانست از کی همسرش داخل این کارها شده. اصلا از کی این همه جسور شده. سرش را انداخت پائین و فقط گفت منور. یعنی پرسید منور. و بعد کتش را کشید تنش و کفشش را در راهرو پوشید. دسته ای پول از جیبش بیرون کشید و گذاشت جلو آینه و رفت. اولین روز در همه زندگیشان بود که بی خداحافظی رفت. و ندید و نشنید که منور خانم سرش را کرد توی بالش و زار زد. چنین بود که پرده پرده بالا رفت. هیچ وقت یک باره چادر از سرحقیقت نمی افتد.

پائیز شده بود و هوا سرد می شد و اگر مرد شب کاری نداشت و به خانه می آمد هم دیگر بچه ها نمی ریختند دورش. موضوع انشایشان را نمی گفتند با هم. مرد شش میلیون دلاری نگاه نمی کردند. بلکه شام خورده نخورده رختخواب می انداختند، بچه ها کتابشان را می بردند در رختخواب و خوابشان می برد تا مادر کتاب را از زیر دستشان آرام می کشید. چراغ هم که خاموش می شد حتی در پچ پچ زن و مرد که هر گوش بدان نامحرم است نیز انگار زمستان لانه کرده بود.

و پرده آخر شبی سرد از روی حقیقت کنار رفت. بابا ناصر بعد دو روز غیبت سر شب به خانه آمده با چشمان گودافتاده. برق خیابان نایب السلطنه رفت، تاریکی بر ابهام افزود، هزاران الله اکبر لحافی از اعتراض بر سر شهر کشید، هنوز به این وضع خو نکرده بود که دید وحید و حمیده در اتاق نیستند منور هم چادر سر کرده جلو در اتاق ایستاده و ملتمس او را نگاه می کند. نور گرد سوز سایه روشنی به چهره زن انداخته بود، انگار مجسمه ای از برنز یا سنگ با اراده و وقار. مرد زیر بار این همه داشت خم می شد. صدای خسته اش به گوش رسید که عاجزانه گفت برو، تنهایشان نگذار.

وقتی برق آمد و خانه روشن شد هر سه شان در اتاق بودند انگار این میزانسن داده شده بود تا وحید آرام و با حیا اما محکم سخنش را بگوید.
- بابا برویم یک محله دیگر، یک شهر دیگر...

نفس در سینه ها حبس بود. صداهای دور می آمد. منور سفره را انداخته منتظر جواب بود. صدای حرکت تانک می آمد، صدای خشک زنجیر و صدای کنده شدن آسفالت. و مرد زیر لب پرسید برویم جائی. و بعد توضیح داد:
- که من را نشناسند، برویم جائی که خجالت نکشید برای باباتان.

اول حمیده تاب این گفتگو را نیاورد و چانه اش چرخید. بعد منور بی صدا گریست و با گوشه روسری اشکش را پاک کرد. و چه بود که به پسر چنین قدرتی را داد که بلند شد و خودش را انداخت روی پاهای پدر و هی گفت: بابا بیائید مادر و حمیده را بردارید و بروید. خواهش می کنم.

کسی نپرسید چرا می گوئی بروید، پس تو چه می کنی پسر. کسی هیچ نگفت. رختخوابی پهن نشد آن شب، هر چهار در آغوش هم خفتند. منور با احساس سرما در اتاق بلند شد در بخاری نفت ریخت و لحاف و پتو روی هر سه شان انداخت.

صبح بچه ها به کار هر روزه رفتند، مرد وقتی داشت می رفت به منور گفت: برو از بانک پول بگیر و بروید شهباز یا ژاله یا تهران نو، حتی سیصد دستگاه خانه پیدا کنید. به آقای قناعتی هم بگو خانه اش را تخلیه می کنیم. بگو من مامور شهرستان شده ام و همین ماه می رویم. گفتگو ها تمام شد.

سه روز یا شاید چهار روز بعد، وقتی بچه های محل آمدند تا خبر را به آن ها برسانند منور و حمیده بغل دست راننده کامیونتی نشسته بودند که داشت زندگی کوچک آن ها را به خانه اجاره ای تازه می برد. خانه ای که وحید هرگز ندید. نام و یادش به کوچه صدر خیابان نایب السلطنه داده شد.

بعد سی سال
و حالا سی سال گذشته. روز صدای گلوله می آید، شب بانک الله اکبر در گوش شهر می پیجد. حمیده خود مادر سه نوجوان است، شوهرش غلامرضا جای پدرش را گرفته. باز صدا می آید، الله اکبر. یکی از پسرها آمده تا نقش وحید را بازی کند. اما زمانه دیگرگون شده، دیگر با تغییر خانه دردی چاره نمی شود.

- آگر عکسش را در اینترنت بگذارند، اگر او تیر انداخته باشد، اگر این شب هائی که نمی آید خانه ...

حمیده بقیه حرف های پسر را نشنید، انگار از پیش می دانست دنباله این حرف به کجا می رسد. یک بار این ها را شنیده بود. ته حلقش خشک شد از تصور تکرار. به جای هر چه گفت: بچه ها فردا بریم بهشت زهرا دیداری از مادربزرگ بکنیم و فاتحه ای هم برای برادرم بخوانیم. و با خودش گفت یادم باشد شب با غلامحسین صحبت کنم. برایش بخوانم که وحید برای پدر نوشته بود باورم نمی شود که تو کسی را تیر بزنی . باورم نمی شود تو بد باشی.

برگزاری مراسم چهلم کشته شدگان اخیر در اصفهان

روز پنجشنبه نزديک به صدها نفر در منطقه «سی وسه پل» شهر اصفهان تجمع کردند و شعارهايی در گرامیداشت کشته شدگان حوادث اخير و همبستگی با معترضين به نتايج انتخابات سر دادند.

در اقدامی جهت اعلام همبستگی با تظاهرات و مراسم گراميداشت  چهلم جمعی از جان‌باختگان حوادث اخير، روز پنجشنبه بعدازظهر، همزمان با تجمعات تهران، گروه‌هايی از معترضين در شهر اصفهان دست به تظاهرات زدند.

بنا به گفته يک شاهد عينی به راديو فردا، جمعيت در اطراف هتل کوثر اصفهان، چهارباغ بالا و پايين، ميدان انقلاب و اطراف پل سی وسه پل تجمع کرده و برخی به سر دادن شعار پرداختند.

برخی از تجمع‌کنندگان نشانه‌هايی به رنگ سبز در دست داشتند تا علاوه بر نشان دادن تعلق خود به معترضين به نتايج دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری، نيروهای همفکر را به سوی خود جلب کنند.

اين تجمع در حالی صورت می‌گيرد که به دعوت معترضين و مخالفان مراسم گراميداشتی روز پنجشنبه در تهران در بهشت‌زهرا، و در خيابان‌های اطراف مصلی بزرگ شهر صورت گرفت و به درگيری بين نيروهای انتظامی و امنيتی و تظاهرکنندگان انجاميد.

اين مراسم‌ها به مناسبت چهلمين روز جان‌باختن برخی از معترضين و به طور مشخص ندا آقاسلطان برگزار شد که در تظاهرات و تجمعات اعتراضی به انتخابات رياست جمهوری، جان خود را از دست دادند.

در تهران تجمع بهشت زهرا، مهدی کروبی و ميرحسين موسوی دو نامزد معترض نتايج انتخابات شرکت داشتند.

هر چند منابع دولتی تعداد جان باختگان حوادث اخير را ۳۰ تن اعلام کرده‌اند اما سازمان‌های سياسی و طرفداران حقوق بشر تعداد جان‌باختگان را به مراتب بيشتر می‌دانند. اين در حالی است که تاکنون هيچ منبع مستقلی نتوانسته است آمار دقيقی از جان باختگان و حتی دستگيرشدگان ارائه دهد.

گزارش از مراسم چهلم شهدای سبز در شهر رشت

شهر رشت هم همگام با شهرهای دیگر، صحنه تظاهرات مردم در گرامیداشت راه و یاد شهدای سبز بود.

به گزارش «موج سبز آزادی»، طبق قرار قبلی عده‌ای از مردم در پارک شهر رشت حضور یافتند و خاطره شهدای راه آزادی را گرامی داشتند.در ساعت 6.30 بعدازظهر حدود 2000 نفر از انتهای در جنوبی پارک به سمت محوطه داخلی پارک حرکت می‌کردند و در طی مسیر داخلی پارک لحظه لحظه به این جمعیت اضافه می‌شد.

این تجمع تا ساعت 7 در سکوت و با صلوات و شعار الله‌اکبر ادامه یافت که با حمله نیروهای لباس شخصی به خشونت کشیده شد. شاهدان عینی گفته‌اند که نیروهای لباس شخصی بیشتر تمرکزشان بر سرکوب زنان و دختران بود .

این نیروها، مسلح به انواع سلاح اعم از قمه ،چاقو، دشنه، کلت و چماق بودند و مردم را مورد ضرب و جرح قرار می‌دادند. همچنین در صحنه‌هایی با موتور به داخل جمعیت حمله‌ور می‌شدند که بر اثر این حرکت چندین نفر به شدت مجروح شدند. پس از نیم ساعت درگیری و با حضور صدها نیروی گارد ویژه جمعیت از داخل پارک متفرق شد. ولی مردم متفرق شده به انبوه جمعیت در میدان گاز پیوستند و شعارهایی چون مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر روسیه سر دادند.

ساعت 8 درگیری بین مردم ونیروها شدت گرفت و عده‌ای بازداشت و عده‌ای دیگر به شدت مجروح شدند.

گزارش از مراسم چهلم شهدای سبز در شیراز

جمع کنندگان در محل فلکه گاز و روی پله‌های پاساژ انتظاری با روشن کردن شمع به نشانه عزاداری تجمع ساکتی را بر پا کردند، فقط هر از چند گاهی با خواندن فاتحه و صلوات به صورت جمعی صدایشان بلند می‌شد.

تجمع به صورت کاملا آرام در حال برگزاری بود که یکی از فرمانده هان نیروی انتظامی به جمعیت نزدیک شد و با صحبت‌های خود مبنی بر اینکه با شما کاری نداریم فقط آرام باشید و سریع‌تر به تجمع خود خاتمه دهید باعث شد که مردم شعار دهند که نیروی انتظامی تشکر، تشکر.

سپس همگی به صورت آرام به سمت خیابان ارم حرکت کردند که در بین راه پلیس ضد شورش با یورش به سمت صف تظاهرات‌کنندگان باعث دو تکه شدن مردم شد و نیمی از مردم را مجددا به سمت فلکه گاز و محل تجمع اولیه هدایت کردند، در آنجا بود که دقایقی بعد به صورت وحشیانه به مردم حمله شد و عده‌ای را نیز بازداشت کرده و با خود بردند که در میان آنها خانم مسنی که به حمایت از دو جوان پسر که بازداشت شده بودند را نیز بردند، همچنین خانم جوانی را آنچنان وحشیانه به سمت خیابان و ماشین خود پرت کردند که در میان خیابان روی زمین افتاد و حتی حجابش نیز از سرش افتاد.

گزارش شاهدان عینی از شیراز حاکیست که مامورین به سمت مردم هجوم برده و با استفاده از گاز اشک‌آور و باتوم آنها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند و یا بازداشت می‌کردند.

بعد از این مردم به صورت دسته‌های کوچک‌تر در همان محل ضمن جابجایی‌های پیاپی تجمع کرده و شعار دادند.پلیس چند باری نیز به تجمع مردم که در پارک آزادی در همان محل شکل گرفته بود یورش برد و معترضان را مورد ضرب و شتم قرار داد، اما مردم مجددا باز می‌گشتند و شعار می‌دادند.

تجمعی نیز در ابتدای خیابان ارم شکل گرفته بود که با توجه به تجمع نیروهای پلیس در فلکه گاز و پارک آزادی آنجا تقریبا از نیروهای ضد شورش خالی بود اما به تدریج به آن محل نیز وارد شدند و مردم به سمت فلکه ستاد حرکت کردند و به تدریج متفرق شدند.

گزارش از مراسم چهلم شهدای سبز در مشهد

از حدود ساعت 18 معترضین آرام آرام وارد پارک ملت می‌شدند و از ساعت 18:30 تجمعات شکل گرفتند.جمعیت شرکت‌کننده 20 تا 30 هزار نفر برآورد شدند.

شاهدان عینی گفته‌اند رهبران و معترضین در مشهد بسیار هوشمندانه رفتار می‌کردند و با استفاده از روش تظاهرات سریع (Blitz) ابتکار عمل را به دست گرفته بودند. به همین دلیل هیچ‌گونه هم درگیری میان معترضین و سرکوبگران صورت نگرفت و به تیر هوایی اکتفا شد.

به دلیل اتحاد و یکپارچگی معترضان، نیروهای سرکوبگر مستاصل و از هم‌گسیخته به نظر می‌رسیدند. معترضین کاملا مسالمت‌آمیز و مسکوت و با پوشش عموما مشکی در این مراسم  حضور داشتند. تقریبا ساعت 20:30 شب هم جمعیت متفرق شدند.

گزارش‌های رسیده از این مراسم همچنین خبر می‌دهد که نیروهای سرکوبگر شامل بیش از 8 خودروی گارد ویژه و نوپو، 40 دستگاه موتورسیکلت و تعدادی هایس (Haice) و مینی‌بوس نیروی انتظامی از جمله 1 هایس بانوان سرکوبگر بودند.

حضور نیروهای اطلاعاتی و لباس شخصی نیز در این مراسم چشمگیر بوده است که در گوشه و کنار پارک دیده م‌ی‌شدند.نیروهای انتظامات پارک نیز به سلاح سرد و بی‌سیم مسلح بودند و با سرکوبگران همکاری می‌کردند.از کیوسک مرکزی انتظامات پارک به عنوان انبار اسلحه استفاده می‌شد.

مراسم چهلم شهدای سبز در ارومیه

حوالی ساعت 6:30 بود که تجمعی آرام در خیابان خیام شکل گرفت و در بین افراد شمع توزیع شد. شمع ها که روشن شد، حضار با نثار صلوات بر روح شهدای حوادث اخیر به طور دسته‌جمعی و با صدای بلند سوره فاتحه را قرائت کردند.

نیروی انتظامی از بدو مراسم حضور داشت و سعی می‌کرد جمعیت را متفرق کند. افراد اندکی توقف کردند و سپس به آرامی به سمت فلکه خیام به راه افتادند. تجمع ارومیه در سکوت برگزار شد و حضار یکدیگر را دعوت به سکوت می‌کردند و همین حضور صلح‌آمیز هم کار نیروهای ضدشورش برای سرکوب مردم را دشوار ساخته بود.

برای بار دوم در خیابان خیام منتهی به فلکه قدس افراد توقف کردند و صلوات فرستادند و مجددا فاتحه‌ای به صورت دسته‌جمعی قرائت کردند.

این نیروهای انتظامی بودند که سکوت راهپیمایان را با سوت زدن‌های مکرر خود برای متفرق کردن مردم می‌شکستند. در این لحظات برای برگزاری دوباره سکوت حضار، سوره‌های حمد و توحید را با صدای بلند می‌خواندند و صلوات می‌فرستادند.

گفتنی‌ست بر اساس اظهارات شاهدین عینی، برخورد نیروی انتظامی در این مراسم با مردم قابل قبول و احترام‌آمیز و عاری از خشونت بوده است.

علیرضا داوودی دانشجوی دانشگاه اصفهان چند ماه پس از آزادی درگذشت

علیرضا داوودی دانشجوی دانشگاه اصفهان روز دوشنبه پنج مردادماه و به فاصله چند ماه پس از آزادی از زندان در سن 26 سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.

داوودی دانشجوی رشته حسابداری دانشگاه اصفهان و سردبیر نشریه دانشجویی خاک و از دانشجویان طیف چپ آزادیخواه و برابری طلب در اصفهان بود.

وی طی فعالیت در دانشگاه از تحصیل محروم شده و در 24 بهمن ماه 87 همزمان با بازداشت محمد پورعبدالله در تهران، در شهر شاهین شهر اصفهان بازداشت می شود. هنگام بازداشت مآمورین امنیتی محل زندگی او را مورد تفتیش قرار داده و وسایل شخصی وی را نیز ضبط کردند. داوودی در تاریخ 5 اردیبهشت 88 با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی از زندان آزاد شد.

علیرضا داوودی پس از آزادی از زندان به دلیل شکنجه و آزار روحی و جسمی در زندان، دچار افسردگی شده بود. به گزارش خبرنامه امیرکبیر وی از حدود 20 روز پیش به دلیل مشکلات جسمی و روحی در بیمارستان بستری شده بود که بر اثر ایست قلبی فوت کرد.

محمد پور عبدالله دانشجوی رشته شیمی دانشگاه تهران نیز از 24 بهمن ماه در بازداشت و در بند مالی زندان قزل حصار و در شرایط و محیط نگران کننده نگهداری می شود. برای محمد پور عبدالله در تاریخ 20 مهر وقت دادگاه تعیین شده است و او در حال حاضر به صورت بلاتکلیف زندانی است.

۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

مطلب مهمی درمورد بانک جدید التاسیس "تات"

این بانک با سرمایه اولیه حدود 224 میلیارد تومان از محل
1- مبلغ 140 میلیارد تومان وجوهات به جا مانده از آیت اله بهجت
2- مبلغ 84 میلیارد تومان وجوهات به جا مانده از آیت اله فاضل لنکرانی که در هردو مورد با دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی گرفته شده و در اختیار آقایان 1- مجتبی خامنه ای فرزند رهبر 2- غلامعلی حداد عادل رئیس اسبق مجلس هفتم و 3- احمد جنتی دبیر شورای نگهبان قرارداده شده تا به عنوان سهامداران اصلی اقدام به تاسیس این بانک نموده و در شرف پذیره نویسی هستند (مطابق تبلیغ در سیما).
مردم را تشویق به تحریم این بانک و عدم پذیره نویسی آن بنمائید.

شکنجه گر پرونده قتل های زنجیره ای، مامور اعتراف گیری

به گزارش منابع آگاه در تهران، مسوولیت اعتراف گیری از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب و نیز برخی از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت به جواد عباسی کنگوری معروف به "جواد آزاده" (یا آملی) سر تیم شکنجه بازداشت شدگان پرونده قتل های زنجیره ای سپرده شده است.

جواد آزاده، تحت نظر احمد سالک، از نمایندگان رهبری در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران، وظیفه شکنجه مصطفی تاج زاده، بهزاد نبودی، فیض الله عرب سرخی، محسن امین زاده، عبدالله رمضان زاده و سعید حجاریان  برای واداشتن آنها به اعتراف ساختگی را بر عهده گرفته است. سالک همچنین عضو هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات شورای نگهبان است که چند هفته پیش، وظیفه رسیدگی "بی طرفانه" به شکایات کاندیداهای معترض به تخلفات انتخاباتی را به عهده داشته است.  مسوولیت جدید جواد آزاده، پس از آن به او سپرده شده که بازجویان قبلی، پس از چند هفته شکنجه رهبران اصلاح طلب، موفق به در هم شکستن مقاومت آنان نشده و در تکمیل مستندات مورد نیاز دولت برای مرتبط ساختن اعتراضات انتخاباتی به خارج از کشور، ناکام مانده اند.

منابع مطلع تاکید دارند که شخص رهبر جمهوری اسلامی بر لزوم اعتراف گیری از این افراد به هر قیمت ممکن تأکید کرده و به همین علت در پی ناکامی بازجویان قبلی، پرونده به جواد آزاده سپرده شده که تخصص وی در شکنجه بی حد و مرز برای کسب اعترافات ساختگی از متهمان است.

این در حالی است که به نوشته سایت نوروز، بر اثر شکنجه های شدید تیم بازجویی از اصلاح طلبان سید مصطفی تاج زاده در بیمارستان شهید مدرس بستری شده و کلیه هایش به واسطه تحمل ضربات سنگین کابل به شدت آسیب دیده است.

 

شکنجه گر جدید اصلاح طلبان کیست؟

جواد آزاده همان کسی است که پیشتر، فهیمه دری نوگورانی همسر سعید امامی (اسلامی) از متهمان قتل های زنجیره ای نیز زیر نظر او چنان شکنجه شد که به علت از کار افتادن هر دو کلیه خود در بیمارستان بقیه الله تهران بستری گردید. پس از آن بود که با علنی شدن شکنجه های انجام شده زیر نظر تیم بازجویی پرونده قتل ها و با دخالت خاتمی و هاشمی شاهرودی، پرونده از دست آزاده و همکارانش گرفته شد.

متعاقب این برخورد، جواد آزاده با انتشار یک جزوه هشتاد صفحه ای معروف، به تشریح اعترافاتی پرداخت که زیر شکنجه، حتی از سرسخت ترین کارکنان وزارت اطلاعات و برخی منسوبین آنها گرفته بود و وجه مشترک آنها، اعتراف به فساد اخلاقی و انجام قتل و عملیات تروریستی زیر نظر سرویس های جاسوسی بیگانه بود.

در فیلم تکان دهنده ای که بعدها از جلسات بازجویی از همسر سعید امامی به بیرون از بازداشتگاه وزارت اطلاعات راه یافت و نشان دهنده شکنجه وحشتناک نامبرده برای اعتراف به کثیف ترین موارد فساد جنسی و خیانت بود، سر تیم بازجویان همان جواد آزاده است که در فیلم با اسم مستعار "آملی" از وی نام برده می شود. در پی انتشار این صحنه ها و ادعای محمدنیازی، رییس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح مبنی بر گزینشی بودن این تصاویر، افشاکننده اصلی فیلم سه ساعته شكنجه متهمان قتل‌هاي زنجيره‌اي طي نامه‌اي به يكي از مسؤولان نظام كه نسخه‌اي از آن به مجلس و ساير دستگاه‌هاي اطلاعاتي-امنيتي ارسال شد، هر نوع دخل و تصرفي را در ضبط اين فيلم‌ها به شدت رد و تاکید کرد که بازجويي از متهمان- به ويژه متهمان زن- داراي صحنه‌هايي بسيار وحشتناك‌تر بوده است كه در فيلم موجود نيست.

مهدي رياحي، از پرسنل وزارت اطلاعات و از بازداشت شدگان پرونده ي قتل هاي زنجيره ای، پس از آزادی از زندان روایتی را در جمع عده ای از حامیان سعید امامی نقل کرده است که بازخوانی آن، پی بردن به شیوه بازجویی جواد آزاده  را بهتر امکانپذیر می کند: "فقط يك صحنه را بگويم كه در حالي كه پاي من تاول زده بود و كيسه ي خون شده بود، از شلاق هايي كه 2 نصفه شب تمام شده بود، از اتاق تعزير آمدم [و] نمي توانستم راه بروم . با زانو راه مي رفتم . يكي از آنها به اين آقا جواد آزاده گفت كه آقا جواد، اين راببريم بهداري پوست پا را بچينند خون را تخليه كنند. گفت نه، مي بريم در اتاق با شلاق خالي مي كنيم . بردند با همان حالت پاهاي من را بستند به تخت و با كابلي كه زدند خون پاشيد كه لباسهاي خودشان نجس شد. توي اون شرايط كه پاهاي مرا اونجوري مي زدند ، تمام كبود شده بود و توي دمپايي نمي رفت و باد كرده بود مي آوردند دوباره [دستبند] قپوني مي كردند . قپوني تمام مي شد برمي گشتيم اتاق تعزير ...به من فشار قپوني خيلي زيادي مي آوردند . يه جوري مي شد كه از 2 ساعت و نيم ، دوساعت و ربع كه مي گذشت با اينكه من توان جسمي ام در حد خودم خوبه بي هوش مي شدم... باور كنيد اين دستهاي من اينقدر كه از پشت به هم نمي رسيد، جواد آزاده ، اون مجتبي [اشاره به "مجتبی بابابی" یا "امیری" از اعضای تیم بازجویی] و احمد ["احمد نیاکان" یا "تفتازانی"، از اعضای تیم بازجویی]  بعضي وقتها سه نفري دستهاي منو مي كشيدند كه صداي استخوانهايم در مي آمد. تا اينكه اين قپوني را جا بندازند ...در اين شرايط دست و پا حتي نماز هم نمي تونستم بخونم ... اصلا انگار ما كيسه بوكس يك آدم بوكسوريم كه ميخواد تمرين كنه .... مي گفت اين دفعه محكم تر بود يا دفعه ي قبل.  مي زندند و تمرين مي كردند. حالتهاي مختلف با مشت خودش . اصلا نه بازجويي مي كردند نه چيزي . طوري شده بود كه مثلا از آنجا رد مي شد در رو باز مي كرد مي آمد مي گفت وايسا يك چك تراپي دارم! واي مي ايستاد 20 تا 30 تا سيلي محكم مي زد به  توی دلم مي زد . با لگد مي زد با مشت مي زد خسته مي شد و مي رفت بعد يكي ديگر مي آمد مي گفت در دلت نزدند؟ دوباره مي زد ... بحث تعزير [شلاق] حاكم شرع مثلا مي گفتند 50 تا [ضربه شلاق] . می گفت 20 تا ديگه . بعد كه باز شد نمي توانستم راه بروم مي گفت افتادي؟ دوباره مي خواباند 30 تا ديگه مي زد ..."

 

رهبری گفتند...

مهدی ریاحی در جای دیگر در مورد هدایت تیم بازجویی جواد آزاده از جانب نهادهای مافوق می گوید: "روي قتلهاي زنجيره اي خودشان مي گفتند ما يك شبكه كشف كرده ايم كه تنها كار مثبتشان قتل اين چهار نفر بوده، گور پدر آنها . البته مي دانستند كه من هيچ دخالتي در آن هم نداشتم . فقط مستمسكي بود براي دستگيري. اصلا تفهيم اتهامي ، بازجويي چيزي در اين باره حداقل در مورد من نشد...  حالا چه كاري را مي خواستند تحت عنوان پرونده ي قتلهاي زنجيره اي بكنند آنچه ر اكه ما يقين داريم اينكه كار ديگري بود ... يك خطي بعد از ارديبهشت 78 وارد مي شود اينكه چه كسي دستور داده مهم است . چون جواد آزاده شلوارش را هم بدون هماهنگي نمي تواند بالا بكشد. الان هم همين طور است چطور جرات كرد اين طور با پرسنل [وزارت اطلاعات] برخورد كند. يعني برخوردي كه با منافقين و تروريستهاي محارب نشده بود..."

پس از افشای شکنجه متهمان پرونده قتل های زنجیره ای، جواد آزاده به همراه چهار تن دیگر از اعضای تیم بازجویی از وزارت اطلاعات اخراج شدند که عبارت بودند از: "علی اکبر باوند" معروف به "مجتبی بابایی" یا "امیری" ، "احمد شیخها" معروف به "احمد نیاکان" یا "تفتازانی"، مصطفی منتظری معروف به "فرقانی" یا "شربیانی"،  و"مهدی قوامی هنر" معروف به "قوام".

این افراد پس از اخراج در مورد انگیزه های خود برای شکنجه شدید متهمان و منحرف کردن کامل مسیر پرونده قتل ها بر مبنای اعترافات ساختگی مورد بازجویی قرار گرفتند. در جريان بازجويي های جدید، وقتي از جواد آزاده پرسيده شد که به چه حقي اين همه زندانيان خود را براي کسب اعتراف دروغ ‏شکنجه کرديد، پاسخ آن بود که وقتي مقام رهبری گفتند که قتل ها قطعاً کار عوامل بيگانه بوده، ‏براي ما تکليف شرعي ايجاد شد آن قدر آنها را بزنيم تا به عامل بيگانه بودن اعتراف کنند، و مگر می توانستیم اعترافی مغایر با تصریح رهبر از آنان بگیریم.

این سخن در شرایطی گفته می شد که در پي قتل هاي زنجيره اي سال 77 و دستگيري عوامل اجراي اين قتل ها، آيت الله خامنه اي، در جريان يک ‏سخنراني علني گفته بود: حتم بدانيد کساني که اين قتل ها را انجام داده اند نيروي ‏نظام نبوده و عامل بيگانه هستند.

با پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی و روی کار آمدن احمدی نژاد، جواد آزاده و همکارانش دو باره دعوت به کار شدند و به انجام وظیفه در حلقه های اطلاعاتی مسوول برخورد با مخالفان دولت پرداختند.

اکنون، با سپرده شدن مسوولیت بازجویی اصلاح طلبان برجسته به جواد عباسی کنگوری معروف به جواد آزاده ، به نظر می رسد وی یک بار دیگر مسوولیت اخذ اعترافات بر مبنای تحلیل های رهبر جمهوری اسلامی ایران را به عهده گرفته است.

این در حالی است که  آگاهان از ساختار درونی وزارت اطلاعات تاکید دارند جواد آزاده، حتی در میان عناصر "راست" این وزارتخانه – به خاطر "خیانتی" که به عقیده آنها بر سر پرونده قتل ها با شکنجه همکاران خود مرتکب شده – به شدت منفور است. به تاکید این آگاهان، حتی بسیاری از افراطی ترین نیروهای وزارت که سعید امامی را "شهید" می دانند، به خاطر رفتار جواد آزاده با سعید و همسرش، خود را مترصد فرصتی برای تسویه حساب با نامبرده دانسته اند.  در چنین شرایطی، تبدیل شدن آزاده به تکیه گاه اصلی اثبات اتهامات "نظام" علیه اصلاح طلبان، از همین ابتدا اعتبار بازجویی های نامبرده و همکارانش را حتی در سطح وزارت اطلاعات به زیر سوال برده است.

پاک کردن سوابق وابستگان احمدی نژاد

به دنبال تغییرات اخیر در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و جایگزینی افراد وابسته به اطلاعات موازی در راس این وزارتخانه، برخی از گردانندگان این نهاد امنیتی در مورد تلاش وابستگان احمدی نژاد برای پاک کردن سوابق خود هشدار دادند. این وزارتخانه امروز در اختیار کامل محمود احمدی نژادست.

وزارت اطلاعات از ابتدای تاسیس، یکی از وزارتخانه هایی بوده که مسئول ارشد آن با نظر مستقیم آیت الله خامنه ای انتخاب شده است. این سنت به طور مکرر از کابینه های چهارم به بعد در ایران اجرا شده و وزیر اطلاعات به نوعی نماینده رهبر جمهوری اسلامی در کابینه بوده است. اما اینک با برکناری محسنی اژه ای، محمود احمدی نژاد رسما خود را سرپرست این وزارت خانه معرفی کرده؛ امری که باعث شده مسئولین این وزارتخانه آن را به منزله حرکتی از جانب وابستگان احمدی نژاد برای پاک کردن سوابق سوء خود تلقی کنند و در مورد آن هشدار دهند.

طبق قانون رئیس جمهور می تواند به مدت سه ماه سرپرست وزارتخانه ای شود که وزیر ندارد و محمود احمدی نژاد نیز با این استناد در روزهای پایانی دولت سکان هدایت یکی از مهمترین نهادهای امنیتی کشور را راسا برعهده گرفته است. اما این اقدام با استقبال پرسنل و مقامات ارشد این وزارتخانه مواجه نشده و حتی هفت وزیر کابینه نهم در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی نسبت به این اقدام رئیس دولت نهم اعتراض کرده و آن را اقدامی ناشایست دانسته اند.

پیش از این خبرگزاری های رسمی اعلام کرده  بودند که احمدی نژاد در حکمی مجید علوی، یکی از معاونان محسنی اژه ای ـ وزیر برکنار شده اطلاعات ـ را بعنوان قائم مقام خود معرفی کرده اما این خبر از سوی برخی رسانه ها تکذیب و اعلام شد که علوی تمایلی به پذیرش این مسئولیت تحت نظارت رئیس جمهور ندارد.

از سوی دیگر جمعی از كارشناسان مستعفی وزارت اطلاعات كه در پی حوادث اخیر در این وزارتخانه از سمت‌های خود كناره گیری كرده اند در نامه ای به معاون حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات هشدار داده‌اند كه با توجه به سرپرستی شخص احمدی‌نژاد، این نگرانی وجود دارد كه پرونده‌های اطلاعاتی و سوابق ضد امنیتی برخی از نزدیكان وی، به ویژه اسفندیار مشایی، علی سعید لو، حمید مولانا، محمدرضا رحیمی و محمدزاده از "بایگانی وزارت استخراج و مورد تعرض قرار گیرد".

این مدیران اطلاعاتی با سابقه تأكید كرده‌اند با توجه به سابقه همكاری اسفندیار رحیم مشایی با وزارت اطلاعات و نیز پرونده ضد امنیتی او به واسطه ازدواجش با یكی از توابین مجاهدین خلق، هدایت این كار توسط وی دور از انتظار نیست.

پیش از نیز اخباری منتشر شده بود مبنی بر اینکه مداخلات اطلاعات سپاه در امور وزارت اطلاعات و همچنین استخدام غیرقانونی برخی نیروهای سازمان اطلاعات استان تهران در یک تشکیلات جدید موازی موسوم به "اطلاعات تهران"، موجب استعفای تعدادی از پرسنل و معاونان مانند حبیب الله، معاون فرهنگی و خزاعی، معاونت ضد جاسوسی شده است.

همچنین شایع بود که همزمان با طرح نام هایی که ممکن است در آینده سکان وزارت اطلاعات را برعهده بگیرند، پنج معاون دیگر وزارت اطلاعات در نامه ای به رهبرجمهوری اسلامی، نسبت به انتخاب حسین طائب رئیس کل نیروی مقاومت بسیج کشور به این سمت واکنش نشان داده و  انتخاب چنین فردی را موجب فروپاشی این وزارتخانه عنوان کرده اند. تاکنون وزارت اطلاعات هیچکدام از اخبار فوق را تکذیب نکرده است.

این در حالی ست که "اطلاعات موازی" پرونده سران دستگیر شده اصلاحات از جمله بهزاد نبوی، مصطفی تاج زاده، محسن میردامادی و دیگر دستگیرشدگان را در اختیار گرفته و بیم آن می رود که با آنان نیز همان برخوردی شود که در آخرین مورد با سعید امامی و همسر وی صورت گرفته بود.

متن پیاده شده روز چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸ دکتر سازگارا

سلام
بامداد چهارشنبه ۷ امرداد ۱۳۸۸ و ۲۹ جولای ۲۰۰۹ میلادی
من ابتدا یک سؤال رو جواب بدم و بیام سر بحث اصلی که امروز و فردا صبح روی همین بحث اصلی متمرکز خواهیم بود و اون سؤال این است که یکی از شما نوشته که در شرق تهران درگیری بوده، بین پنجاه نفر از بسیج با نیروی انتظامی که اعضای اون بخش بسیج و فرمانده‌شون به نیروی انتظامی زورگویی و فحاشی می‌کردند و مردم چند هزار نفر جمع شدند و به پشتیبانی از نیروی انتظامی شعار دادند؛ نهایتاً بسیجی‌ها ناچار شدند که فرار کنند و برند و مردم نیروی انتظامی رو در بغل گرفتند. سؤال این بوده که «در موارد مشابه ما چکار باید بکنیم و این مسیر چگونه است؟» به نظر من اون چه که در شرق تهران اتفاق افتاده بسیار درست بوده؛ یکی دو گزارش دیگه هم، چه مکتوب، چه به صورت فیلم، من دریافت کردم؛ از اینکه در پاره‌ای از نقاط این اختلاف بین نیروی انتظامی و نیروهای سرکوب‌گری که بخشی از بسیج یا اون «نوپو» هستند، نیروهای ویژهٔ پشتیبان ولایت، پیش اومده و مردم سمت نیروی انتظامی رو گرفتند. این بسیار روش درستیست و بسیار کار درستیست. می‌بینید که ادامهٔ این کار داره تأثیر خودش رو می‌گذاره و حمایت مردم در واقع این شکاف‌ها را ایجاد می‌کنه و بخش بزرگی از نیروی انتظامی رو از اینکه رودرروی مردم بایسته از صحنه بیرون کرده؛ همین کار رو ما باید با بخش بزرگی از سپاه و حتی بسیج هم بکنیم و به این ترتیب این شکاف رو عمیق‌ترش بکنیم.
اما بیام سر اصل بحثمون که امروز و فردا، هر دو روز اختصاص داره به تجمع بزرگ روز ۸ مرداد به مناسبت چهلم شهدا. این تجمع از چند جهت اهمیت داره جهت اول این است که از خون شهدای ما می‌ترسند، از اینکه هر خانوادهٔ شهیدی یک رهبری می‌شه در این حرکت مردم می‌ترسند، از اینکه رهروان این راه زیادتر بشه می‌ترسند؛ به همین دلیل یا جنازه‌ها رو قایم می‌کنند، تحویل نمی‌دند، یا با زور و ضرب و فشار تحویل می‌دند، می‌برند دفن می‌کنند و آدرس شهدا رو پنهان می‌کنند، مراسم رو اجازه نمی‌دند و امثالهم. بنابراین در درجهٔ اول به لحاظ احترام به خون شهدامون و در درجهٔ دوم گسترده کردن این صدایی که لرزه به ارکان سرکوب‌گرها می‌اندازه، رسوندن پیام خون شهدامون، مراسم روز پنجشنبه ۸ مرداد بسیار بسیار حائز اهمیته؛ از طرف دیگه اهمیت دومش این است که ما در طول چهل روز گذشته، چهار راهپیمایی و حرکت بزرگ میلیونی داشتیم؛ هر بار که یک حرکت میلیونی اتفاق افتاده، حکومت وحشت زده شده و در ارکانش لرزه افتاده. حتماً شما هم این روزها دنبال کردید که چگونه حتی داخل وزارت اطلاعات، داخل مجلس، داخل دولت، بین دولت و رهبر، بین رئیس‌جمهور و وزراش، همهٔ اینها اختلاف افتاده. چگونه [این] جنایت‌هایی که کردند، نه فقط مردم رو ساکت نکرده، بلکه وادار کرده که حالا پس بگیرند. یکی یکی در طول چهل روز جنبش می‌بینید که زندان رو رهبر ناچار می‌شه که تعطیل بکنه، زندان کهریزک رو به احتمال زیاد، چون اسمش رو هم اعلام نکردند و این وحشی‌گری‌ها، این خشونت‌ها، وقتی که با مقاومت مردم و حرکت های بزرگ مردم مواجه شده، نشون می‌ده که چگونه حکومت شروع می‌کنه به لرزیدن و شروع می‌کنه به ریزش کردن. فردا پنجشنبه قدم خیلی بزرگیست که اگر درست ما انجام بدیم، مطمئن باشید که یک لرزهٔ بزرگِ دیگه در درون سرکوب‌گرها اتفاق می‌افته و این طرف، روحیهٔ مردم قوی‌تر می‌شه.
این رو هم فهمیدین که وقتی ما میلیونی میاییم توی خیابون و جمعیت زیاد هستیم، امکان سرکوب رو ازشون سلب می‌کنیم و اضافه بر این یاد گرفتیم در این چهل روز، که وقتی که در شهرهای مختلف میاند مجموعهٔ کشور حرکت می‌کنه، دیگه براشون امکان نداره درگیر شدن و سرکوب کردن. به همین دلیل روز پنجشنبه، شرکت همه واجبه. اما چگونه؟ برنامه‌های متعددی که اعلام شده، بررسی‌های مختلفی که شده، از فعالین شهرهای مختلف و از نقاط مختلف، جمع‌بندی شده، در میون گذاشته شده، حاصلش در واقع اطلاع‌رسانیست که طی یک اطلاعیه، آنچه که مردم خودشون اعلام کرده‌اند، فعالین اعلام کرده‌اند، بنده و آقای مخملباف در یک اطلاعیه گنجوندیم و سعی کردیم که از یک کانال واحد به اطلاع همه برسه. لذا من خواهشم این است که بعد از این اطلاع‌رسانی، همهٔ کسانی که دارند زحمت می‌کشند، در یک جهت واحد برند و دیگه اطلاعات پراکنده‌ای در اینترنت و جاهای دیگه توزیع نشه که تشتُّتی خدای نکرده به وجود نیاد.
فقط اسامی پونزده تا شهر غیر از تهران، جاهایی که توافق شده بوده بین فعالین اون شهرها به ما رسیده؛ همین‌ها رو بررسی کردیم، در میون گذاشتیم و نهایی شده، در این اطلاعیه آمده. اما من مطمئنم که در خیلی شهرهای دیگه هم فعالین این تدابیر رو دارند که اطلاعش به ما نرسیده. لذا انشاءالله در حرکت بزرگ میلیونی بعدی که به احتمال زیاد، روز تحلیف و ادای سوگند رئیس‌جمهور قلابی خواهد بود، برای آکسیون و حرکت بعدی ما می‌تونیم که انسجام بیشتری به کارمون بدیم و یک‌دست‌تر و یک‌کاسه‌تر حرکت کنیم.
اما من فقط این نکته رو عرض بکنم که قرار بر این است که در تهران – در چند تا شهر هم البته شهدایی آدرسشون به ما رسیده و اعلام شده، بنابراین اینی که می‌گم در تهران، [یعنی] در همهٔ شهرها که آشنایی با شهدا و خانه‌هاشون و آدرس‌هاشون هست، این کار مشترک اتفاق می‌افته – چون همون‌جور که گفتم سرکوب‌گرها و کودتاچی‌ها می‌خوان شهدای ما روی پنهان کنند، خانواده‌ها رو از چشم مردم دور کنند؛ ما باید بریم سراغشون و اونها رو در بین مردم مطرح کنیم و به تسلی خاطرشون بریم و نشون بدیم که قهرمانان ما هستند. به هر حال در تهران و همهٔ شهرها قرار بر این است که از صبح‌گاهان مردم بیرون که میان، هر کس سر مقبرهٔ شهدا می‌خواد بره، مراسمی در گورستان‌ها اگر هستش شرکت بکنه، هرکس می‌خواد به منازلشون بره، گل نثار بکنند؛ در پاره‌ای جاها قبلاً پیش اومده مردم دست پدر و مادر اون شهید رو می‌بوسند؛ اینها کارهاییست که به هر حال شده، همش خوبه، زیباست، گل گذاشتن جلوی خونه‌شون، بوسیدن دستشون و تسلی خاطر دادن بهشون؛ اینها در آدرس‌هایی که در همین اطلاعیه اومده، می‌تونه اتفاق بیفته یا اگر آدرس‌های بیشتری خودتون در هر محله، هر منطقه‌ای دارید باید که به بقیه هم اطلاع بدید و به اونها مراجعه بکنید.
بعد از اون، همه کس از همه جای شهر، مثل نهر خروشان جاری بشند به سمت مصلا که در بزرگراه رسالته و اونجا رئیس‌جمهور منتخب هم میاد، آیت‌الله عظما صانعی هم گفته میاد، پارهٔ دیگه‌ای از علمای اعلام هم گفتند که میان و مجموعهٔ بزرگی شکل می‌گیره؛ در کمال آرامش، در کمال سکوت، صلح‌آمیز بودن جزو کار ماست و به محض اینکه ببینیم اونجا در اشغال سرکوب‌گرهاست، امکان درگیری داره، جایگزین در تهران خیابان ولیعصر از روبروی پارک ملت به سمت شمال تا تجریش و به سمت جنوب تا راه‌آهن، جایی که قبلاً هم تمرین شده برای جنبش سبز، حضور خواهیم داشت و شمع روشن خواهد شد در پیاده‌روها و حالا اگر جایی هم جمعیت زیاد بشه، ممکنه حتی در خیابون‌ها به شرطی که ترافیک مشکلی نباشه. به هر حال نکتهٔ من این است که این حضور میلیونی توأم با آرامش و سبز، یک نقطهٔ بزرگی خواهد شد که یک گذار بزرگی خواهیم کرد.
ادامهٔ توضیح رو من می‌گذارم برای برنامهٔ فردا و در برنامهٔ صدای آمریکا هم سعی می‌کنم که تا اونجایی که ممکنه، امشب توضیحات رو بدم. به امید فردایی درخشان و پیروز، شاد و سرافراز باشید. [انگشتانشون رو به شکل Vگرفتند]

گزارشی از کشته شدن جوانی دیگر: امیر حسین طوفان پور

به گزارش کمپین بین المللی برای حقوق بشر در ایران، امیر حسین طوفان پور، متولد 1356 ، دارای یک دختر هفت ساله روز دوشنبه بیست و پنج خرداد (25/3/88) همراه با برادر دیگرش به حوالی میدان آزادی بودند. حدود ساعت بیست و سی دقیقه شب به بعد با دیدن درگیری و شلوغی در بخشی از خیابان از برادر که سوار بر موتور بود جدا می شود. تا نزدیک تجمع شود و خبری به دست بیاورد، ولی دیگر برنمی گردد. برادر که نزدیک صحنه بود با دیدن تیراندازی با موتور دور می شود و در جای دیگری منتظر می ماند ولی از امیر حسین خبری نمی شود. به خانه می آید و به همراهش زنگ می زند؛ جوابی نمی شنود تا اواخر شب که فرد ناشناسی به منزل مادرش زنگ می زند و به مادر منتظر او می گوید که دست امیر حسین تیر خورده و او را به بیمارستان حضرت رسول برده اند.

مادر و دیگر نزدیکان آن شب و روزهای دیگر بیمارستان ها را به دنبال او می گردند و خبری به دست نمی آورند . روز جمعه بیست و نه خرداد (29/3/88) با ناامیدی به پزشک قانونی در کهریزک مراجعه می کنند و عکس او را در کامپیوتر کشته ها می بینند و با دیدن جنازه تلاش شان بی ثمر پایان می گیرد.

ابتدا برای دادن جنازه دادگاه انقلاب زمزمه هایی از گرفتن حق تیر از ده میلیون تا پنچ میلیون می کنند که تلاش های مادرش ظاهرا ثابت می کند که او فردی کاملا عادی و غیر سیاسی بوده و دادن تاوان را منتفی می کنند. البته با این تعهد که هیچ گونه مراسمی در منزل یا مسجد برگزار نشود؛ جنازه تحویل خانواده داده می شود . جراحات جنازه شامل : تیرخوردگی ساق دست ، پهلو وکمر و نیز آثار کبودی در پشت گردن و زخمی عمیق در پشت سر بوده که داخل آن را با پنبه پرکرده بودند.و شکستگی کامل بازویی که تیرخورده بوده است. روی صورت هم بینی به نظر شکسته می نمائید.

امیر حسین روز یکشنبه (31/3/88) در قطعه 233 بهشت زهرا ردیف 152 شماره 34 به خاک سپرده شد و مراجع قضایی به خانواده به ویژه مادرش قول دادند که به جرایم قاتل یا قاتلین رسیدگی می کنند. و آن ها فقط از طریق قانون پیگیر ماجرا باشند که حتی شاید دیه هم به او تعلق بگیرد.

مادر امیر حسین از آن روز تا به حال صبح ها قبل از باز شدن درب بهشت زهرا بر سرگور او حاضر است وعصرها یک بار دیگر؛ در یک روز دو بار به آن جا می رود.

هیچ کس از چگونگی صحیح کشته شدن او چیزی نمی داند . همه چیز بر اساس حدسیاتی است که از روی جنازه گرفته شده . آنچه مسلم است او بعد از تیر خوردن زنده بوده و صحبت می کرده و گوشی همراهش را به فردی داده و پیغام زنگ زدن به مادرش را رسانده . او کشته شد و نامش را هیچ مرجع و محکمه ای دادخواهی نکرد. اما امید نزدیکان وحق جویان خلاف این است .

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

خبر فوری: بزرگداشت شهدای نهضت سبز در قطعه 257 بهشت زهرا، ساعت 16روز پنجشنبه

http://www.ghalamnews.ir/news-21247.aspx

بزرگداشت شهدای نهضت سبز در قطعه 257 بهشت زهرا، ساعت 16روز پنجشنبه

قلم - مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی و با حضور بر مزار شهدای ٣٠ خرداد در چهلمین روز شهادت آن عزیزان، یاد وخاطره شان را گرامی می دارند.

به گزارش قلم نیوز، پس از ارایه نشدن مجوز قانونی از سوی وزارت کشور برای برگزاری مراسم چهلم جان باختگان حادثه ٣٠ خرداد در مصلی تهران، دفاتر کروبی و موسوی اعلام کردند که مهدی کروبی و میرحسین موسوی با حضور بر مزار شهدای حوادث اخیر در کنار خانواده هایشان یاد و خاطره آنان را گرامی می دارند.

این مراسم، عصر پنجشنبه (امروز) ساعت ١٦ بر سر مزار ندا آقا سلطان واقع در قطعه 257 بهشت زهرا آغاز می شود.

http://www.ghalamnews.ir/news-21247.aspx

عکسی که امیر رضا خادم را ممنوع التصویر کرد

عکس یک مزدور دیگر

اتاق امن احمدی نژاد نا امن شد.


روزنامه همشهری چاپ3 مرداد 88 خبر از تقلب در ثبت طرح اتاق امن توسط مسئولان شهرداری درسال 82 داد. که طرح یک بنده خدایی رو دزدیده و به اسم خودشون چاپ کرده بودن.همونطور که تو عکس روزنامه میبینید از مولفای کتاب اسامی دکتر موسی مظلوم و علی اکبر محرابیان (وزیر صنایع) دیده میشه ولی اسم مولف دوم رو روزنامه با فتوشاپاک کرده!!! این بود که کنجکاو شدم ورفتم 1 نسخه از کتاب رو پیدا کنم تا ببینم اون نفر دوم کیه!!!! فکرمیکنید باز اسم کی از توی چی توز درآمد؟؟؟؟!!!!!! خوب خودتون ببینید

متن پیاده شده روز سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸ دکتر سازگارا

سلام بامداد سه‌شنبه ۶ امرداد ۱۳۸۸ و ۲۸ جولای سال ۲۰۰۹ میلادی
چند تا نکته رو پشت هم خدمتتون عرض کنم:
نکتهٔ اول تجمع بزرگ روز پنجشنبه ۸ امرداد ساعت شش بعدازظهر که مکان هم دیگه قطعی شده در مصلای تهران خواهد بود؛ در مورد شهرستان‌ها هم لیست‌های متعددی اومده، تیم‌هایی که دارند کار می‌کنند نهاییش می‌کنند و فکر می‌کنم که انشاءالله ظرف فردا و حداکثر تا صبح پنجشنبه نهایی خواهد شد و اعلام خواهد شد. به نظر می‌رسه که این برگزاری بزرگداشت شهدای جنبش و شمع روشن‌کردنی که از ساعت شش بعدازظهر همه جمع بشند، بعد هم اگه رفته باشند سر مقبرهٔ شهدا، سر قبر شهدا در بهشت‌زهرا یا در شهرستان‌ها هرکجا رفته باشند، اومده باشند، گل دادن و بعد هم بعد از تجمع شمع روشن کردن؛ این از اون کارهایی خواهد شده که انشاءالله اگر دوباره ما بتونیم میلیونی در سطح تهران و تمام شهرستان‌ها بیاییم توی خیابون، هم تجربه نشون داده که امکان برخورد ندارند، دستورالعمل ما هم این است که برخورد نمی‌کنیم؛ هرجایی احساس کردیم در اشغال نظامی‌ها و سرکوب‌گرها هست، می‌ریم جای دیگه، پراکنده‌تر می‌شیم، پخش‌تر می‌شیم، امکان درگیری رو ازشون می‌گیریم و هم اینکه یک حرکت عمومی میلیونی بزرگ، مطمئن باشید که ما رو چند قدم دیگه جلو می‌بره. تجربهٔ چهار حرکت میلیونی بزرگ ما در این چهل روز گذشته، نشون داده که هربار که ما میلیونی حرکت کردیم، هم جنبش نیرومندتر شده، هم از طرف مقابل ریزش صورت گرفته، شروع کرده به ریزش و نیروهاشون پخش و پلا شده.
این پنجشنبه بسیار بسیار اهمیت داره، برای اینکه به نام شهدای ماست. کار خوبی رو شنیدم که مادران داغدار ما دارند می‌کنند؛ همگی گل تهیه کردند، برای مادر محسن فرستاند که [حکومت] نگذاشتند ختمش در مجلس بلال برگذار بشه و گفتند که ما همه باهمیم و ما با شما هستیم. بنابراین این خانواده‌هایی که الان چشم و چراغ همهٔ ما هستند و بزرگداشت اونها و این سختگیری که حکومت می‌کنه و این ترسی که از خون شهدای ما داره، جنازه‌ها رو یکی یکی، یواشکی و با زور پس می‌ده و بعد هم می‌خواد که نه ختم بگیرند، نه صدایی بکنند؛ این حرکتِ بزرگ پنجشنبه، هم یک تودهنی بزرگ به کودتاگرهاست و می‌فهمند که وقتی جونِ جوان‌ها رو می‌گیرند، خون به زمین می‌ریزند، ملت چگونه واکنش نشون می‌ده و هم این که مطمئن باشید که ما بعد از اون، دوباره چند قدم دیگه می‌تونیم جلو بریم و آماده بشیم برای هفتهٔ بعدی که مراسم تحلیف رئیس‌جمهور قلابیه و به امید خدا می‌تونیم که رئیس‌جمهور منتخب ملت رو ما براش تحلیف واقعی برگزار کنیم و به دنیا هم اعلام بکنیم که این رئیس‌جمهور واقعی، اونی است که ملت انتخاب می‌کنه. بنابراین این تظاهرات پنج‌شنبه مقدمهٔ خوبی برای هفتهٔ بعد هم هست. من اسامی شهرها و نقاط جایگزین در تهران رو، اینها رو میدونیم که دارند روش کار می‌کنند، نهایی می‌شه و انشاءالله به اطلاع همه هم خواهد رسید.
من همین جا هم عرض بکنم از اصفهان برای من سؤال دادند که چرا اسم شهدای اصفهان نمیاد چرا مثلاً کمتر بهش پرداخته می‌شه؟ همینجا خدمت دوستانی که در اصفهان هستند، هم عرض سلام دارم، هم ارادت و خواهشم هم این است که شما هم سعی کنید اطلاع‌رسانی کنید؛ این ایمیلی که آقای مخملباف و بنده اعلام کردیم makhmalbafsazegara@gmail.com براش مشخصات و اسم و آدرس خانوادهٔ شهید و اینها رو بفرستید، مطمئن باشید که ما هم اطلاع‌رسانی می‌کنیم و باعث می‌شه که در اصفهان هم سراغ خانواده‌های معظم شهدای جنبش برند و این شبِ جمعه هم که ظاهراً داره نهایی می‌شه، [در] اصفهان مرکز[ش] سی‌وسه‌پل خواهد بود و اون پارک آیینه، اونجا با حرکتی که بچه‌های اصفهان بکنند، شمع روشن بکنند، نقطهٔ عطفی خواهد شد که فکر می‌کنم که اون نقشی رو که اصفهان در تمام حرکت‌های ایران داشته، می‌تونه بهتر ایفا بکنه. همینجور هم هست تبریز؛ از تبریز هم چندین ایمیل ما دریافت کردیم که آدرس‌های متعددی هم مطرح شده و خواستند که از تبریز اسم برده بشه، تبریز همیشه نقطهٔ عطف جنبش‌های ما بوده حرکتش از مشروطه تا الان، امیدوارم که این شبِ جمعه، تبریز رو هم ما بتونیم که داشته باشیم؛ برای اینکه قوت قلبیست برای همهٔ کشور وقتی که تبریز حرکت می‌کنه. البته شیراز که تا الان حرکت‌های بزرگی رو داشته، فداکاری‌های زیادی رو داشته، اهواز، مشهد و سایر شهرهایی که حالا دیگه اسم نمی‌برم.
من نکتهٔ دیگه ای که می‌خواستم بگم این است که ببینید، همین مقدار که ما همش چهل روز از عمر جنبشمون می‌گذره، در تمام ارکان حکومت لرزه افتاده، امضای قلابی [می‌کنند]، می‌گن پنجاه نفر از اعضای مجلس خبرگان پشت آقای خامنه‌ای اند؛ جرأت نمی‌کنند اسامیشون رو بگند، برای اینکه دروغه. بیست نفر از وزارت اطلاعات استعفا کردند، وزیر اطلاعات رفته کنار، برای اینکه می‌دانند که این کارایی که آقای حسین طائب داره می‌کنه، آبروی همه رو می‌بره و حاضرنیستند که همکاری بکنند. در سپاه اِشکال و اختلاف ایجاد شده و یک اکثریتِ سپاه، اصلاً با این گروه آقای طائب و دار و دستهٔ او و این به اصطلاح یگان ویژهٔ نیروهای ویژهٔ پشتیبان ولایت «نوپو» و این کارهایی می‌کنند، اصلاً موافق نیستند و این شکاف‌ها روز به روز هم داره عمیق‌تر می‌شه. ما تازه چهل روزه حرکت کردیم، ممکنه راه طولانی‌تری داشته باشیم، چند ماه و چندین مرحله پشت سر بگذاریم؛ ولی تا همین جاش دیدیم که همین مقدار حرکت که کردیم، هم نیروی روحانی پشت آقای خامنه‌ای ریزش کرده و به سختی دو تا روحانی درباری گیر میارند[که] پشتیبانی بکنه و هم نیروی نظامیش و امنیتیش ریزش کرده؛ ادامهٔ این مسیر، مقاومت ما، حضورهای میلیونی، مطمئن باشید که جنبش رو قوی‌تر و سرافرازتر جلو می‌بره.
نکتهٔ دیگه‌ای که می‌خواستم عرض کنم، سؤال شده بود که «آیا ما پولمون رو از بانک بیاریم بیرون، کار خوبیست یا کار بدیست؟ آیا خوبه این کار رو بکنیم؟» ببینید، حالا غیر از اون کاری که روی پول‌ها یک علامت V بگذاریم و رسانهٔ جنبش ما بشه هر اسکناسی که دست هرکی هست، اما اینکه پول رو از بانک بیاریم بیرون، بانک‌های دولتی به‌خصوص، چون هدف اصلی ما در پروژه فلج‌سازی، دستگاه‌های اقتصادی دولته، دستگاه هاییست که دولت فعالیت می‌کنه که بخش اعظم اقتصاد ما هم هست؛ پول رو بیرون آوردن اگر منجر بشه به اینکه دولت، گردشِ کارش کند بشه، فلج بشه، بسیار کار خوبیست! اصولاً یک اصل کلی داریم ما و اون اصل کلی این است که در سه مرحلهٔ پروژهٔ فلج‌سازی، مرحلهٔ اول، ما کارهایی رو شروع می‌کنیم که نشون بدیم که دولتِ کودتا نمی‌تواند بیاد و سوار گردهٔ مردم بشه با یک حداقل و با زور و سرکوب و این کارهایی که می‌کنند. همهٔ چیزهایی که تحت سرفصل اعتصاب سفید یا اعتصاب ایتالیایی یا سیستم‌های برق، کامپیوتر، مخابرات، صحبت شده و مسئلهٔ پول توی بانک‌ها، امثالهم همه در چارچوب این مرحلهٔ اول فلج‌سازیه. مرحلهٔ بعد اونجاهاییست که مردم همه مشارکت می‌کنند، همگی پول آب رو نمی‌دند، برق رو نمی‌دند، صورت‌حساب‌ها رو نمی‌دند، مالیات‌ها رو نمی‌دند و نشون می‌دند که با دولت [مخالفند] و مرحلهٔ سوم ما می‌رسیم به اعتصابات سراسری. بنابراین نکتهٔ من این است که این کار، کار خوبیست؛ نه اینکار، هر کار دیگه‌ای هم که ابتکاراتش رو شما بهتر می‌دونید، می‌تونید برای ما هم بنویسید، ما هم بررسی بکنیم و به شما برگردونیم. بیرون آوردن پول از بانک‌ها به هر صورت کار خوبیست و یا ابتکاراتی در همین راستا.
من همینجا عرضم رو تموم بکنم و ادامهٔ بحث رو بگذارم برای فردای دیگه‌مون؛ به امید دیدار تا فردا برای پیروزی و موفقیتِ همگی، شاد و سرافراز باشید [انگشتانشون رو به شکل V‌گرفتند]

گزارشی از بازداشتگاه کهریزک/ وقایع کهریزک، جنایت علیه بشریت

در شرایطی که وضعیت بازداشت شدگان باعث نگرانی بخش عمده‌ای از جامعه شده و وجود بازداشتگاه‌های غیرقانونی حتی به تایید رهبر نظام هم رسیده است، «موج سبز آزادی» گزارش‌های تکان‌دهنده‌ای را از برخی افراد آزاد شده از زندان و منابع دیگر دریافت کرده که نشان‌دهنده‌ی وضعیت فاجعه‌بار و غیر انسانی حاکم بر بازداشتگاه‌ها و زندان‌های قانونی و غیرقانونی است.

بر اساس گزارش رسیده به «موج سبز آزادی» یک خانم محجبه که در روزهای تبلیغات انتخاباتی با خودروی شخصی خود اقدام به پخش سی‌دی «نود سیاسی» می‌کرده، به همین خاطر پس از انتخابات شناسایی و در منزل خود بازداشت می‌شود.
وی خبر داده که در مدت بازداشت، بارها مورد ضرب و شتم مأموران مرد قرار گرفته، بازجوها مرتبا با الفاظ رکیک و ناسزا به توهین و تحقیر وی می‌پرداخته‌اند و حتی مإموران مرد موهای او را می‌کشیده و دائما با تماس بدنی، او را مورد آزار قرار می‌داده‌اند تا اعتراف کند که با برخی چهره‌های سیاسی، رابطه‌ی نامشروع داشته است. این گزارش حاکی است وی پیش از آزادی مجبور شده نوشته‌ای را امضا کند مبنی بر اینکه در زندان با وی هیچ‌گونه بدرفتاری نشده و حتی هفته‌ای دو بار هم در زندان چلوکباب خورده است!
گزارش دیگری که یکی از بازداشت شدگان هفته اول پس از انتخابات، پس از آزادی در اختیار «موج سبز آزادی» قرار داده، حاکی است که به محض انتقال وی به پاسگاه کلانتری و در ابتدای ورود به این پاسگاه، وی و دیگر بازداشت شدگان به شدت کتک خورده‌اند. او همچنین یکی از شکنجه‌های تحقیرآمیز صورت گرفته را این‌گونه توصیف کرده که: بازداشتی‌ها را در کف توالت پاسگاه می‌خواباندند، سربازی پایش را پشت گردنشان می‌گذاشت و آنها را مجبور به لیس زدن توالت می‌کرد.
وی همچنین فاش کرده که در یک مورد که سربازی از این کار امتناع کرده، مورد ضرب و شتم مافوقش قرار گرفته و سپس او هم بازداشت شده است. وی در عین حال خبر داده که از همان روزهای ابتدایی، در حین کتک زدن بازداشتی‌ها، مرتبا در پاسگاه فحش‌های رکیک به هاشمی و خاتمی و موسوی می‌داده‌اند.
موضوع دیگری که در دو روز اخیر و به دنبال شهادت فرزند یکی از مسئولان دولت نهم به رسانه‌ها درز کرده، ابتلای احتمالی برخی بازداشت شدگان به بیماری مننژیت است؛ طوری که ابتدا سردار علایی در یادداشت خود فاش کرد که وزیر بهداشت از توزیع گسترده و البته دیرهنگام واکسن مننژیت در زندان‌ها و بازداشتگاهها خبر داده، سپس مدیرکل زندان‌های قوه قضاییه تایید کرده که تنها در اوین به 4000 زندانی واکنس مننژیت تزریق شده و دست آخر سخنگوی کمیسیون امنیت ملی خبر داده که سعید مرتضوی در جلسه‌ی این کمیسیون ادعا کرده محمد کامرانی و محسن روح‌الامینی به علت ابتلا به بیماری مننژیت درگذشته‌اند.
در این باره، یک پزشک متخصص که نخواست نامش فاش شود، در گفت‌و‌گو با «موج سبز آزادی» از رسانه‌ها و نمایندگان مجلس خواست وزیر بهداشت تا در صورت صحت این ادعا، نوع مننژیت این دو زندانی را اعلام کند. وی هشدار داد که اگر مننژیت این دو شهید از نوع Meningococcal باشد، خطر بزرگی دستگیرشدگان و حتی مردم را تهدید می‌کند و باید سریعا نسبت به واکسینه کردن مردم و توزیع داروهای آنتی‌بیوتیک و پیش‌گیری (Prophylaxis) اقدام شود.
همچنین در گزارش دیگری که از سوی نزدیکان یک جوان بازداشت شده به «موج سبز آزادی» رسیده، تصریح شده که این جوان که به تازگی آزاد شده و جرم وی بازگشت از لندن بوده! از لحاظ روحی چنان وضعیت اسفناکی دارد که برای جلوگیری از خودکشی، او را در منزل به تخت بسته‌اند.
اما تکان‌دهنده‌ترین گزارش‌ها در این میان به بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک اختصاص دارد که بر اساس گزارش‌های موثق و متعدد، تحت نظارت مستقیم سردار رادان قائم‌مقام فرمانده نیروی انتظامی کل کشور اداره می‌شود و فضایی یکسره قرون وسطایی بر آن حاکم است.
شاهدان عینی و بازداشتی‌های آزاد شده از کهریزک، وضعیت این بازداشتگاه غیر قانونی را این‌گونه توصیف می‌کنند:

در یک سوله‌ی 200 متری بدون وجود دستگاههای تهویه‌ی هوا، چندین معتاد کراکی که امیدی به زنده ماندن آنها نیست و بدن‌هایشان کرم گرفته، دراز به دراز بر روی زمین افتاده‌اند؛ و در کنار آنها، بازداشت شدگان نگهداری می‌شوند. بازداشت‌شده‌ها حدود 100 نفرند که به این محیط غیر بهداشتی با هوای نامطبوع منتقل شده‌اند. آنها صف می کشند تا بتوانند از زیر در، ولو برای دقیقه‌ای از هوای بیرون تنفس کنند.
هر روز صبح سردار رادان به این محل سرکشی می‌کند و خود شخصا هر روز چند نفر از بازداشت شدگان را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار می‌دهد. بهترین ابزار شکنجه در دست رادان، شلنگ است. وقتی صبح هر روز صدای هلیکوپتر می‌آید، بچه‌ها به خود می‌لرزند و می‌فهمند
که رادان آمده.
یکی از بازداشتی‌ها در اثر برخورد باتوم به سرش، کم کم بینایی خود را از دست داد؛ ولی با وجود اطلاع شکنجه‌گران کهریزک از وضعیت وی، او را از این محل غیر بهداشتی خارج نکردند. دو روز قبل از آزادی، بازداشت‌شده‌ها به اوین منتقل می‌شوند و فردی که بینایی خود را از دست داده بود، در اتوبوسی که به سمت اوین در حرکت بود، بر روی پای یکی دیگر از بازداشت شدگان جان می‌سپارد.
از دیگر شکنجه‌ها در کهریزک آن است که بدن‌ها را خیس می‌کنند و بعد با شلنگ و سیم، بازداشت‌شده‌ها را کتک می‌زنند تا درد تا عمق جان آنها نفوذ کند.

مصاحبه با یک روزنامه نگار درباره بازداشتگاه کهریزک

بازداشتگاه کهریزک در شهر ری در سال ۱۳۸۳در آنچه طرح جمع آوری اراذل و اوباش خوانده شده بود، توسط نیروی انتظامی و برای نگهداری دستگیرشدگان این طرح استفاده شد.

از همان زمان تعدادی از فعالان حقوق بشر و انجمن دفاع از حقوق زندانیان به نحوه بازداشت و برخوردها اعتراض داشتند.

اما آنچه نام کهریزک را باز در صدر اخبار قرار داد، این بود که در ناآرامی های اخیر ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری تعدادی از بازداشت شدگان را به این مرکز منتقل کردند.

آنچه در زیر می خوانید، گفت و گویی است با حنیف مزروعی، فرزند رجبعلی مزروعی، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی، درباره بازداشتگاه کهریزک.

حنیف مزروعی روزنامه نگار و وبلاگ نویس در مورد این بازداشتگاه می گوید: " بازداشتگاه مستقیما تحت نظر اطلاعات ناجا یا همان نیروی انتظامی است. کهریزک در جنوب تهران در وسط بیابان واقع شده است. براساس آنچه ما شنیده ایم حدود دو سه سوله در این منطقه قرار دارد. داخل هر سوله ۲۰ کانتینر یا ۱۰ کانیتر وجود دارد."

آقای مزروعی می گوید بازداشت شدگان را داخل این کانتینر نگه می دارند، او اضافه کرد:" در حوادث اخیر گفته می شود که بین ۲۰ تا ۴۰ نفر را در هر کانتینر به زور جای می دهند. این در حالی است که در هر کانتینر بیشتر از پنج نفر را نباید جای داد."

به گفته این روزنامه نگار تنها محفظ هوایی این کانتینرها یک سوراخ کوچک است که هوا از آن وارد می شود.

آقای مزروعی ادامه داد:" براساس گفته کسانی که آزاد شدند،نور مستقیم آفتاب به این کانتینرها می تابد و هوای داخل آن بسیار گرم است. به لحاظ بهداشتی نیزوضعیت بازداشت شدگان نامناسب است. "

آمار متفاوتی از تعداد بازداشت شدگان در کهریزک منتشر شده است، اما حنیف مزورعی می گوید در بیشترین حالت حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر در این بازداشتگاه زندانی بودند که این آمار با توجه به مشکلات بهداشتی و فضای این مرکز بسیار زیاد است.

حنیف مزروعی در مورد تاثیر انتشار دستور رهبر ایران در مورد تعطیلی این بازداشتگاه می گوید:" قبل از اعلام خبر تعطیلی بازداشتگاه، کهریزک ۱۰ روز است که تعطیل شده است و طبق آخرین اطلاعات حدود ۴۰ نفر از باقی ماندگان به زندان اوین منتقل شدند."

این روزنامه نگار با اشاره به برخورد خشن با بازداشت شدگان در کهریزک می گوید:" گفته شده که بازداشت شده ها را با انواع کابل و شلنگ مورد ضرب و شتم قرار داده اند، همچنین گفته می شد که بازداشت شدگان روز ۱۸ تیرماه را در آنجا لخت کرده، پس از اینکه آب فشار قوی روی آنها گرفته اند، آنها را با شلنگ و کابل کتک زدند."

آقای مزورعی با اشاره به نظارت نیروی انتظامی بر این بازداشتگاه می گوید قوه قضائیه نظارت مستقیمی بر این بازداشتگاه نداشت، اما اطلاعات ناجا این بازداشتگاه را اداره می کرد اما خطر دیگری هم وجود دارد.

او در این خصوص توضیح می دهد: "در بعضی از مراکز سپاه یا بازداشتگاه پاسارگاد در جنوب غربی تهران حتی اسم بازداشت شدگان نیز ثبت نمی شود."

این روزنامه نگار افزود: "یکی از دوستان ما که روزنامه نگار است،چند وقت پیش بازداشت شده بود و دراین بازداشتگاه مورد ضرب وشتم قرار گرفت. برای پاسخگویی به یک سئوال به قدری سرش را به میز می کوبیدند که از حال می رفته است."

به گفته حنیف مزروعی، از وضعیت بازداشتگاه پاسارگاد اطلاعات دقیقی در دست نیست. این بازداشتگاه متعلق به سپاه است و هیچ نهاد قضایی دسترسی به این بازداشتگاه ندارد. بازداشتگاه پاسارگاد پیش از این کارخانه اسلحه سازی بوده است."

فجایع و کشتار انسانی در اردوگاه کهریزک

http://kahrizak.wordpress.com/2009/07/27/فجایع-و-کشتار-انسانی-در-اردوگاه-کهریزک/

نمیدونم از کجا شروع کنم ! اگه از لحاظ انشایی و املایی گزارشی رو که میخوام الان از گوانتاناموی ایران کمپ کهریزک بگم ایراد داشت من رو ببخشید چون خیلی عجله دارم و باید زودتر برم . الان که دارم این رو مینویسم ساعت 8 دقیقه بامداد 6 مرداد ماه هست . من بامداد امروز به همراه چند نفر به طرز معجزه آسایی از مرگ حتمی نجات یافتیم .
و الان از بیمارستان رسیدم خونه و بلافاصله پای سیستم اومدم و این وبلاگ رو ایجاد کردم
من 18 تیر دستگیر شدم . 21 سال سن دارم . الان که دارم اینو مینویسم باز باورم نمیشه که آزاد شدم . تو تظاهرات 18 تیر که با یکی از دوستام سوار موتور بودیم و دوستم داشت با موبایل فیلمبرداری میکرد توسط چند لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم . یه زن اومد ما رو از زیر دست اینا نجات بده که اون بیچاره هم کلی زدند . ما رو انداختند توی یه مینی بوسی که پر از آدم کتک خورده و شل و پل بود مثل خود ما . مینی بوس ما رو به یه کلانتری برد . انقدر کتک خورده بودم که نفهمیدم کجا بود . بعد ما رو اونجا کنار دیور چیدند و منو دوستم کنار هم وایسادیم . بعد یه لباس شخصی قوی هیکلی اومد و یکی در میون میکشید بیرون و با تک پا سوار مینی بوسمون کرد و اون لحظه دیگه از دوستم خبر نداشتم و ندارم ما رو به همراه ده ها نفر دیگه به اردوگاه کهریزک بردند . باور نمیکنید حداقل اون اتاقی که ما رو بردند 200 نفر بودند . همه زخمی و باتوم خورده . صدای ناله همه جا رو فرا گرفته بود . با خودم گفتم اینا میخوان چی به سرمون بیارن . شاید فردا بریم دادسرایی . زندانی . اونجا حداقل از اینجا بهتره . اصلا جا نبود که بشینی . تمام در و دیوار خون بود .
به فکر دوستم بودم آخه اون از بچه هایی نبود که بتونه این جور جاها رو تحمل کنه . تو این اوضاع و احوال کسانی که تو اتاق بودند شروع به گریه و زاری و ناله کردن و گفتن 1 نفر مرده . صدا از ته اتاق میومد ولی شاید باورتون نشه همه به هم چسبیده بودیم و نمیتونستیم تکون بخوریم . نگهبانای لباس شخصی اومدن تو و لامپارو شکوندن در تاریکی مطلق شروع کردن زدن . هر کی جلو دستشون بود میزدن . نیم ساعت حسابی کتک زدن . چند نفر از شدت کتک خوردن به کما رفتن شاید هم مردن .
بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن وانداختند تو صورت ما ها گفتند اگه صداتون دراد این باتوم ها رو میکنیم ….. باورم نمیشد . فکر میکردم دارم کابوس میبینم
صادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکیه جنازه رو داد به دیور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داریم . پس شانس بیارید و مثل این مادر … ( به مرده ) نمیرید . هیچ صداتون رو در نمیارید . تا صبح اگه زنده موندید موندید . اگه نمردید که …
گفت شما محاربه هستید . میدونید محاربه یعنی چی . یه نفر از اون جلو که پسری بود حدود 16 . 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اینا بگو محاربه یعنی چی ! گفت نمیدونم . گفت غلط کردی ندونی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو . اونقدر زدش که از حال رفت . میگفت یعنی شیطان . یعنی خطا کار . انقدر زدش که چند نفر شدیدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن .
تو اون اتاق ما تا صبح حداقل 4 نفر کشته شدن
صادق نعره کشی و گفت اینجا از توالت فرنگی و مسواک و اینا خبری نیست همینجا کاراتون رو میکنید !!! . شیر فهم شدید ؟
هیچ آدم سالمی بین ما نبود و همه خون یا رو صورتشون لخته زده بود مثل من . یا چشمشون باد کرده بود مثل من . یا مثل خیلیا دست پاشون شکسته بود . به دلیل تاریکی مطلق من خیلیها را نتونستم ببینم
وقتی که در رو باز میکردند با دیدن نور چشممون شدیدا احساس ناراحتی عجیبی میکرد . فردای اون روز و روزهای دیگه رو به بدنرین شکل که توضیحش زمان بسیار میخواهد گذروندیم . به ما برای اینکه از گرسنگی نمیریم هر روز که نمیدانیم شب بود یا روز بود ! یک گونی ته مانده غذا که آن را با اشتیاق میخوردیم به ما میدانند . که داخلش تکه های نان . سبزی . برنج بود میدادند . که شخصی بین ما بود بنام دکتر زارع که میگفت یک پزشک است و مسئول تقسیم غذا بود . من ایشان و تعداد زیادی از هم بندانمان را که چند روز بود فقط صدای آنها را میشندم از صدا میشناختم تا اینکه بعد از چند روز صادق آمد و چند لامپ با خود آورد و ما را بعد از چند روز به محوطه کمپ برد . واااااای برا ما یک حس آزادی بود . آسمان ابی و نور خورشید برای ما تازگی داشت . ( در ضمن این را بگم که بخاطر این ما را به محوطه آوردند که کثافتها و مدفوع خود را از اتاق بیرون بریزیم ) معذرت میخوام که اینطور مینویسم ولی تا چند وقت دیگه که بقیه هم از زندان آزاد بشن بخصوص کمپ کهریزک اونها بهتر واستون توضیح میدن و مطمئن هستم این کمپ در بعضی موارد دست گوانتانامو و ابوغریب را طی این چند روز از پشت بسته . به هر حال به گفته نوچه های صادق ما جزو اولین کسانی بودیم که بدون دادگاهی ! بامداد دیروز به خاطر شلوغی بیش از حد کمپ به بیرون انداختند . و ما را تهدید کردند که اگر جایی حرفی بزنیم ما را به قتل میرسانند . من بلافاصله با خانواده ام نیمه شب دیشب با موبایل یک عابر تماس گرفتم و اونها به سراغم آمدند . طعم آزادی خیلی شیرین است . اما به یاد داشته باشید که الان هزاران نفر تو اردوگاه کهریزک بدترین شرایط رو میگذرونن .
در ضمن اسامی چند نفر رو که تو این مدت جان خودشون رو فقط تو کمپ ما از دست دادن و من حفظ کردم رو میگم . در ضمن اگر این حیوان صفتها اینها رو به بیمارستان میبردند شاید الان زنده بودند
حسن شاپوری ( دانشجو )
زضا فتاحی ( دانشجو )
میلاد فاقد فامیلی ( اون پسره 26 . 17 ساله که توسط صادق شب اول به باد مشت و لگد گرفته شد و به کما رفت و اون رو با خودشون بردند . ولی دکتر هم بند ما و به قولی ارشد ما گفت اون از گوش و دهنش خون اومده و متاسفانه مرده )
مرتضی سلحشور
مراد آقاسی
محسن انتظامی

در ضمن اسامی تعداد زیادی از بازداشت شده ها رو تو کمپ خودمون دارم که اون رو هم تو این وبلاگ تا چند روز آینده میگم

خدایا ما رو از شر اینا راحت کن
باورم نمیشه که 24 ساعت پیش کجا بودم

خدایا عمه ایرانیها و آزادیخواهان رو هر چه سریعتر نجات بده

در ضمن احتمال میدم با تغییراتی که تو کمپ کهریزک پیش اومده اون بازداشتگاهی که رهبر فاسد قراره تعطیلش کنه همین کهریزکه . چون خیلی ها توش کشته شدند
رضا یاوری ( نام مستعار من )
6 مرداد ماه ساعت 1:10 دقیقه بامداد
به امید آزادی دربندان کهریزک

http://kahrizak.wordpress.com/2009/07/27/فجایع-و-کشتار-انسانی-در-اردوگاه-کهریزک/


اطلاعیه سازگارا و مخملباف درباره مراسم پنجشنبه

چهلم شهداروز پنجشنبه هشتم مرداد ماه، روزبزرگداشت تمام شهدای جنبش سبزایران است.

1. عزاداران ازصبحگاهان برای نثار گل به مزارشهدا می روند و شامگاهان به منازل ایشان جهت عرض تسلیت مراجعه می کنند. ( آدرس ومشخصات شهدایی که تا کنون دریافت کرده ایم درذیل این اطلاعیه آمده است.)
2. درتهران عزاداران شهدا به صورت میلیونی ازساعت شش بعدازظهر در مصلای بزرگ تهران (واقع دربزرگراه رسالت) حضور می یابند تا درکناریکدیگر با سکوتی سرشار از فریاد، وروشن کردن شمع پس ازتاریکی هوا، به ادای احترام شهدا بپردازند.

رئیس جمهور منتخب مردم وعلمای قم نیز درمراسم حضورخواهند یافت.

درصورتی که سرکوبگران بخواهند ازاین مراسم آرام، انسانی واسلامی جلوگیری نمایند، مردم مثل همیشه درگیرنشده، درکمال آرامش به طرف خیابان ولی عصرمی روند و ازجلوی پارک ملت دردوجهت شمال وجنوب گرد هم خواهند آمد.

3. درشهرستان ها نیزمراسم مشابهی برگزارمی شود. نشانی محل تجمعات که توسط فعالین پاره ای ازشهرها تعیین شده، درذیل همین اطلاعیه درج شده است.

درصورت اشغال مراکزیادشده توسط سرکوبگران، عزاداران در جای دیگری که فعالین هرشهردرنظرگرفته اند حضور خواهند یافت. بدیهی است غیرازاین پانزده شهردربسیاری شهرها وروستاهای دیگرکشورهم مراسم مشابهی برگزارمی شود که نشانی آن تجمعات نیزتوسط فعالین هرمنطقه به آگاهی اهالی می رسد.

محسن سازگارا- محسن مخملباف

هفتم مرداد هشتاد وهشت

نشانی تجمع در شهرهای ایران

اردبیل: میدان آزادی

اصفهان: سی و سه پل بوستان آئینه

اهواز: فلکه سوم کیان پارس

ایلام: میدان امام خمینی

تبریز: چهارراه آب رسانی به طرف میدان دانشگاه

رشت: پارک شهر

ساری: پارک شهر خیابان انقلاب به طرف میدان ساعت

سنندج: میدان اقبال، بلوار کشاورز

شیراز: فلکه گاز، بلوار ارم به طرف فلکه نمازی

قزوین: میدان عارف قزوینی

کرمان: میدان مشتاقیه

مشهد: پارک ملت، بلوار سجاد

همدان: میدان ابوعلی تا میدان آزادی

یاسوج: میدان هفت تیر

یزد: چهارراه دولت آباد، جایگزین میدان امیرچخماق

تهران: مصلا، جایگزین پارک ملت در امتداد خیابان ولی عصر

آدرس تعدادی از شهدا

اشكان سهرابي:

تهران- خيابان هاشمي، بين خيابان خوش و خيابان رودكي، كوچه مقدم، كوچه فرعي قنبر نژاد پلاك 2 واحد اول منزل رضا سهرابي

حسین اکبری:

خیابان گلبرگ شرقی نرسیده به خیابان دردشت جنب مسجد سیدالشهدا طبقه سوم

مصطفی غنیان:

تهران-خیابان سعادت آباد شمالی-کوچه دوم(شهید عبقری)-پلاک 16-طبقه پنجم

مسعود هاشم زاده:

خیابان ستارخان – خیابان شادمان – خیابان ذوالفقاری – بلوار سیادت – پ 10 – طبقه سوم

ابراهیم خضری:

خ شریعتی کوچه مهندسی-محل شهادت خیابان 16 آذر -تاریخ شهادت 30 خرداد

کیانوش آسا:

ابتدای بلوار شهید مصطفی امامی، خیابان مجتمع تجاری غدیر، پشت مجتمع مسکونی دادگستری جنب نانوایی لواشی

نشانی مزار شهید: قطعه 58 پلاک 12 باغ فردوس کرمانشاه

محسن روح الاميني نجف آبادي:

نصرت شرقي- كوي بهشت

رامین قهرمانی:

خیابان ستارخان ، خیابان شهرآرا

محل شهادت: تهران ، پس از بازداشت شدن (بازداشتگاه کهریزک – بیمارستان رسول اکرم)

یعقوب بروایه:

استان خوزستان، شهرستان اهواز، 25 کیلومتری اهواز اندیمشک، روستای براویه

رامین آقا زاده قهرمانی:

خیابان ستارخان ، خیابان شهرآرا

عباس ديسناد:

نشاني مزار : بهشت زهرا – قطعه 257- رديف 66- شماره 17

محل شهادت : خيابان آزادي – نزديك محل كسب

از تبار محرومان، از قبیله بی‌کسان برای کیانوش آسا، یکی از شهدای مظلوم جنبش سبز

همه جان‌باختگان حوادث بعد از انتخابات 22 خرداد88 فرزندان ایران و همه فرزند ملت و از بطن اجتماع بودند؛ اما بعضی بیشتر مطرح می شوند و بعضی کمتر!!

کیانوش آسا از جوانان نخبه کرمانشاهی بود، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد، دانشگاه علم و صنعت تهران درس می‌خواند. خانواده‌ای فقیر دارد، او یتیم بود و پدر نداشت و سرانجام پدر نشد و داغ دامادی بر دل مادرش گذاشت و در تاریخ جاودانه شد.

مادرش بی‌سواد و روستایی است هنوز سربند بر سر دارد، پاک و بی‌آلایش و به صداقت همه مردم ایران است. به همین خاطر نه می‌تواند مصاحبه بکند و نه کسی سراغش را می‌گیرد تا با او مصاحبه داشته باشد. از طبقه ضعیف جامعه است و شاید امید داشت فرزندش نور خوشبختی، به خانه‌اش بیاورد که نصیب نشد. او هنوز از ترس تشر قاتلین فرزندش و در فراق جگرگوشه‌اش؛ خوب گریه نکرده است؛ بغض در گلویش مانده، به او هم گفته‌اند فریاد نزند، حرفی نزند؛ به همین خاطر خنده بر لب ندارد، در دل می‌گرید. هنوز بغض گلویش نترکیده و راحت گریه نکرده است!! روزی بعض گلوی مادر بی‌کس آسا کار خود را می‌کند و بنیان ظالمین فرزندکش او را می‌سوزاند. دیــر باشد یا زود! کم باشد یا زیاد. و این سنت تاریخ است ؛ آه مظلوم، ظالم را سرنگون می‌کند.

در ایام برگزاری مجلس فاتحه او در کرمانشاه، هیچ مقامی به دیدار خانواده‌اش نرفت و تنها بودند و بی‌کس. نه از رجال سیاسی کشور، کسی سراغش را گرفت و نه از اصلاح‌طلبان کرمانشاهی و نه از نمایندگان مجلس. کسی به این مادر پسرمرده تسلیت نگفت و با او همدردی نکرد فقط همکلاسی‌هایش به خانه او آمدند و به مادرش تسلیت گفتند. شاید دیگران ترسیده‌اند که نکند«هُـــــرم و نفس آزادی‌خواهی آسا» بر غیرتشان اثر کند …و خدایی ناکرده آنان هم هوایی بشوند و فریاد آزادی‌طلبی سر بدهند.

مرگ آسا خاموش و آرام و بی همهمه بود، هیج کس برای مرگ او بیانیه و اطلاعیه صادر نکرد و هیچ کمیته‌ای برای احقاق حقش تشکیل نشد چون ازطبقه ضعیف جامعه بود. من او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم ولی در این مدت مادر و خانواده‌اش را دیدم. من نیز از تبار اویم. کسی نداشت که از او حمایت بکند، کسی به خانه او نیامد تا مادرش را دلداری بدهد، کسی هم به حرف مادرش گوش نمی‌دهد چون ما را عادت داده‌اند فقط بشنویم و حرف نزنیم و دیگران بهتر از ما صلاح خیر و شر ما را می‌دانند!! شاید صلاح خیر دانسته‌اند و به دیدار خانواده‌اش نیامده‌اند.ما از یک نسل و از یک قبیله‌ایم؛ نسل محرومان و قبیله بی‌کسان.

در ایام بعد از انتخابات خرداد88، غیرت احزاب اصولگرای کشور مرد و سوخت و حمیت و جوانمردی در وجودشان خشکید، چون در اندیشه نابودی رقیب بودند و پنداشتند رقیب اهریمن است و آنان، دم از همراهی با بازداشت‌شدگان ندادند. احزاب اصلاح‌طلب کرمانشاهی هم دست کمی از راستگرایان نداشتند؛ اما اینان ترسیدند، ترسیدند مبادا فردا کسی با آنان مصاحبه نکند و اسمی و رسمی در روزنامه‌ها و فهرست دنیاطلبان سیاسی نداشته باشند به همین خاطر تقیه کردند. به روزهای چهلــم بزرگداشت مرگ کیانوش آسا و دیگر جان باختگان حوادث اخیر نزدیک می‌شویم؛ غم غربتشان را با چلچله چراغانی مجلس عزایشان به فریاد آزادی‌خواهی تبدیل کنیم.

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

موسوی: مردم، آنهایی را که قبل از انقلاب مرتکب جنایت شدند به یاد داشتند و آنها را به سزای عملشان رساندند

متن كامل سخنان مهم ميرحسين موسوي در جمع فرهنگيان و تشكل‌هاي معلمان ايران

موسوی: اعیاد، فرصتی برای بروز خلاقیت‌های نهضت سبز است/ چرا اینقدر مردم را آزار می‌دهید؟/آزادی کجاست؟

قلم - میرحسین موسوی با تبریک اعیاد پیش رو، هر یک از این فرصت‌ها را به عنوان نعمتی دانست که خداوند برای نهضت سبز قرار داده است تا از آن خوب استفاده کند. 

به گزارش خبرنگار قلم نیوز، مهندس میرحسین موسوی در دیدار با اعضای تشکل‌های معلمان و فرهنگیان در انجمن اسلامی معلمان ایران با تبریک ماه شعبان و اعیاد این ماه، این فرصت‌ها را نعمتی برای نهضت سبزخواند تا از آن خوب استفاده کند و گفت: این مهم‌ترین مساله است که شبکه عظیم اجتماعی و سبزی که در سراسر کشور ایجاد شده است، اگر هوشیار باشد که هست، باید از تمام این مناسبت‌ها با استفاده از خلاقیت خود استفاده کند.

وی با اشاره به اینکه این مناسبت‌ها زیاد هستند یادآور شد: ما می‌توانیم هر روز برنامه‌ای برای روشنگری و پیگیری اهداف بلند نهضت بزرگ سبز داشته باشیم.

موسوی در ادامه درباره سخنان یکی از اعضای حاضر مبنی بر اینکه جریان حاکم بعد از انتخابات غافلگیر شد و فقط تا زمان انتخابات برای خود برنامه ریزی کرده بود، گفت: فکر می‌کنم این غافلگیری به چند هفته پیش از انتخابات برمی‌گردد زیرا تمام تلاش آنها در جهتی بود که مردم در انتخابات شرکت نکنند.

وی با اشاره به عملکرد رسانه ملی و دیگر رسانه‌های دولتی نسبت به دوره‌های قبل ریاست‌جمهوری، تلاش آنها را در جهت حضور عده قلیلی در انتخابات دانست و بیان کرد: آنها فکر نمی‌کردند که در مدت کوتاهی چنین موج عظیمی ایجاد شود برای همین غافلگیر شدند و طرح‌هایشان ناشیانه اجرا شد و خلل و فرج بسیار زیادی داشت و آنها قدرت مردم را به درستی تخمین نزدند و عمق جریان را به درستی درک نکردند. دلیل برانگیختگی و حضور مردم در خیابان‌ها را درک نکردند در نتیجه کشور و خودشان را با مشکل مواجه کردند.

میرحسین با بیان اینکه مطالبی که قبل از انتخابات، مطرح و بر آن تاکید کرده است چیزی نبوده جز درخواست‌های معمولی ذکر شده در قانون اساسی که مغفول مانده و کنار گذاشته شده بود افزود: ما بخش‌های اندکی از قانون اساسی را اجرا کرده‌ایم. قسمتی از آن را خوانده‌ایم آن هم بر اساس منافع گروهی و جناحی و آن بخشی که به نفع ما نبوده، کنار گذاشته‌ایم.

وی با بیان اینکه جز حقوق مصرح در قانون اساسی چیز دیگری نگفته است، بیان کرد: ما گفتیم شعار مردم در ابتدای انقلاب این بود "در بهار آزادی جای شهدا خالی؟"، حرف ما این است که این آزادی کجاست؟ مگر مردم به خاطر این آزادی به صحنه نیامدند و 22 بهمن 57 راهپیمایی‌های میلیونی در سراسر کشور انجام نشد و شعار آزادی سر ندادند؟ مردم دنبال آزادی بودند، الان این آزادی کجاست؟

موسوی با اشاره به مغفول ماندن بخشی از حقوق مردم و کرامت انسانی زن‌ها، آزادی سخن، اندیشه و گفت‌وگو  و هویت ملی ما و طرح آنها در انتخابات بیان کرد: طبیعی است که این سخنان از دل مردم برخاسته بود که به آنها بازگشت و موج ایجاد کرد و آینده این حرکت هم بستگی به این دارد که ما تا چه اندازه این شعارها را ببینیم و پایبند به آنها بمانیم و حاضر باشیم هزینه این پایبندی را بپذیریم.

میرحسین در ادامه درباره هویت ساختارشکنان گفت: متهم می‌کنند که شما ساختارشکن هستید و از ساختارشکنی استفاده می‌کنید، ما می‌خواهیم بگوییم ما دنبال ساختارهای واقعی برآمده از دل مردم و قانون اساسی هستیم. شما ساختارشکن هستید. با بررسی جریانات یک نمونه از دستگیری‌ها از ابتدا تا انتهای آن می‌توانید ببینید چه کسانی ساختارشکن هستند. لزومی ندارد ما صدها جنایت و تیراندازی و لباس شخصی را ببینیم، فقط کافیست آقایان یک نمونه مثلا پرونده همین روح الامینی، اعرابی یا آقاسلطان را مورد بررسی قرار دهند، خواهند دید که تا چه اندازه ساختارشکنی در مجموعه نظام صورت گرفته است و این به آنچه ما از جمهوری اسلامی و نظام انتظار داشتیم، هیچ شباهتی ندارد.

وی با بیان اینکه ما چنین نظامی را نمی‌خواستیم گفت: آیا ما نظامی را می‌خواستیم که افرادی شبانه بریزند و خانه‌های دانشجویان و مردم را ویران و ماشین‌های آنها را تخریب کنند؟ و بعد همه ارگان‌های موجود از وزارت اطلاعات تا بسیج بگویند این‌ها به ما ربطی ندارند؛ این‌ها از کجا آمده‌اند آیا از کره مریخ آمده‌اند؟ وقتی قتلی رخ می‌دهد، متهم هر کجا باشد آقایان آنقدر قوی هستند که ردش را بگیرند، آن‌وقت ده‌ها و صدها نفری که این جنایت‌ها را مرتکب شده‌اند را نمی‌توانند شناسایی کنند؟ چه کسی این را باور می‌کند؟ آیا این به معنای متهم کردن کل نظام به دروغگویی نیست؟

موسوی در ادامه با اشاره گسترش پوستر دروغ ممنوع در سطح کشور گفت: مردم متوجه شدند که یک دروغ بزرگ پشت این جریانات هست که این همان ساختارشکنی و روی گرداندن از قانون اساسی و همه آرمان‌ها و ایده‌آل‌هایی بود که نظام ما و مردم به آن پایبند بودند. الان هم نظام هیچ چاره‌ای ندارد که به آنها (آرمان‌ها، ساختارها و قانون اساسی) بازگردد و به نظر من اگر برنگردد مردم آن را برخواهند گرداند و مردم خود از راهی که آمده‌اند باز نخواهند گشت.

وی ادامه داد: غافلگیری دیگری که برای آقایان اتفاق افتاد این بود که تصور می‌کردند با چند حرکت بعد از 22 خرداد مردم به خانه‌های خود بازخواهند گشت اما همین که ملتی با این گستردگی و با این همه هزینه‌های بسیار بیش از 40 روز در خیابانهاست نشان‌دهنده عمق این جریان است؛ بعد آقایان ذهنیتشان را داده‌اند به اینکه دو گروه خارج کشور بودند و تماس با سفارتخانه موضوع را حل می‌کند، اینها تصور می‌کردند که احزاب این جریان را هدایت می‌کنند برای همین شخصیت‌ها و سران احزاب را دستگیر کردند و تمام تلاش خود را برای اعتراف‌گیری به کار بردند.

موسوی در ادامه با اشاره به اظهارات آیت‌الله جنتی مبنی بر اینکه که اعترافات دارد گرفته می‌شود گفت: آیا یک روحانی و مجتهد که اصولی دارد می‌تواند این حرف را بزند؟ اعتراف گرفتن داشتیم در اسلام؟ ما آدم‌های کم سوادی هستیم شما که باسواد هستید بیایید شرح دهید کجای اسلام، کجای قرآن و کتب فقهی ما روی مساله اعتراف کردن تکیه کرده‌اند؟ ما هر چه از حضرت علی (ع) شنیده‌ایم، بر عکس این بود، در جهت تبرئه مردم بود و در این جهت بود که مردم علیه خود حرفی نزنند.

وی با یادآوری اینکه این شیوه‌ها نتیجه‌ای در بر ندارد افزود: زیرا این حرکت مردم به شکل هرمی تنظیم نشده است بلکه به صورت یک شبکه گسترده در حال سیر بود که به همه خانواده‌ها نفوذ کرده بود و راز بقای این نهضت هم همین است و هر حرکتی در آینده هم باید به این سمت برود که نمی‌شود یک حرکت گسترده مردمی را در قالب یک تشکل کلاسیک مختصر کرد و کاهش داد. این یک خطر برای این حرکت در آینده است.

موسوی با بیان اینکه هر چه افراد را بازداشت کردند این حرکت گسترده‌تر شد، گفت: قدرت این حرکت از گسترش آگاهی‌هاست و باید آن را پاس بداریم و عمیق‌تر کنیم.

وی با اشاره به اینکه عده‌ای به دولت حاکم رای دادند، بیان کرد: باید آگاهی را در میان این افراد گسترش دهیم و روش دولت تعیین کردن و وزیر عوض کردن و سیاست‌های اقتصادی و ماجراجویی سیاست‌خارجی دولت حاکم را به آنها یادآور شویم.

موسوی در ادامه بر لزوم فراگیر بودن شعارها تاکید کرد و با اشاره به فراگیر شدن نماد سبز میان همه ایرانیان و همبستگی حاصل از این نماد که با هم بودن را نشان می‌داد، گفت: باید شعاری مطرح کنیم که گستردگی آن بتواند ایرانیان داخل و خارج کشور را دربرگیرد و بر اساس آن، حرکتمان را تنظیم کنیم. آنچه من پیشنهاد می‌کنم، ایستادن بر قانون اساسی از زاویه زنده کردن اصول مغفولی است که مهم‌ترین آن آزادیهاست.

وی با اشاره به اصل آزادی برگزاری اجتماعات به درخواست خودش و مهدی کروبی برای برگزاری مراسم یابود شهدای وقایع اخیر در مصلی تهران اشاره کرد و گفت: با این کار دولت را در معرض امتحان قرار دادیم؛ ما نمی‌خواهیم کاری کنیم، سخنرانی هم نداریم،  فقط می‌خواهیم از مصلایی که با هزینه‌های صدها میلیارد تومانی ساخته شده، یک استفاده‌ای کنیم، همان 13 میلیونی که شما می‌گویید، این‌ها هم حقی دارند نسبت به این مصلی و از پول آنها ساخته شده و از بودجه عمومی صرف شده است و متعلق به آنها هم هست، اجازه دهید ما جمع شویم و فقط قرآن بخوانیم، قرآن بخوانیم .

موسوی در ادامه با یادآوری اینکه قانون اساسی می‌تواند مثل رنگ سبز ما باشد و پیوند دهنده ما باشد، افزود: باید توجه کنیم که برای ادامه این حرکت - که برای احیای ارزش‌های اصلی انقلاب اسلامی و ارزش‌هایی است که مردم به‌خاطر آن هزاران شهید دادند- مجبوریم که به قانون اساسی تکیه کنیم و از آن دفاع کنیم و آن را شعار اصلی خود قرار دهیم.

وی با اشاره به اینکه قانون اساسی بر هویت ملی تاکید دارد، از این موضوع که بسیاری از اصول قانون اساسی که می‌تواند مقوم این هویت باشد به تهدید تبدیل شده است، گفت: تکیه بر هویت ایرانی بسیار کارساز است و این هویت ایرانی جدای از هویت اسلامی نیست اما غفلتی در این زمینه صورت گرفته است.

موسوی با اشاره به تکرار فریاد "ایران"، "ایران" در یکی از سفرهایش، تاکید بر این هویت ملی و ایران را ندایی خواند که به ایرانیان خارج از کشور نیز رسید.

وی با اشاره به اینکه حضرت امام (ره) نیز در ابتدای انقلاب تلاش در جمع کردن همه اقلیت‌ها و قومیت‌ها تحت نام ایران داشتند، گفت: وسعت ملتی که تعریف کرده بودیم به حدی بود که همه مردم در آن می‌گنجیدند و بر اساس همین دید هم بود که اقلیت‌ها به مجلس راه یافتند.

میرحسین به رسمیت شناخته شدن حقوق اقلیت در کنار حقوق اکثریت را متاثر از یک گفتمان بسیار مترقی خواند که همه ما را با هم و اقلیت‌ها و قومیت‌ها را با ما و شیعه و سنی را با هم جمع می‌کرد.

موسوی در ادامه قتل‌ها و دستگیری‌های رخ داده را فاجعه خواند و گفت: ما چنین چیزی را حتی قبل از انقلاب هم شاهد نبودند. به کسانی که چنین جنایاتی را مرتکب می‌شوند یادآور می‌شوم که مردم، آنهایی را که قبل از انقلاب مرتکب جنایت شدند به یاد داشتند و آنها را به سزای عملشان رساندند؛ مردم از چنین جنایت‌هایی نخواهند گذشت. چطور می‌شود یک فردی علاقه‌مند به انقلاب، اسلام و کشور حتی یک آدم گناهکار به زندان وارد شود و بعد جنازه او بیرون آید؟ مگر ما پیرو امام علی (ع) نیستم؟ مگر توصیه‌های ایشان را درباره ابن ملجم نشنیده‌ایم؟ مگر درباره عدالت اسلامی صحبت نکرده‌ایم؟

به گزارش قلم‌نیوز، وی افزود: مگر این وضعیت قابل تحمل است؟ چطور سران کشور ما فریاد نمی‌کشند و از این فجایع گریه نمی‌کنند؟ نمی‌بینند اینها را لمس نمی‌کنند. اینها همه کشور را سیاه می‌کنند. اینها دل همه ما را سیاه می‌کنند، اگر ما سکوت کنیم همه ما را ویران می‌کند و همه ما را به جهنم می‌برد. من نسبت به این اعتراض‌ها خوشحالم زیرا این اعتراض‌ها نشاندهنده سلامت ملت ماست مردم ما راضی به جنایت نیستند؛ راضی به اینکه افراد جانی پیدا شوند و به خانه‌ها و ماشین‌های مردم حمله کنند، نیستند؛ این عدم رضایت نشاندهنده زنده بودن ملت ماست و کسانی که در مسوولیت هستند بدانند که اگر ملتی طاقت مخالفت با جنایت‌ها را دارند باید در کنار این ملت و مدافع آنها باشند.

موسوی در ادامه با بیان اینکه کشور نمی‌تواند تبدیل به یک زندان شود که 70 میلیون نفر در آن زندانی شوند، به اصل تفکیک قوا اشاره کرد و گفت: یقین دارم قوه قضاییه نمی‌تواند و حق ندارد به بسیاری از این زندان‌ها سر بزند و اطلاعات بگیرد.

وی با طرح این سوال که آیا در حال حاضر قوه قضاییه مستقل داریم، بیان کرد: آیا قوه قضاییه می‌تواند پرونده همین روح‌الامینی را بررسی کند، الان می‌گویند مریض شده و مننژیت گرفته است، قوه قضاییه بررسی کند ببیند دندان‌های وی به چه دلیل شکسته است؟ آیا زمین خورده است یا کارهای دیگری صورت گرفته است. چنین قوه قضاییه‌ای کشور ما را نجات می‌دهد و به نفع کشور و همه ماست که چنین کاری انجام دهد.

موسوی در ادامه توضیح داد که برای این روح‌الامینی را مثال زد که همه چیز درباره او روشن است، محاسن هم داشته، مذهبی و بسیجی هم بوده است و بعد به این سیل عظیم و موج سبز پیوسته و شاهدان همه می‌گویند که او، زنده دستگیر شده است و بعد در زندان، جنازه‌اش را تحویل داده‌اند.

وی با اشاره به نام امیر جوادی که سایت‌ها به تازگی نام وی را به عنوان یکی از شهدای وقایع اخیر عنوان کرده‌اند با تاسف بیان کرد: ما همه مسلمانیم، حداقل جوانمردی این است که اگر اینها را کشته‌اید، آنها اذیت شده‌اند و زجرکشیده‌اند، لااقل جنازه‌های آنها را بدهید و به خانواده‌های آنها برسید. آن دسته از افرادی که شناخته شده نیستد چه؟ آنهایی که شهرستانی هستند چه می‌شوند؟ اینها را برگردانید به خانواده‌هایشان. چرا اینقدر مردم را آزار می‌دهید؟ چرا مردم را عصبی می‌کنید؟ چرا مردم را تحقیر می‌کنید؟ مردم حق دارند از قبر فرزندان خود خبر داشته باشند.

میرحسین موسوی تاکید کرد که این مشکلات جز با بازگشت به اصول انقلاب و قانون اساسی حل نخواهد شد و ما بیش از هر زمان دیگری نیاز داریم تا به ارزش‌ها و آرمان‌های ابتدای انقلاب و دیدگاه‌های حضرت امام (ره) رجوع کنیم. این به نفع همه ما و آخرت ماست.

وی ، شورش خیابانی خواندن حرکت‌های مردمی را ناشی از اشتباه جریان حاکم در درک حرکت مردم خواند و اینکه آنها فکر کردند با ایجاد حالت امنیتی و بهم‌زدن اجتماعات، حرکت مردم جمع خواهد شد.

موسوی با اشاره به حافظه تاریخی و جمعی مردم یادآور شد که این‌طور نیست که چند ماه بگذرد و مردم همه چیز را فراموش کنند و همه چیز حل شود.

وی در پایان سخنان خود با یادآوری اینکه "نمی‌شود سر مردم را شیره مالید" بیان کرد: خداوند توفیق دهد که همه به راه اسلام و انقلاب برگردیم.

سالها پیش هنگام سخنرانی دکتر سروش

سال‌ها پیش دکتر عبدالکریم سروش به دعوت انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران، سخنرانی داشت در باب خودشناسی در مثنوی. بدون آن که کلیت بحث را تأیید یا رد کنم، معتقدم در یک جامعه اسلامی آزادی اندیشه و نقد جریانات مختلف از عواملی است که هر چه بیشتر به آن پرداخته شود و در مسیر صحیح هدایت شود موجب تقویت ریشه‌های مذهبی خواهد شد. بر این باورم که ریشه‌های مذهبی تنها وقتی قابل اتکا هستند که پشتوانه‌ی عقلانی داشته باشند. نقطه‌ی قوت جامعه اسلامی در ترویج اسلام تأکید روی عقلانیت و مجاب کردن ناآگاهان و یا حتی مخالفین در یک بستر آرام و سرشار از تعقل بدون تعصب است.
در آن جلسه زمانی که همگان مدتی منتظر ورود دکتر سروش به محل سخنرانی بودند، درب پشت سن باز شد و دکتر سروش با موهای به هم ریخته و ظاهری پریشان وارد شد و بعد از او تعدادی از شاگردانش که دور او حلقه زده بودند وارد شدند. بعد از آن‌ها چند نفر با لباس‌های روی شلوار و ریش‌های غیر آنکادر و ظاهری که همه مشابهش را بارها دیده‌ایم از همان درب و از درب اصلی سالن وارد شدند. جمعیت هاج و واج نظاره می‌کرد و بعضی هم هوو می کشیدند و شاید به هیچ وجه چیزی را که می‌دیدند باور نمی‌کردند. به سروش حمله کردند و سروش در حلقه‌ی شاگردانش از همان دری که آمده بود بیرون رفت. همان‌جا روی سن - جایی که قرار بود دکتر سروش سخنرانی کند - یکی از لباس شخصی‌ها از کول یکی دیگر بالا رفت و رو به حضار فریاد زد:

    گوش کن. گوش کن. هوو نکش. این آقا باید بیاد مناظره کنه. هی در می‌ره. ما بهش گفتیم که بیآد مناظره. و...


از من بپذیرید که لازم به توضیح نیست آقای مصباح یزدی و بقیه از مناظره با شرایط مناسب فرار کردند و اساساً تفکری که به زور متوسل می‌شود را چه به مناظره؟
بعد آمد پایین و با بقیه‌ی همراهان روی کف سن نشستند و شروع کردند به سینه زدن و تکرار ذکر مقدس حسین،حسین. بعد هم بیرون سالن. آن شخص کسی نبود جز کارگردان برجسته مسعود ده‌نمکی.
اخراجی‌های ده‌نمکی نه طنز است، نه جایی برای تأمل دارد. از همان فیلم‌هایی که با تخمه آفتابگردان و لینا لوله‌ای با رنگ طبیعی و روغن بدون ترانس عقدشان را در آسمان‌ها بسته‌اند. فیلمی که با شعور مخاطب به سطحی‌ترین حالت ممکن برخورد می‌کند، چون تفکر پشت آن مشخص است. کارگردانی با آن سابقه نمی‌تواند ساختارهای ذهنی‌اش را تغییر عمده‌ای بدهد. پیام به دوستان این است: «نگذاریم چنین تفکراتی، سازنده‌ی سلیقه‌ی ما باشند».
فروش میلیاردی اخراجی‌ها در حالی است که فیلم خوش ساختی مثل «درباره الی» مورد استقبال چندانی قرار نگرفته است. درباره الی فیلمی در باب «واقعیت» بود. واقعیتی که هر موجودی، مقداری از آن را در خود مخفی کرده است. هر کدام از انسان‌ها و حتی دریا. واقعیتی که در این جهان محکوم به دفن شدن است. صحنه‌های پانتومیم، تأکید کارگردان را بر موضوع فیلم نمایان می‌کند. لانگ‌شات‌هایی از دریا تأییدی بر ابهام است. قصدم بحث بر سر این فیلم نیست که اساتید بسیار بهتر و پخته‌تر از من این کار را انجام داده‌اند.
مشکل از جایی شروع شد که من به اتفاق عده‌ای از دوستان به دیدن فیلم درباره الی رفتم. از یک جمع ده دوازده نفره فقط یکی دو نفر از فیلم خوششان آمد. قبل از خداحافظی نظر دوستان را جویا شدم و از آن‌ها پرسیدم پیام فیلم چه بود؟ تعدادی از جواب‌ها را برایتان می‌نویسم و بابت طولانی شدن مطلب عذرخواهی می‌کنم.

    * منظورش این بود که قبل از سفر باید به خانواده اطلاع بدی.
    * منظورش این بود که وقتی یه اتفاقی می‌افته همه می‌خوان تقصیر رو بندازن گردن هم.
    * می‌خواست بگه وقتی یه اتفاقی می‌افته تازه می‌فهمی که کی منطقیه و کی نیست. مریلا زارعی روی مخم بود.
    * دختره اشتباه کرد دیگه. وقتی می‌دونست الی شوهر داره نباید می‌گفت بیآد. فیلم می‌خواست بگه توی دوستی‌هاتون دقت کنید.
    * می‌گفت لب دریا ویلا نگیری. بچه‌ات رو هم تربیت کنی توی دریا نره. بهش دروغ یاد ندی.

عکس واقعی و سانسور شده توسط press tv از تنها طلاآور ایران

جزئیات شهادت رامین قهرمانی

رامین قهرمانی، متولد 1358 دو روز پس از آزادی در بیمارستان جان سپرد. سایت نوروز در گزارشی از جزئیات شهادت رامین قهرمانی نوشته است که او را مدتی طولانی از پا آویزان کرده بودند. بر اساس این گزارش در درگیری های روزهای پس از انتخابات، ماموران از طریق دوربین مداربسته یک بانک چهره رامین قهرمانی را شناسایی وبرای دستگیری وی به منزلش مراجعه می کنند و به دلیل عدم حضور رامین در منزل به مادر او می گویند که فرزندش باید هرچه زودتر خود را معرفی کند.

مادر رامین نیز با استناد به بی گناهی پسرش و با این استدلال که فرزندش کاری جز اعتراض آرام انجام نداده است، همراه با او به محلی که ماموران گفته بودند مراجعه می کند و فرزندش را تحویل می دهد؛ رامین قهرمانی 15 روز بعد از اینکه با پای خود برای دفاع از بی گناهیش رفته بود، با بدنی که آثار شکنجه بر آن نمایان بود، از زندان آزاد شد.

او پس از آزادی به مادرش می گوید که چندین روز از پا او را آویزان کرده اند. او چند روز پس از آزادی به دلیل لخته های خون موجود در سینه اش در بیمارستان بستری شد و چند روز بعد هم به شهادت رسید.

خانواده قهرمانی، تحت تدابیر شدید امنیتی فرزند خود را به خاک سپردند؛آن هم در حالی که به شدت از خبررسانی منع شده بودند.

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

متن پیاده شده روز دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸ دکتر سازگارا

سلام
بامداد دوشنبه پنجم مرداد 1388 و 27 جولای 2009 میلادی
چند تا نکته رو پشت هم عرض کنم. یکی پرسیده بودید که «وقتی سرکوبگرا تغییر قیافه میدند، شکل بچه های جنبش خودشونو میکنند حتی لباس سبز می پوشند، مچ بند سبز می بندند، میان قاطی صفوف شناسایی می کنند، چه کار باید بکنیم؟» این یک تاکتیک روسیه شبیه کاریست که در انقلاب رز هم کردند (انقلاب رزها) یک بررسی ای من دارم میکنم، فکر میکنم فردا یا پس فردا نهایی که بشه، اطرافشو ببینم خدمت شما عرض میکنم و جواب سؤال رو میتونم جامع و کامل بدم.
نکته دیگه روز گذشته یکشنبه مراسم ختم شهید جنبش سبز محسن روح الامینی حذف شد و عقب کشیدند. چیزی که تا الان به ما اجازه نداند برای هیچ کدام از شهدامون مراسم بگیریم. چیزی که در حاشیه این مراسم جالب بود این بود که بسیار بسیار آرایش سنگین نظامی داده بودند سرکوبگرها برای محافظت از صدا و سیما و میفهمند که جنبش این توانمندی رو داره که هر وقت اراده بکنه میتونه صدا و سیماشونو بگیره و بهشون نشون بده که از اونجا نمیتونند تبلیغ یکطرفه بکنند. به هر حال اون چیزی که واجبه اینست که تحریم صدا و سیما، (که ازاونجا جنگ روانی با ما میکنند) تحریم کالاهاییست که صدا و سیما پخش میکنه، تبلیغشو میکنه. حرف زدن با سوپرمارکت و مغازه ای که احتمالاً اون کالا رو میاره و بهش گوشزد کردن در هر محلی که «نباید این کالا رو بیاری چون در صدا و سیما تبلیغ میشه» بسیار مرثره و بسیار مؤثر واقع شده و اون تاکتیکی هم که هر وقت بخواد اعتراف Show پخش بشه، هر وقت احمدی نژاد یا خامنه ای یا دیگران بخوان حرف بزنن ما میتونیم شبکه برق رو با استفاده از وسایل پر مصرف لرزان بکنیم، مجموع اینها باید بتونه به کودتاچی ها نشون بده که نمیتونند پول مردم رو یکطرفه بگیرند، وسایل مردم رو بگیرند، از صدا و سیمایی که مال مردمه یکسویه علیه مردم استفاده بکنند. به هر حال این قصه دیروز این درس آموزی رو برای ما داشت که چقدر ترسانند و چقدر لرزانند از اینکه ممکن است که صدا و سیماشون به خطر بیفته.
نکته دیگه اینکه این به ما نشون داد که قدرت جنبش (یک بخش بزرگیش) از خون شهدای جنبش در میاد. بچه های جنبش که شهید شدند واینها حتی اجازه دفن علنی نمیدند، حتی جنازه ها رو قایم می کنند و اجازه برگزاری ختم و مراسم نمیدند. به همین دلیل هم پنجشنبه ای که در پیشه، مراسم چهلم شهدا، که حالا برای اینکه مهندس موسوی و آقای کروبی برای اینکه اتمام حجت بکنند درخواست مجوز هم در مصلی کرده اند که تقریباً میشه اطمینان داشت که اجازه نخواهند داد و اصلاً مهم نیست، جنبش روز پنجشنبه در تهران و اکثر شهرهای ایران باید یک قدرت نمایی بزرگ بکنه برای اینکه این قدرت نمایی به ما نشون داده وقتی که میلیونی میاییم تو خیابون نه میتونن صدمه ای بزنن بهمون و اینکه بلافاصله بعدش هم از سمت مقابل شروع میکنه به ریزش کردن و لرزه به اندامشون میافته.
نکته دیگه که باید به عنوان یک پیروزی عرض کنم، تظاهرات بزرگی بود که در سراسر دنیا شاید مجموعاً بیش از 120 شهر دنیا، شهرهای بزرگ در کشورهای مختلف توانستند ایرانیها به همراه غیر ایرانیها روز همبستگی با ملت ایران رو به نمایش بگذارند. تمام رادیو تلویزیونها رو در هر جایی، در هر شهری تونستند به خدمت بگیرند و صحبت بکنند. همه ی اینها این موجی که موج سبز در دنیا ایجاد کرده حاصل حرکتیست که در ایران انجام میگیره و این پیروزی اگر در سطح دنیا برای جنبش بوده در واقع تأثیر مستقیمی است که از پیروزی جنبش در ایران به دست میاد.
نکته دیگه ای میخواستم عرض بکنم اینست که شخصی به نام آقای طائب، روحانی ای که قبلاً در زندانها بازجویی میکرد و خیلی بچه هایی که در دهه گذشته زندان بودند، آقای طائب رو چشیدند که این ظاهر روحانی با لباس روحانیت اما یک بازجوی بیرحم و آدمکش، این آدم الان جانشین فرمانده ی بسیج سپاهه. یعنی لباس سپاهیگری رو هم نداره و خیلی بچه های سپاه هم دلخورند که این آدمی که اون فداکاری های زمان جنگ و جبهه رو نداره و در واقع از درون سپاهیگری نیامده، در واقع از درون بسیجیست که فقط به صرف رفاقت با آقا مجتبی و باندی که از او هستش، او در رأس هم نیروهای ویژه پشتیبان ولایت (نوپو) قرار داره، هم بسیج اون بخشیش که میتونه به خیابون بیاره و بچه ها رو بکشه قرار داره و هم در زندانها شکنجه کردن و تهیه این Showهای اعترافی که حتی وزارت اطلاعات رو وادار کرده واکنش نشون بده و دعوا شده بین وزارت اطلاعات و این آقای طائب و سرکوبگرا. نکته ای که من میخواستم خواهش بکنم از شما اینست که این آقای طائب رو باید که جاشو شناسایی بکنید، محل زندگیش رو، اطلاعاتش رو روی اینترنت بگذارید و اون و چهره اش رو به مردم معرفی بکنید. با خانواده اش تماس بگیرید، آدرسش رو منتشر کنید و بگذارید که همه بشناسند، فامیلش، اطرافیانش و حتی فامیلهای دورترش، هر کس در هر بعدی آقای طائب رو میتونه بشناسه، حتماً ارتباط بگیرید و این سؤال رو پیش پای هر کسی که به نوعی حتی با خانواده آقای طائب دسترسی داره پیش پاش بگذارند که چرا بچه های مردم رو میکشه؟ چرا جوونهای مردم رو تو زندان شکنجه میکنند و منجر به مرگشون میشند؟ چرا جنازه ها رو پنهان میکنند و چرا این جنایتها رو مرتکب میشند. بسیار بسیار اهمیت داره برای اینکه الان هم باید چهره ی این آدم شناخته بشه و هم دیگرانی که دارند چوب جنایتهای امثال این آدم رو میخورند (از بچه های سپاه، ازبچه های بسیج) بتونند سرشون رو بالا بگیرند که از اونها نیستند. من خواهش بعدیم اینست که هرکس به نوعی از آقای طائب اطلاعاتی داره روی اینترنت بگذاره و سعی کنید که پیدا بکنید و آقای طائب رو بهش حداقل از طریق دوست و آشنا و خانواده این اعتراض رو مطرح بکنید.
نکته دیگه اینکه به نظر میرسه که بعد از تظاهرات بزرگ پنجشنبه و مراسم شمع روشن کردن و بزرگداشت شهدای جنبش ما هفته آینده هم با فاصله کوتاهی به دلیل چهاردهم مرداد که روز مشروطیته و احتمالاً (اگر باز نترسند و عقب نشینی نکنند و پنهانش نکنند) روز تحلیف آقای احمدی نژاد هم خواهد بود، یک مراسم بزرگ خواهیم داشت که تمرینش رو هم قبلاً کردیم. حالا جزئیاتش بعد از مراسم میلیونی این پنجشنبه اعلام خواهد شد.
نکته دیگری که میخواستم بگم مسأله اولویت بندی کارهای ماست برای تظاهرات پنجشنبه و بعد از اون. اولویت اصلی اصلی اصلی ما رفتن به شهرستانهاست. جنبش در سه بعد (بحثش رو کردیم) باید رشد کنه . اقشار جدید و سربازگیری از گروههای اجتماعی جدید، آکسیونهای جدید و روشهای ابتکاری و روشهای به اصطلاح توسعه جغرافیایی. توسعه جغرافیایی اولویت یک یک یک ماست و در رأس کسانی که میتوانند اولویت رو انجام بدن، بچه های دانشگاه آزاد هستند که در همه ی شهرهای کشور حضور دارند. بعداً راجع به این بیشتر صحبت میکنیم.
دوتا نکته آخری روهم بگم و حرفم رو تموم کنم. یکی اینکه یکی از ابتکاراتی که از من پرسیدند «شبها بعد از الله اکبر گفتن توی خیابون تظاهرات پراکنده بگذارند و نیروهای سرکوبگر رو اینور و اونور بکشونند و تا پاسی از شب به شرطی که مزاحم مردم و خواب مردم نباشه آیا کار خوبیست؟» قطعاً کار خوبیست برای اینکه اونها کمبود نیرو دارند و خسته می شند.
نکته آخری که میخواستم بگم و توضیحش رو روی نت باید بگذارم استفاده از اون تونل مجازی ای است که از کامپیوتر دانشگاه ها و اشخاص اینور دنیا استفاده میشه که دستور العملش حاضره و ان شاء الله ظرف یکی دو روز آینده نهایی بشه، من اینجا خیلی نمیتونم توضیح بدم. میگذاریم از طریق اینترنت بیاد خدمتتون.
عرضم تمامه تا فردای دیگه شاد و پیروز و موفق باشید. [انگشتانشون رو به شکل V گرفتند]

سلیمی نمین: رحیم‌مشایی ایدئولوگ حزب شخصی احمدی‌نژاد است

متن کامل مصاحبه عباس سلیمی نمین با اعتماد ملی:

شايد عباس سليمي نمين، رئيس موسسه مطالعات تاريخ ايران در روزي كه گفت «مراكز قدرت و ثروت بايد هم از احمدي‌نژاد ناراضي باشند»، فكر امروز را نمي‌كرد كه در كمتر از يك هفته مانده به پايان عمر دولت نهم، اكثر اصولگرايان هم به جرگه ناراضيان از احمدي‌نژاد بپيوندند. البته سليمي‌نمين را شايد بتوان از معدود حاميان احمدي‌نژاد دانست كه نقد در كنار مدح را همواره مدنظر قرار داده و نمونه واضح آن نامه اخير وي خطاب به احمدي‌نژاد است كه طي آن به انتقاد شديد از انتصاب مشايي پرداخته است. به نظر مي‌رسد سليمي‌نمين به شدت از مشايي و عملكرد او دلخور است و او را در تصميمات اخير احمدي‌نژاد داراي نقش مي‌داند. «غرور احمدي‌نژاد عامل اقدامات اخير وي است» جسارت سليمي‌نمين در نقد مواضع و عملكرد احمدي‌نژاد به ميزاني است كه شايد منتقدان اصلاح‌طلب رئيس دولت نهم هم جرأت بيان آنها را نداشته باشند. عباس سليمي‌نمين در گفت‌وگو با اعتماد ملي ضمن دفاع از برخي اقدامات احمدي‌نژاد به انتقاد شديد از اقدامات هفته‌هاي اخير او از جمله انتصاب مشايي به سمت معاون اولي، بركناري اژه‌اي و… پرداخته است:

آيا مي‌پذيريد كه در انتخابات به‌طور قاطع از آقاي احمدي‌نژاد حمايت كرديد؟

بله. البته من در مقام مقايسه كانديداهاي انتخابات رياست‌جمهوري به اين نتيجه رسيدم كه بايد از احمدي‌نژاد حمايت كنم.
پس بايد تبعات اقدامات احمدي‌نژاد مانند انتصاب مشايي در پست‌هاي مهم و بركناري وزرايي مانند اژه‌اي را بپذيريد؟
احمدي‌نژاد عملكردهاي مثبت و منفي بسياري در طول دولت نهم داشت.من هم مواضع خود را نسبت به عملكردهاي منفي او در آن چهار سال بيان كردم. در آن سال‌ها انتصاب كردان، رحيمي و برخي ديگر از عملكردهاي منفي احمدي‌نژاد را نقد كردم و صرف حمايت يكجانبه مطرح نبود. من انساني نيستم كه اگر از كسي حمايت كردم به دنبال راهي باشم تا خطاهاي او را بيان نكنم.
به عنوان مثال در مورد انتصاب مشايي به سمت معاون اولي احمدي‌نژاد چگونه اعتراض كرديد؟
در مورد انتصاب مشايي انتقادات جدي وجود دارد. اصولگرايي حكم مي‌كند كه در برابر اين اقدام بايستيم و حرف خود را بزنيم. من هم هفته گذشته در نامه‌اي انتقادات خودم را نوشتم.
چه مساله‌اي در انتصاب كردان و حذف اژه‌اي سبب اعتراض اصولگرايان شد؟
متاسفانه احمدي‌نژاد به هر دليلي به راي و نظر مردم در موضوعاتي مانند مشايي، كردان و… توجه نمي‌كند كه اين ويژگي جزو شاخصه‌هاي اصولگرايي و منطبق بر ويژگي‌هاي اصولگرا بودن نيست. اصولگرايي نسبت به مباني اعتقادي و نظر مردم پايبندي دارد و نظر مردم را ركن اساسي مي‌داند كه متاسفانه احمدي‌نژاد به اين مولفه‌ها توجه نمي‌كند.

آيا مشكل شما فقط با مشايي است؟

اگر احمدي‌نژاد در مورد افراد ديگري كه صالح نمي‌دانم، پايداري كند، باز هم او را نقد خواهم كرد.
با تمام اين انتقادات چرا كماكان از احمدي‌نژاد حمايت مي‌كنيد؟
حمايت را نبايد به مثابه يك چك سفيد پنداشت. حمايت ما از كارهاي خوب است بنابراين يك فرد خاص نبايد مبناي حمايت قرار گيرد. اگر احمدي‌نژاد كارهاي خوب انجام دهد قطعا مورد تاييد قرار مي‌گيرد و اگر كارهاي ناشايست انجام دهد مورد تاييد قرار نخواهد گرفت. از سويي نگاه ما به احمدي‌نژاد، نگاه حزبي نيست كه او را رد يا تاييد كنيم و بيش از كساني كه خود را اصلاح‌طلب مي‌دانند به اصلاح برخي خطاها مي‌پردازيم.
فكر نمي‌كنيد اگر احمدي‌نژاد به حزبي وابستگي داشت، آن حزب بايد در قبال عملكرد او به افكارعمومي پاسخ مي‌داد؟
حزبي بودن رئيس‌جمهور داراي مزايا و معايبي است كه شما به يك نكته مثبت آن اشاره كرديد يعني اگر حزبي در ميان باشد، رئيس‌جمهور بايد به آن حزب پاسخ دهد اما از سويي اگر حزب دچار مشكل شود، رئيس‌جمهور هم دچار مشكل مي‌شود و اگر حزب منافع عمومي را فداي مصالح خود كند، رئيس‌جمهور هم بايد به دنبال آن سياست رود.
پس عدم وابستگي احمدي‌نژاد به احزاب را تاييد مي‌كنيد؟
احمدي‌نژاد به هيچ حزبي پايبند نيست و به حزبي تعهد ندارد كه از جهاتي مثبت و از جهاتي منفي است.البته گويا آقاي مشايي ايدئولوگ حزب شخصي احمدي‌نژاد است و جامعه اين امر را پسنديده نمي‌داند زيرا آقاي مشايي را داراي شخصيتي نمي‌دانند كه به احمدي‌نژاد خط فكري دهد.
يعني معتقديد كه مشايي در اتفاقات اخير نقش داشته است؟
بله. متاسفانه در موضوعات اخير احمدي‌نژاد نشانه‌هايي از خود بروز داد كه به نظر مي‌رسد ناشي از القائات فكري مشايي است.
يعني شخص احمدي‌نژاد نقشي در اين رخدادها نداشت؟

اين رخدادها از سويي مي‌تواند ناشي از غرور احمدي‌نژاد باشد. او دچار غرور شده است و شايد 24 ميليون راي در انتخابات عامل اين غرور باشد. متاسفانه غرور مي‌تواند به انسان‌ لطمه بزند. بنابراين بايد از خدا بخواهيم كه پيش از رسيدن به تهذيب نفس دارايجايگاه‌هاي رفيع نشويم.
چه راهكاري براي خروج كشور از وضعيت فعلي داريد؟
هر كس بايد به يكسري از اصول پايبند باشد تا جامعه داراي ثبات شود و همه از ثمرات آن بهره بگيريم.بايد به عنوان دلسوزان نظام حافظ ثبات كشور باشم و بتوانيم نقشي در ارتقاي جامعه ايفا كنيم.مهدي كروبي، ميرحسين موسوي و احمدي‌نژاد و همه نيروها مي‌توانند در اين مسير مبارك گام بردارند و پايبندي خود را به اصول نشان دهند.