۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

متن پیاده شده روز شنبه ۱۸ مهر۱۳۸۸

سلام، شنبه 18 مهر 88، 10 اکتبر 2009 میلادی
شش موضوع رو راجع بهش صحبت می کنیم.
موضوع اول جایزه ی صلح نوبل یا نوبل صلح هست که به آقای باراک اوباما رییس جمهوری فعلی آمریکا تعلق گرفته و ایشون در اولین واکنش خودش مطرح کرد که این جایزه رو تقسیم می کنه، قسمت می کنه یا هدیه می کنه به اون دختری که در خیابان جلوی دیکتاتوری و استبداد می ایسته و گلوله می خوره، یعنی به ندای جنبش سبز ایران هدیه کرد و رهبری که در بند هست که مراد ایشون رهبر مبارزات در برمه بود

به هر حال باید گفت که این حرکت آقای اوباما، که البته این جایزه به خاطره قدمی که برداشته برای محدود کردن سلاح هسته ایی در دنیا به ایشون اهدا شده، قدم مثبتی است که ملت ایران نه از ایشون که از تمام دولت های دنیا و تمام سازمان های دنیا توقع داره که در شرایطی که ملت اینطور مظلومانه در مقابل دیکتاتوری خونریز آقای خامنه ای ایستاده و از حقوق انسانی و دموکراتیک خودش دفاع می کنه دنیا هم پشتیبانی لازم و همدردی لازم رو از مبارزات مردم ایران بکنه، و در هر مراوده ای با حکومت فعلی ایران دفاع از حقوق ملت ایران رو در سرلوحه ی کارهای خودش قرار بده. همین جا این رو هم بگم که خیلی از دوستان در خارج از کشور همانطور که قبلا هم صحبت کردیم در تلاش هستند که برای جایزه ی نوبل صلح در سال آینده جنبش سبز ایران رو به نمایندگی از آقای کروبی کاندیدا بکنند، به خاطر مبارزات جانانه ایی که این جنبش و شخص آقای کروبی در دفاع از حقوق ملت ایران کردند و دفاع از حقوق انسانی ملت و افشاگری از تجاوزات و تعدی هایی که به این ملت شده در طول مبارزات آزادی خواهانه ای که داشتند.
مطلب دوم این است که سوال شده بود که اگر دانشگاهی که ما هستیم، از دانشگاه کوچکی در یکی از شهرستان ها سوال شده بود که اسم شهرستان رو نمی گم، که دانشگاه ما سیاسی نیست و تعداد دانشجویان سیاسی خیلی کم هست و سوال کرده بودند که چگونه باید کار بکنیم؟ شبیه همین سوال را هم یک دوست دانش آموزی در یک مدرسه کرده بود که دبیرستان ما سیاسی نیست. باز شبیه همین سوال را یک از دوستان از شهر زنجان پرسیده بود که فضای شهر زنجان سیاسی نیست و ما چگونه می تونیم کار رو شروع کنیم؟ پاسخ من به همه ی این قبیل سوال ها در مدرسه، در دانشگاه و یا در یک شهر این است که اولین قدم این است که شما 2 یا 3 نفر همفکر خودتون رو پیدا بکنید، اگر تنهای تنها هستید. یک کمیته ی سه نفره باشید چون همفکری و با هم بودن بسیار موثر هست. دومین قدم این است که خودتون مثل یک گروه کوچکی که قبلا صحبتش رو می کردیم، در کل تشکیلاتی که داریم کار می کنیم سه تا کار رو انجام بدیم: مطالعه کنیم، ارتباطاتمون رو منظم کنیم (شبکه سازی کنیم)، و شروع بکنیم از ساده ترین کارها انجام دادن. مثل شعارنویسی روی دیوار، مثل اعلامیه دادن، همین آلان به تدریج جنبش داره آماده می شه برای حرکت 13 آبان، اعلامیه ها توی اینترنت میاد اگر خودتون هم به اینترنت دسترسی ندارید از دیگران بخواهید. می تونید پرینت بگیرید، تکثیر کنید و اعلامیه ها رو پخش کنید. اعلامیه رو هم می شه از بالای یک بلندی، از یک پنجره ای پخش کرد توی مدرسه، می ریزه روی زمین و بچه ها می بینن و می خونن، تا مدتها هم می مونه. می شه اعلامیه ها رو گذاشت یکجایی که بچه ها بیان و بردارن. احتیاجی نیست که اعلامیه رو دستتون بگیرین و پخش کنین. پخش اعلامیه اون کاری است که در تمام فضاهای عمومی هم می شه کرد غیر از مدرسه و دانشگاه می شه در اتوبوس هم گذاشت یکجایی و رفت، می شه در یکجای شلوغ شهر رفت روی یکجای بلندی که کسی نبینه اعلامیه رو پخش کرد بیرون. پنجاه تا، صدتا اعلامیه که پخش بشه همه می بینن. می شه اعلامیه رو پشت در خانه ها چسباند می شه به داخل خونها ریخت، به هر حال پخش اعلامیه و شعارنویسی روی دیوار اولین کارهایی است که بعد از این که اون هسته ی سه نفرتون رو تشکیل دادید و شروع کردید شبکه سازی ارتباط گرفتن رو بین خودتون و دیگران به وجود آوردن رو مطالعات رو هم با منابعی که تا آلان خدمتون معرفی کردیم شروع کردید همزمان می تونید که بحث شعارنویسی و پخش اعلامیه رو شروع بکنید تا به فعالیت های بزرگ تر برسید. مطمئن باشید که این کار فضای شهرتون رو فضای شهر، دانشکده یا مدرسه تون رو سیاسی می کنه و آماده می کنه برای آکسیون های بعدی که مثل تظاهرات پراکنده، شعاردادن های علنی، V نشون دادن و غیره.
سوال دیگری شده باز در مقابله با بسیج که چه طوری از دانشگاه ها بیرونش بکنیم که دیروز هم توضیح دادم که در هر تظاهراتی می شه مطرح کرد که "دست نیروی نظامی از دانشگاه کوتاه"، و در هر شعاری می شه مطرح کرد و اساسا اصل کلی این است که وقتی یک سازمان نظامی دردانشگاه حضور داره به هر شکل باید کارش رو مختل کرد و نگذاشت که کار کنه. اعضاش رو باید افشا کرد، زیر فشار گذاشت، اعلامیه زد. حتی یک کسی از من پرسیده بود که چه اشکالی داره که ما قفل درشون، شب که کسی نیست بشکونیم یا کاری کنیم که در رو نتونن باز کنن یا ماشینشون رو پنچر کنیم تا بفهمن که در دانشگاه جایی ندارن و برای فعالیت کردنشون مشکل دارن. همه ی این کارها خوبه. اصل کلی این است که شما باید نشون بدید که علنی، خصوصی، مخفی، شب، روز که این سازمان در دانشگاه جا نداره و نمی تواند که فعالیت بکنه.
نکته ی چهارم این است الله اکبر در خوابگاه ها گفتن رو یک کسی منعکس کرده بود که این آیا با شعار دیگه ای هم خوب هست ما توامش بکنیم؟ ببینید، اصولا یک آکسیونی مثل الله اکبر گفتن خاصیت بسیج کردن داره، خاصیت همصدایی و همنوایی داره، ممکنه کم و زیاد بشه مثل سطح شهر بعضی شب ها کم می شه بعضی جاها کم و بعضی جاها زیاد می شه اما تداومش ابزاری است که ما رو به هم وصل می کنه و خیلی اوقات هم می شه شعارهای دیگه داد. باز مثل همون راهپیمایی 13 آبان از حالا بچه ها دارن تدارک می کنن حرکت بکنن مثل کاری که در روز قدس کردیم و یک ضربه ی بزرگ دیگه ای به رژیم بزنیم، این رو هم می شه همراه با الله اکبرهای شبانه مطرح کرد و در دانشگاه ها به گوش همدیگه رسوند. به هر حال خاصیت این قبیل آکسیون ها این هست که ما رو به هم وصل می کنه، همنوایی و همصدایی ایجاد می کنه و پیامهامون رو هم منتقل می کنه.
نکته ی پنجم خبری بود که کسی به ما داده بود که 300 نفر رو آقای عزیز جعفری، فرمانده ی سپاه، لیست داده به آقای خامنه ای و یک لیست 150 نفری که از فعالین و شخصیت های شاخص و مطرح رو دستگیر بکنن، اما در بررسی که نشستن با هم کردن و حالا شاید بعضی از مشاوران آقای خامنه ایی از واکنش مردم ترسیدن و به این نتیجه رسیدن که به اصطلاح مکانیزم دستگیری قطره ای رو به کار ببرن. یک تعداد کمتری رو بگیرن، یک عده رو باز رها کنن، دوباره یک عده ی دیگری رو گرفته و عده ی دیگری رو رها کنن و به این ترتیب در واقع هم با دستگیری ها ایجاد رعب و وحشت بکنن و هم دچار واکنش بزرگ مردم نشن. این به ما نشون می ده که واکنش ما به دستگیری هر کدوم از زندانیان سیاسی و زنده نگه داشتن یاد زندانیان سیاسیمون بسیار موثره. راجع به این موضوع در روزهای بعد بازهم صحبت می کنم.
اما نکته ی آخری جزوه ای است که ضمیمه ی برنامه ی امروز می کنم نوشته ی آقای جرمی ویچر نویسنده ی خیلی خیلی خوب آمریکایی است که کتابی به نام اعتصابات (Strikes) داره و آدمی است که متخصص خیلی خوبی در زمینه ی اعتصابات هست. راجع به جنبش کارگری و اعتصابات کارگری و اعتصابات اجتماعی در واقع این جزوه ی چند صفحه ای است که یکی از دوستان زحمت کشیده و به فارسی ترجمه کرده رو من ضمیمه ی برنامه ی امروز می کنم. بحثش رو می گذارم برای فردا و راجع به محتواش بحث می کنیم که چگونه به اعتصابات یک جنبش باید برسه و اصول کلیش چی هست تا وارد جزئیات بشیم.
تا فردا شاد، پیروز، موفق و سرافراز باشید،
به امید پیروزی ایران و ایرانی

متن پیاده شده روز یکشنبه ۱۹ مهر۱۳۸۸

سلام، یکشنبه 19 مهرماه 88، 11 اکتبر 2009 میلادی
چهار موضوع را امروز صحبت می کنیم.

موضوع اول، خبری بود که در صفحه فیس بوکی که یکی از دوستان، شاید یک سال پیش درست کرده که به اسم بنده است اما کسانی که به بنده علاقه دارند آنجا هستند. جوری مطرح شده بود که انگار بنده دعوت کرده ام که مردم ساعت دو بعد از نیمه شب در اعتراض به اعدام کسانی که زمان وقوع جرم زیر 18 سال بوده اند , جلو زندان اوین تجمع کنند.

مراقب آکسیون ها باشیم
من ضمن این که با اعدام به ویژه اعدام زیر 18 سال مخالفم . اعتراض خودم رو هم منعکس کرده ام، اما دعوت به چنین آکسیونی را من انجام نداده ام و از آن دوستی که این صفحه را اداره می کند خواهش کردم دیگر چیز هایی از این دست ننویسد، چرا که برای هر کدام از آکسیون هایی را که من احیانا دعوت کرده ام شاید ساعتها ما بر سرش بحث کرده ایم، جوانب آن را بررسی کرده ایم و با جناح های مختلف و دست اندرکاران آن هماهنگ کرده ایم و و با اهداف و استراتژی جنبش ارزیابی می کنیم و این طور نیست که برای هر کاری من به خودم اجازه بدم بدون هماهنگی با دیگر دست اندکاران مردم را به کاری دعوت کنم.
ضمن این که دوستان توجه داشته باشند این ممکن است به قیمت جان یا ضرب و شتم کسی تمام شود.
من عرض می کنم همان طور که تا امروز این طور بوده من اگر بخواهم به آکسیونی دعوت کنم از طریق همین رسانه و گفت وگو های ده دقیقه ای و یا رسانه های دیگر مثل بی بی سی و صدای آمریکا یا هر تلویزیون دیگری است و از جانب من ندانید مگر این که با صدا و تصویر خودم ببینید و بشنوید.
این عرض را می کنم که کارهایی ما در راستای هدف مان یعنی پایین کشیدن دولت کودتا است.
تجمع مادران داغدار
نکته دوم، این است کمیته مادران داغدار شب گذشته مطابق برنامه هر هفته آن تجمع خودشان را در پارک لاله داشتند و من یادآوری می کنم هر هفته این تجمع هست ساعت 6 بعد از ظهر که البته ممکن است به خاطر تاریک شدن هوا یک کمی زودتر باشد اما دم غروب این تجمع مادران داغدار هست و من خواهش ام این است که هر که می تواند به آنها بپیوندد، تاکتیک رژیم است که جرات نمی کند با مادران داغداری که گل دست شان می گیرند تا به نیروی انتظامی بدهند برخورد کنند اما سعی می کند در محل حاضر باشد و اجازه نمی دهد کسان دیگری به آنها بپوندند.و حتی یک نفر را دستگیر کرده اند که می خواسته نزدیک شود اما اگر حضور ما زیاد باشد. مطمئن باشید این تاکتیک کار نمی کند ضمن این که راه حل هایی هم دارد که در برنامه های بعدی خدمت تان عرض می کنم.
جایزه نوبل و یاد رسانه ها از جنبش
نکته سوم این است که این حرفی که آقای اوباما رییس جومهوری آمریکا در اولین واکنش اش در دریافت جایزه صلح نوبل زد و یاد از جنبش سبز ملت ایران و شهید این جنبش ندا آقا سلطان به طور تلویحی کرد. امروز در مطبوعات دنیا منعکس شد.
از جمله روزنامه واشنتگن پست ،یکی از دو سه روزنامه معتبر آمریکا، سرمقاله خودش را اختصاص داد به این که ای کاش کمیته صلح نوبل جایزه را به جنبش سبز ایران و ندا می داد. که آقای اوباما هم در محذور حقوق ملت ها که هدف جایزه صلح نوبل است و دیپلماسی نماند و سرزنش کرده بود که چرا به صراحت اسم ندا را نیاورده است و از جنبش سبز ملت ایران دفاع نکرده است.
به هر حال این حادثه باعث شد دوباره خبر جنبش سبز، مظلومیت مردم ایران و حرکت ملت از راه های بی خشونت و صلح آمیز در صدر اخبار دنیا قرار گرفت. و بسیاری از روزنامه ها و رسانه های گروهی به آن پرداختند.
مقاله اعتصاب های اجتماعی
اما نکته چهارم ، بحث مقاله آقای جرمی بیچر است که دیروز خدمت تان فرستادم. خواهش من این است که این مقاله را به دقت بخوانید. آقای بیچر که از چپ های آمر یکایی است که کتاب مهمی درباره اعتصابات کارگری دارد و شاید یکی از مهمترین صاحب نظران افراد در امر اعتصابات است بعد از بحث هایی که دوستان ما این جا با او کردند این مقاله چند صفحه ای را اختصاصا برای ما نوشتند، مقاله بسیار خوبی است که توصیه می کنم حتما مطالعه کنید.
نکات اساسی اش این است که آقای بیچر صحبت از اعتصابات اجتماعی می کند و چرا که وقتی جنبش کارگری زیر فشار است و اهداف خاص جنبش کارگری را نمی تواند دنبال کنند آقای بیچر حرف اش این است که اعتصاباتی که کارگران و اقشار دیگر هم در آن مشارکت دارند و برای اهداف عمومی جنبش است را اسم اش را می گذارد اعتصابات اجتماعی. اما چند نکته اساسی را می شود در مقاله ایشان دست گذاشت.
یکی این که سازمان اعتصاب است. به درستی ایشان مطرح میکند وقتی فشار روی جنبش کارگری و سایر جنبش ها هست. و سازمان های رسمی مثل سندیکا نمی توانند داشته باشند مثل ایران. در واقع سازمان های جدید و سازمان های عمومی به وجود می آید و گروه های کوچک 5 نفره و 7 نفره همسو با اهداف اعتصابات و اهداف جنبش شکل می گیرد درواقع شبیه کاری که ما هم قبلا بحث کردیم چگونه گروه های 3 تا 7 نفره درست کنیم و باید بتوانیم به همراه شبکه های ارتباطی در اقشار مختلف آن را به وجود بیاوریم .
نکته دوم ایشان به درستی دست می گذارد که اهداف عمومی جنبش می تواند اهداف عمومی این اعتصابات اجتماعی باشد ولی کارآمدتر می شود اگر در هر مرحله ای در هر منطقه ای با پاره ای از اهداف مرحله ای و منطقه ای هم مخلوط بشود یعنی مثلا اگر سیزده آبان امسال که در پیش است بخواهیم در آن روز همه کار ها را تعطیل کنیم و دست از کار بکشیم و بیاییم برای راه پیمایی، این اعتصاب می تواند در هر جایی اهداف منطقه ای هم مخلوط شود. اهداف جنبش سبز جاش اما مسایلی مانند حقوق عقب افتاده کارگران و دستمزد انها هیچ عیبی ندارد اگر با انها مخلوط شود.
نکته سومی که آقای بیچر می گوید این است که گذاشتن اهداف مرحله است یعنی ضمن این که به اهداف کلان جنبش نگاه می کنیم می توانیم اهداف مرحله ای هم برای اعتصابات اجتماعی بگذاریم. مثلا آزادی زندانیان سیاسی یا جلوگیری از ضرب و شتم و ... برد آن را بیشتر می کند.
و نکته دیگر ارتباطات هست که شبیه روش هایی است که ما هم روی آن کار کردیم و بعدا باز هم به آن می پردازیم.
شاد، پیروز ، موفق و سرفراز باشید
به امبد پیروزی ایران و ایرانی

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

مرگ سمیه جعفر قلی دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک به ضرب گلوله ماموران انتظامی

سیمه جعفر قلی، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر دانشگاه امیرکبیر و یکی از کارکنان مرکز تحصیلات تکمیلی آموزش های مجازی در هفته ی نخست مهرماه، در حالیکه به همراه حمیدرضا و سارا؛همسر و دختر ۸ ماهه اش در حال بازگشت از قم به تهران بودند، بر اثر اشتباه فاحش یکی از ماموران نیروی انتظامی، که در همان حین در تعقیب خودروی دیگری بوده اند، در اتوبان تهران-قم و شلیک گلوله بسر زخمی شده و جان سپرد. بدنبال مرگ دلخراش این دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک، جمعی از دانشجویان دانشکده کامپیوتر و اعضای شورای صنفی این دانشکده برای برگزاری یک مراسم یادبود برای این دانشجوی بیگناه، با ممانعت ها و سنگ اندازی های عجیب مدیریت انتصابی دانشگاه پلی تکنیک شده اند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر، دیروز علیرضا رهائی طی تماسی با رئیس دانشکده کامپیوتر این دانشگاه شخصا به وی دستور ممانعت از هرگونه برنامه یادبود برای این دانشجوی کشته شده را داد. هم چنین واعظ از مسئولان حراست پلی تکنیک نیز به دستور نهادهای امنیتی تلاش زیادی برای ممانعت از این مراسم بعمل آورد. این واقعه دلخراش در حالی رخ داد که پس از گذشت ۱۰ روز از این فاجعه طی تماس های مکرر از سوی ارگان های مختلف لغو فوری مراسم یادبود درخواست شد.اما با پیگیری و اصرار مسئولان دانشکده کامپیوتر و نیز مسئولان مرکز تحصیلات تکمیلی آموزش های مجازی این مراسم روز گذشته در سکوت و بی خبری کامل و نیز بی اطلاعی دانشجویان در این دانشگاه برگزار شد. ممانعت از برگزاری مراسم یادبود برای این دانشجوی در حالی است که جمع گسترده ای از دانشجویان این دانشگاه از آغاز سال تحصیلی، از حضور بر سر کلاس های درس منع شده و از ثبت نام آنها نیز جلوگیری بعمل آمده است. هم چنین با وجود احتمالاتی مبنی بر حضور کامران دانشجو در این دانشگاه طی روزهای آتی جمع قابل توجهی از دانشجویان به این دانشگاه ممنوع الورود شده اند. گفتنی است مدیریت دانشگاه و نهادهای امنیتی از بیم اعتراضات گسترده دانشجوئی به مرگ دلخراش این دانشجو، تاکنون برای عدم اطلاع رسانی خبری پیرامون این حادثه هولناک تلاش های زیادی نموده اند.

برنامه پلیس ایران برای حضور گسترده در مدارس

سرتیپ عزیز الله رجب زاده، فرمانده انتظامی تهران بزرگ در مراسم نواختن زنگ انضباط اجتماعی در دبیرستان البرز گفته است: "پلیس های مختلف از جمله پلیس مواد مخدر و پلیس اجتماعی حضور مستمر و ملموس در مدارس مختلف دارند.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران _ایسنا، آقای رجب زاده همچنین گفته پلیس برای تالیف کتب درسی اعلام آمادگی کرده است.

فرمانده انتظامی تهران بزرگ در سخنانی در مدرسه البرز گفت که مدرسه بهترین نهاد برای ماندگار شدن نظم و انضباط اجتماعی است.

به گفته آقای رجب زاده، پلیس اجتماعی و مواد مخدر در مدارس حضور مستمر دارند.

نورالله اکبری، عضو شورای مرکزی کانون صنفی معلمان، در گفت و گو با بخش فارسی رادیو بی بی سی می گوید بر اساس آمار رسمی در چند سال گذشته 13 درصد از دانش آموزان مدارس معتاد به مواد مخدر بوده اند که این رقم با توجه به رشد نابسامانی های اجتماعی افزایش یافته است.

آقای اکبری در ادامه افزود: "اگر قرار باشد برای این قضیه تنها یک راه حل وجود داشته باشد که با توجه به پیچیگی موضوع راه حل های متفاوتی وجود دارد، قطعا راه حل امنیتی و حضور پلیس در مدارس نیست."

او افزود: "با این موضوع باید کاملا علمی برخورد کرد، دنبال عوامل اعتیاد دانش آموزان به مواد مخدر رفت. در این رابطه باید از کارشناسان و متخصصان روانشناسی، جامعه شناسی و تعلیم و تربیت استفاده کرد نه از پلیس که قاعدتا بعد از وقوع جرم باید وارد صحنه شود."

از سوی دیگر شیرزاد عبداللهی، کارشناس آموزش معتقد است در مراسم و مناسبت های رسمی معمولا سخنرانان صحبتهای دقیقی نمی کنند و نوعی مبالغه و اغراق در آن وجود دارد.

او همچنین می گوید: "به نکته دیگری که باید توجه کرد تداخل بین وظایف و کارکرد دستگاه ها و نهادهای مختلف است. نوع کار و روابطی که در آموزش و پرورش وجود دارد با نوع کار و روابطی که پلیس دارد متفاوت است."

آقای عبداللهی گفت: "مدارس محیط های فرهنگی هستند. اگر هم ناهنجاری هایی در مدارس وجود داشته باشد مانند اعتیاد معمولا توسط مدیر، مشاور، مربی امور تربیتی و یا معلمان مدرسه حل می شود و نیازی به حضور مستمر پلیس نیست."

آقای عبداللهی تاکید می کند که حضور نیروهای پلیس حتی در اطراف مدارس کمکی به محبوبیت پلیس بین دانش آموزان نمی کند و آنچه این محبوبیت را بالا می برد انجام وظایف حرفه ای و برخورد با جرایم فردی سازمان یافته است.

آقای عبداللهی می گوید: "پلیس باید در مناطق جرم خیز حضور داشته باشد و وظایف حرفه ای خودش را انجام دهد. مدارس مکان های جرم خیزی نیستند. فکر نمی کنم حضور دائمی و مستمر پلیس در داخل و یا حتی خارج از مدرسه ضرورتی داشته باشد."

آمادگی پلیس برای مشارکت در تالیف کتابهای درسی

فرمانده انتظامی تهران بزرگ در بخش دیگری از سخنان خود به اعلام آمادگی پلیس برای تالیف کتابهای درسی اشاره کرده است.

شیرزاد عبداللهی در همین رابطه می گوید: "تالیف کتابهای درسی کاری کاملا تخصصی است و باید توسط کارشناسان مسائل آموزش و پرورش، روانشناسان و هنرمندان صورت بگیرد. این موضوع در حیطه وظایف پلیس نیست."

وی افزود: "البته اگر پلیس نظراتی دارد می تواند آنها را به آموزش و پرورش منعکس کند و آموزش و پرورش بر اساس صلاحدید فرهنگی که دارد این نکات را در کتابهای درسی رعایت کند."

همان اندازه که عدم حضور پلیس در مدارس تاکید می شود بر استفاده از نظرات پلیس برای تالیف کتابهای درسی تا حدودی اتفاق نظر وجود دارد. آقای اکبری می گوید: "از نظرات پلیس در تالیف کتابهای درسی می شود به عنوان کارشناسان خبره و یا کارشناسانی که در این امر کار کرده و دارای تجربه هستند در کنار سایر کارشناسان تعلیم و تربیت و روانشناسی استفاده کرد."

بسیاری از کارشناسان معتقدند مسائلی چون اعتیاد به مواد مخدر و ایجاد نظم اجتماعی را باید از طریق راه حل های فرهنگی و علمی حل کرد و نیازی به حضور پلیس و نیروهای امنیتی در مدارس نیست.

این در حالی است که آقای رجب زاده می گوید :" پلیس به این نتیجه رسیده است که بدون مشارکت شهروندان قادر به امنیت همه جانبه نیست. به همین منظور پلیس تصمیم گرفته از گروه های دانش آموزی برای رسیدن به این هدف استفاده کند.

به گفته فرمانده انتظامی تهران بزرگ در حال حاضر شش میلیون همیار پلیس در سراسر کشور با پلیس همکاری می کنند.

حکم اعدام برای سه تن از متهمان حوادث پس از انتخابات ایران

یک مقام دادگستری استان تهران به یکی از خبرگزاری های داخلی ایران گفته است که سه تن از متهمان حوادث پس از انتخابات ایران به اعدام محکوم شده اند.

زاهد بشیری راد، مدیر روابط عمومی دادگستری استان تهران روز شنبه ۱۸ مهر (۱۰ اکتبر) به خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفت: "(م.ز) و (الف.پ) به اتهام ارتباط با انجمن پادشاهی ایران و (ن.ع) به اتهام ارتباط با منافقین (سازمان مجاهدین خلق) محکوم به اعدام شده اند".

در روزهای اخیر گزارش هایی از صدور حکم اعدام برای محمدرضا علی زمانی، از متهمان ارتباط با انجمن پادشاهی ایران منتشر شده بود.

مشخص نیست که آیا منظور مدیر روابط عمومی دادگستری استان تهران از (م.ز) آقای علی زمانی است یا نه.

در کیفرخواستی که معاون دادستان عمومی و انقلاب تهران روز ۱۷ مرداد در جلسه محاکمه دومین گروه از متهمان حوادث پس از انتخابات ایران قرائت کرد، از محمدرضا علی زمانی، احمد کریمی، حامد روحی نژاد، آرش رحمانی پور و امیررضا عارفی به عنوان متهمان مرتبط با انجمن پادشاهی ایران در پرونده نام برده شده بود که مخفف نام هیچ یک (الف.پ) نیست.

از میان کسانی که در این پرونده به ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران متهم شده بودند هم نام ناصر عبدالحسینی دیده می شد.

مدیر روابط عمومی دادگستری استان تهران گفته است که احکام صادر شده برای این سه متهم قطعی نیست و قابل تجدیدنظرخواهی است.

به گفته او احکام صادر شده به وکلای متهمان ابلاغ شده و آنها می توانند به این احکام اعتراض کنند.

پیش تر اعلام شده بود که حکم ۲۰ تن از متهمان حوادث پس از انتخابات ایران صادر شده است.

اکنون آقای بشیری راد می گوید: "لوایح اعتراضی مربوط به ۱۸ نفر از متهمان اغتشاشات اخیر که حکم محکومیت آنها صادر شده بود واصل شده است و به زودی به دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارسال می شود".

متن پیاده شده روز جمعه ۱۷مهر ۱۳۸۸

موضوع را راجع بهش صحبت میکنیم.
موضوع اول مسئله ای است که از بحث دیروزمون مونده بود برای امروز،مسئله دستگیری اعضای کانون صنفی معلمان و آزاد کردن اونهاست بعد از 24 ساعت ، و اینکه چرا حالا این کار رو کردن،طبیعتا میخوان که به کانون صنفی معلمان اخطار بکنن که مراقبشونن، بترسوننشون که مبادا دست به کاری بزنن برای اینکه از فعالیتهای معلمان،دانش آموزان و مدارس میترسن کودتاچی ها.اما من راجع به این موضوع این نکته را میخواستم بگم که اشتباه اساسی که کودتاچیها میکنن این است که جنبش سبز رو چون نمیشناسن،تصورشون این است که با دستگیری فعالین یا ترسوندن اونها یا زندان کردن یا سایر موارد،فکر میکنن که جنبش رو میتونن از نفس بندازن و سرکوبش بکنن.برای اینکه حرفم رو توضیح بدم ناچارم این رو بگم که جنبش سبز اختلاف اساسی با دو حرکت بزرگ یکصد سال اخیر ایران دارد ، ما درجنبش مشروطه،انقلاب مشروطه،انقلابی بود که بیشتر درحد نخبگان جامعه باقی موند و در انتها هم بین نخبگان حل و فصل شد و به همین دلیل هم عموم مردم که شرکت میکردن ،احتیاج به طبقاتی مثل روحانیت یا دیگرانی بود که دعوتشون کنند بیایند در صحنه.


در انقلاب اسلامی اگر چه که نخبگان جامعه به انقلاب گری، به اصطلاح باور داشتن ولی انقلاب کاملا عوامگرایانه بود به همین دلیل یک رهبر کاریزماتیک مثل آقای خمینی نیاز داشت که عموم مردم ازش پیروی کنن و حرکت کنن بیان ،یک حرکت عوامگرایانه و پوپولیستی.
اما جنبش سبز فرق فارغی که دارد این هست که نخبگان اگر چه دو دهه هست، متفکرین جامعه ما ،راجع به اصلی ترین مبانی که جنبش سبز الان در دستورش،مطلب نوشتن،حرف زدن،مثل دمکراسی مثل حقوق بشرمثل لیبرالیسم مثل آزادی های مردم و غیرو، ولی نخبگان کاملا چسبیده به مردم هستند،از اونها جدا نیستن و گاهی عقب تر از مردم حرکت میکنن وبرای اولین بار که شعار هر سرباز یک رهبرمعنی دارد ومیتواند که محقق بشود در جنبش سبز،به همین دلیل هم هست که کارخانه کادرسازی جنبش کار میکند و دائما تولید میکند،به زبان دیگرجامعه ما رشد سیاسی کرده و جمعیت بزرگی رو که با عقل خودش با فکر خودش بدون دنباله روی کورکورانه از یک آدم یا بر اساس مجذوب بودن، کاریزما یا باور به یک طبقه خاص ویا گروه خاص بلکه بر اساس فهم درک شعورو آگاهی کامل میلیونی وقتی میاد تو خیابون این جنبش قدرتی داره که با دستگیری پنج نفر و شش نفر تموم شدنی نیست و دائما فعال تولید میکند این اشتباه فاحشی است که کودتا چی ها نمیفهمن واز فهمش عاجزن،گاهی فکر میکنن چند نفر بگیرن می خوابد. گاهی فحش به خارجی و اجنبی میدن و مبانی عقلی ملی و میهنی جنبش رو درک نمیکنن و اونچه که باور ندارن این هست که جامعه ما رشد سیاسی کرده رشد سواد آموزی کرده رشد فهم و عقل کرده نسل جوان ما آگاه و بنا بر این خودشون رو این طور به سر در گمی میفتن .اما نکته دوم که باز نمیفهمن این هست که استراتژی مبارزات بدون خشونت که جنبش سبز انتخاب کرده همین جور که قبلا توضیح دادیم مبتنی بر زدن این فرد یا اون فرد نیست بلکه ستونهای نگهدارنده حکومت رو از پایین در خودش جنبش بی خشونت حل میکند هضم میکند و در واقع پایه های حکومت رو سست میکند آنچنان که مثلا بسیج رو در خودش تحلیل برده داوطلبی بسیج کم شده یکی از ستونهای سرکوبگر حکومت، ناچار که بکندش یک سازمان زیر نظر نیروی زمینی سپاه،یک دستگاه سرکوبگر دولتی،ادارات رو در خودش حل میکند جنبش، بنا بر این کارآمد نیستن کار نمیکنن دولت ناتوان میشود دستگاههای اقتصادی رو که سپاه بهش تکیه داره مبارزات بی خشونت با بایکوت کردنش با تحریم کردن کالاها تحلیل میبره در مردم حلش میکند و یا مثلا روحانیت رو به سمت خودش میکشد از پشتیبانی کودتاچیها میارش کنار و بحثهایی که قبلا کردیم،این مکانیزم دومی است که بازکودتاچیها نمیفهمن و نمیدونن که مبارزه با جنبش بی خشونتی مثل جنبش سبز با گستره مردمی که دارد هیچ راهی ندارد جز اینکه تن بدن به خواسته های مردم.
اما نکته دومی که میخواستم بگم راجع به حکم اعدام محمدرضا علی زمانی که در همین جنبش اعتراضی در واقع جزمعترضین بوده دستگیر شده و از او اعترافاتی گرفتن که فاقد هر نوع ارزشی است و به اتهام عضویت در انجمن پادشاهی و به این شکل او روبه اعدام دارن محکوم میکنن به هر حال به نظرم تصورشون بر این هست که جنبش سبزاین به اصطلاح تکثری که داره ،یکی دیگه از خصوصیات جنبش سبز که گرایشات مختلف عقاید مختلف با باورهای مختلف کنار همدیگر ایستادن و بر اساس هدف مشترک دارن مبارزه میکنن با حفظ عقایدشون و راه تعامل با همدیگه و حل رو هم یاد گرفتن به همین دلیل هم هست که برای فعالین جنبش سبز هیچ فرقی نمیکند کسی کمونیست باشد مسلمان باشد طرفدار جمهوریت باشد طرفدارپادشاهی باشد طرفدار فرقه خاص گروه خاص آدم خاص، همه مساویند همه هم دوش همدیگه برای پس گرفتن حق ضایع شده مردم رایی که دادن مبارزه میکنن یادم گرفتن کنار همدیگه بایستن اگر هم مشکلی پیدا بکنن با روشهای دمکراتیک حل میکنن در آینده ایران هم با مکانیزم حاکمیت رای وصندوق رای اختلافات خودشون رو حل میکنن به همین دلیل هم یکصدا همه ما اعتراض باید بکنیم به اینکه کسی رو به جرم فعالیت در جنبش سبز، صرف نظر از هر عقیده ای که داره بخوان به اعدام محکوم بکنن و بیشتر هم به نظرمیرسه میخوان این ترس و وحشت رو شکل بدن که من بعد مثلا راهش باز بکنن که فعالین و معترضین رو اعدام بکنن ،سطح سرکوب رومثلا بالا ببرن به هر حال اعتراض ما اعتراض به این هست که معترضین در جنبش سبز رو هیچ کس حق ندارد که دستگیر بکند چه برسد به اینکه بخواهد به اعدام محکوم بکند.
نکته سوم این هست که آقای احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی گفته که در 13 آبان هم هیچ اتفاقی نمیافتد مثل روز قدس. اگر منظور ایشون این هست که کسی تو خیابون نمیاد روش مثل سعید صحاف سخنگوی صدام ،مسئولین حکومت به کار بردن دروغهای گند گنده آشکار بگن باید بگیم به نظر میرسه آقای احمدی مقدم سوی چشمشون ضعیف شده بیناییشون ضعیف شده که چند میلیون آدم رو نمیبینن ولی ما براین تعبیر میکنیم که ایشون در واقع به عنوان فرمانده نیروی انتظامی و سایر سرکوبگرا در روز 13 ابان هم مثل روز قدس جرأت نخواهند کرد که دست رو به مردم دراز بکنن برای اینکه اگر بخوان دست رو به مردمی که در یک فضای به اصطلاح قانونی که موجود دراز بکنن اونوقت با خشم مردمی مواجه میشن که چند ماه در سینه شون این خشم رو نگه داشتن.
نکته چهارم نامه آقای کروبی به آقای ضرغامی که در اعتراض به دروغهای آقای احمدی نژاد در آمریکا در مصاحبه با چارلی رز نوشته شده،توصیه میکنم حتما نگاه بکنید.
و نکته پنجم سوالی است که یکی از بچه ها از شیراز کرده که احتمالا آقای احمدی نژاد 20 مهر ماه میخواد بیاد شیراز،روز حافظ هم هست،چه بکنیم؟ دستورالعمل عمومی است .آقای احمدی نژاد و کودتا چی ها و همکارانش باید بدانن که هیچ جایی بین مردم ندارن و هیچ کجا در امان از خشم مردم نیستن ،بچه ها درنیو یورک وقتی پلیس ممانعت کرده بود کاری که به عقلشون رسید این است که در فاصله ای که پلیس متوقفشون کرده بود آنچنان تجمع کردن 3 شب پیاپی، تاصبح هو کردن که آقای احمدی نژاد و همراهانشون در هتل نتونستن بخوابن و صدای هو جمعیت رو و شعارهایی که علیه شون میدادن روتا صبح شنیدن،در شیراز هم اگر بتونیم به جایی که احمدی نژاد هست نزدیک بشیم شعارهای جنبش سبز، V نشون دادن ،پاسخ دندان شکن به احمدی نژاد که کودتا چی و قاتل،اگر در فاصله دور هم نگه دارن صدای ما درواقع باید به گوشش برسه آنچنان که بچه ها در تهران این کار رو کردن وقتی که روز قدس اومد به دانشگاه.
نکته آخری استادیوم که امروز روزجمعه پرسیدن از من ،حسب معمول دستورالعملهایی که راجع به سبز کردن استادیوم هست برقرار است.
تافردا،شاد و پیروز و موفق باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی.

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

خبر مستند صبح ۸۸/۷/۱۷

«جمهوری اسلامی، الگوی مردم آزاری دینی در جهان»

۱۳ آبان دوباره سبز خواهیم شد. «فرزند ایران»

۱- شیخ مهدی کروبی ، در دادگاه ویژه روحانیت به اتهام مخدوش کردن تصویر نظام قرار است محاکمه شود.

۲- حنیف مزروعی برای جلوگیری از تحت فشار قرار گرفتن اعضای دربند حزب مشارکت از سردبیری سایت نوروز استعفا داد.

۳- ژیلا بنی یعقوب:حالا نیز باید بارها و بارها بگوییم چرا پرونده بهمن را کامل نمی کنندسیستم قضایی ما با این روشها مطالبات ما را در باره بهمن کاهش داده است و به جای اینکه ما بگوییم چرا این روزنامه نگار را بی دلیل در زندان نگه داشته اید و باید فوری آزادش کنید، یک روز باید بگوییم پرونده بهمن کجاست!!! روز دیگر باید بگوییم پرونده اش چرا ناقص است؟ وکلا معتقدند این شیوه ای جدید برای آزار خانواده های زندانیان سیاسی و به تعویق انداختن آزادی زندانی هاست!

۴- کیوان صمیمی در آخرین تماسی که با خانواده خود داشته گفته به شدت برای اعتراف و مصاحبه تلویزیونی تحت فشارست. نسرین ستوده:آقای صمیمی به خانواده اش گفته است در وضعیت بسیار ناراحت کننده ای به سر می برد. از دو هفته پیش قرار وثیقه صد میلیون تومانی برای او صادر شده و من به عنوان وکیل ایشان بارها برای اجرای این قرار مراجعه کرده ام، اما با برخورد بسیار ناشایست آقای سبحانی، بازپرس شعبه دو دادسرای امنیت دادگاه انقلاب مواجه شده ام! وقتی با وکلا چنین برخوردی می کنند، با خود متهمان و دور از انظار عمومی چه برخوردهای ناشایستی صورت می دهند! کیوان صمیمی در 24 خرداد ماه بازداشت شده اما رایانه دادگاه، تاریخ بازداشت او را 26 مرداد ذکر کرده است!

۵- دادگاه عاطفه نبوی، فعال دانشجوی و موکل دیگر خانم ستوده، روز دوشنبه برگزار شد.

۶- عاطفه نبوی به تبانی واجتماع به قصد برهم زدن امنیت کشور،تبلیغ علیه نظام، اخلال درنظم عمومی، ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ومحاربه متهم شده است. خانم ستوده:بازپرس شعبه دوم دادسرای امنیت، آقای سبحانی، خانم نبوی را تا حد محاربه مجرم دانسته و بازپرس شعبه اول این دادسرا یعنی آقای حیدری فر هم این قرار را تایید کرده است. از قاضی دادگاه تقاضای تبدیل قرار عاطفه نبوی به وثیقه را کردم که رئیس دادگاه در این زمینه به من قول ضمنی دادند و من امیدوارم به این قول خود وفا کنند و روز شنبه قرار خانم نبوی به وثیقه تبدیل شود.

۷- نسرین ستوده:بازپرس پرونده عیسی سحرخیز، قول تبدیل قرار بازداشت او به قرار وثیقه را داده است.

۸- حکم اعدام یکی از معترضین به نتیجه انتخابات صادر شد! محمدرضا علی زمانی، عضو انجمن پادشاهی ایران که در جلسه دوم محاکمه عوامل دخیل در اعتراضات مردمی پس از انتخابات ریاست جمهوری، اعترافات مفصلی از وی اخذ گردید و سخنان وی در دادگاه انقلاب با پخش تلویزیونی نیز مواجه شده بود، روز دوشنبه ۱۳ مهرماه از بند ۲۰۹ زندان اوین به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی منتقل شده و حکم اعدام به وی ابلاغ شد. به گزارش سلام، کمیته گزارشگران حقوق بشر با اعلام این خبر تاكید كرد هیچ یک از متهمانی که در جلسات دوم و سوم دادگاه های علنی، مورد محاکمه قرار گرفتند، امکان دسترسی به وکلای انتخابی را نداشتند و با وکلای تسخیری مورد تأیید دادگاه انقلاب، در این محاکمات حضور یافته بودند.

۹- مادر محمد داوری سردبیر بازداشت شده سحام نیوز:فقط پسرم را آزاد کنید!

۱۰- چندین بار به دادستانی تهران مراجعه کرده ایم اما مسئولین دادستنانی با اظهار بی اطلاعی از بازداشت محمد داوری گفته اند که شخصی با چنین مشخصاتی را بازداشت نکرده ایم! محمد داوری سردبیر سایت سحام نیوز و از فعالین فرهنگی ۱ماه پیش و در جریان پلمب دفتر مهدی کروبی بازداشت شده و تاکنون اطلاعی از وی در دست نسیت! مسئولان دادستانی: از داوری خبری نداریم!!

۱۱- «تلاش فرماندهان پلیس برای تبرئه خود از جنایات کهریزک»  احمدی مقدم: تجاوز نکرده ایم!!!

۱۲-  با گذشت ۱۰۲ روز از دستگیری برادر، برادرزاده زهرا رهنورد نیز بازداشت شد.

۱۳- مجلس نمایندگان آمریکا روز پنج‌شنبه از باراک اوباما خواست تا ۳۱ ژانویه ۲۰۱۰، یازده بهمن‌ماه، در مورد پیشرفت دیپلماسی خود در قبال جمهوری اسلامی و پرونده هسته‌ای آن گزارش دهد. قانون‌گذاران آمریکا در بخشی از لایحه بودجه دفاعی سال ۲۰۱۰ آمریکا از آقای اوباما خواسته‌اند «حداکثر تا ۳۱ ژانویه سال نو میلادی در مورد سیاست مشارکت دادن ایران توسط ایالات متحده به کنگره گزارش بدهد.»

۱۴- به گفته برخی از مقام‌های آمریکایی، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه ایالات متحده، در سفر هفته آینده خود به روسیه قصد دارد رهبران کرملین را برای اعمال تحریم‌های تازه احتمالی علیه ایران متقاعد کند.

۱۵- على لاريجانى روز پنجشنبه با «انتقاد شديد» از طرح برخى شعارها در راهپيمايى «روز آزادی» گفت: اين گونه شعارها، عزت اسلام را مخدوش مى كند!

۱۶- سازمان مجاهدين انقلاب با اشاره به واگذاری نيمی از سهام مخابرات به شرکت های وابسته به سپاه، خواستار تجديد نظر در روند ورود این نیرو به عرصه های سياسی، اطلاعاتی و اقتصادی شد.

۱۷- لئون پانتا، مدیر سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا، سیا، می‌گوید ایالات متحده از سه سال پیش، سال ۲۰۰۶، از وجود تاسیساتی مخفی در نزدیکی شهر قم اطلاع داشته است. آقای پانتا در گفت‌وگو با هفته‌نامه تایم تایید کرد که به رغم تلاش‌های جمهوری اسلامی برای پنهان کردن تاسیسات دوم غنی‌سازی خود سازمان اطلاعات آمریکا از وجود آن اطلاع داشته و سازمان‌های اطلاعات کشورهای بریتانیا، فرانسه و اسرائیل در آماده کردن گزارش آن به آمریکا کمک کرده‌اند.

۱۸- فرمانده كل سپاه پاسداران در تازه ترين سخنرانی خود گفته است: سپاه و بسيج بر اساس وظيفه ذاتى خود مامور مقابله با تهديداتى از جنس تغيير نرم محتواى نظام اسلامى هستند.

۱۹- منوچهر متکی، وزیر خارجه ایران، روز چهارشنبه ایالات متحده را به دخالت در ناپدید شدن «یک محقق و استاد دانشگاه ایرانی» در عربستان سعودی متهم کرد. خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، با اشاره به «برخی شایعات» می‌گوید شهرام امیری که اوایل تابستان و در خلال سفر زیارتی به عربستان مفقود شده کارمند سازمان انرژی اتمی ایران بوده و به قصد پناهندگی از کشور خارج شده است.

۲۰- احمدی نژاد: آماده ایم حتی از آمریکا اورانیوم غنی شده بخریم!

۲۱- یک جنایتکار عراقی، فرمانده بسیج شد: افشای پیشینه محمدرضا نقدی. بیشتر بخوانید.

۲۲- «تعطیلات زودتر و دورتر، بلامانع است» عنوان مقاله‌ای از مسعود بهنود را اینجا بخوانید.

۲۳- متن پیاده شده روز پنج شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۸ دکتر سازگارا را اینجا بخوانید.

۲۴- متن پیاده شده روز چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۸ دکتر سازگارا را اینجا بخوانید.

۲۵- متن پیاده شده روز سه شنبه ۱۴ مهر۸ ۱۳۸ دکتر سازگارا را اینجا بخوانید.

۲۶- رئیس پلیس تهران: از نظام دفاع کردیم بدون این که یک نفر را بکشیم!!!

۲۷- باراک اوباما برنده جایزه صلح نوبل اعلام شد.

۲۸- مراسم تجدید مثیاق فرماندهان نیروهای انتظامی با بنیانگذار جمهوری اسلامی بدون حضور حسن خمینی در محل مرقد خمینی برگزار شده است.

۲۹- در پی شکایت سه نماینده مجلس ایران از محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور ایران، به کمیسیون اصل نود، او هم متقابلا از آنها شکایت کرده است.

۳۰- عضو کانون صنفی معلمان ایران که روز سه شنبه در جلسه ای در خانه دبیرکل کانون بازداشت شده بودند، پس از یک روز آزاد شدند.

۳۱- محسن سازگارا جمعه 17 مهر:"بر خلاف انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، در جنبش سبز نخبگان و مردم در کنار هم حرکت ميکنند"

۳۲- خانواده مصطفی تاجزاده ۳ روز پیش با این زندانی سیاسی در زندان اوین ملاقات کردند.

۳۳- فاطمه معتمدآریا و مجتبی میرتهماسب ممنوع الخروج شدند!

۳۴- کارگران شرکت واگن پارس اراک در اعتراض به عدم پرداخت حقوق خود اعتصاب غذا کرده اند.

۳۵- خواهر محمد کامرانی: ما مطمئنیم که محمد در کهریزک کشته شده است!

 

متن پیاده شده روز سه شنبه ۱۴ مهر۸ ۱۳۸

سلام، سه شنبه 14 مهر1388 ، 6 اکتبر 2009 میلادی
5 موضوع رو راجع بهش صحبت میکنیم:
یکی اعتصاب کارگرهای هفت تپه است که امسال برای بار دوم به خاطر دستمزد اعتصاب می کنند، همیشه هم این بچه هارو سرکوب کرده اند. برای من نوشته بودند که بگیم که اونها اعتصاب کردند و متوقع هستند که بچه های جنبش سبز بهشون کمک کنند و ازشون پشتیبانی کنند که این البته بیش از همه به عهده بچه های خوزستان است و نه فقط کارگرهای نیشکر هفت تپه بلکه سایر کارگرهایی که در کارخانجات خوزستان یکی بعداز دیگری دچار مشکل هستند

. به هر صورت بعدا راجع به جنبش کارگری و اعتصابات کارگری روزهای بعد صحبت می کنیم، مطلب نسبتا خوبی تهیه شده که خدمتتون توضیح می دم و بعدا براتون می فرستم ولی به هر حال بچه های کارگر هفت تپه توقع دارند که ازشون و از اعتصابشون پشتیبانی بشه.
نکته دوم، یه کسی باز برای من نوشته بود که عضو بسیج یکی از ادارات شهرستان تهران بوده که من اسمشو نمی برم برای اینکه در خطر قرار نگیره ولی توضیح داده بودکه برای روز قدس وقتی خواستند اونارو ببرندتهران انچنان که بارهای قبل بسیج ادارات رو چه در تهران چه در شهرستان های نزدیک تر به تهران جمع می کردند و می اوردند به تهران برای سرکوبی مردم توضیح داده بود که نه خودش حاضر شده بود بره و نه خیلی کسای دیگه و خیلی روشن هم میگفت که بچه های بسیج اون اداره ای که توش هستند گفته بودند که ما نمیتونیم بریم رو در روی مردم بایستیم و نگاه مردم رو تحمل بکنیم و حاضر نشدند که بیان تهران و در سرکوب مردم شرکت داشته باشند. همینجا این رو هم بگم، این نیروهایی که از وزارت اطلاعات دارن پاکسازی می کنند و قراره به 6000 نفر برسه از مجموع 30000 نفر پرسنل وزارت اطلاعات به خصوص در رده های مدیران اون 180 نفری که قراره پاکسازی بشن و تعدادیشونم شدند، به شکل باز خریدی اومدند کنار، اطلاعات ذیقیمتی رو به جنبش دادند که به تدریج که جلو بریم در میون می زاریم .عند الاقتضاء و به هر حال مطالب زیادی رو به خصوص در مورد ریزش نیروها در درون بسیج و در درون ارگان های پشتیبان حکومت مطرح کردند و گرفتاری که دارند و این که روزهای قبل هم صحبت کردیم که چرا الان ناچارند بسیج رو بکنند یه واحد از نیروی زمینی سپاه و یک ادم خونریزی مثل اقای نقدی رو بزارن رأس اون که تبدیل بشه به یه گروه ضربت سرکوبگر به جای در واقع یک جای داوطلبی که یک عده با اعتقاد توش برن. به هر صورت اطلاعات ذیقیمت بچه هایی که پاکسازی کردند بیرون اومدن از وزارت اطلاعات به تدریج داره در اختیار جنبش قرار می گیره.
اما نکته سومی که میخواستم بگم این بود که بچه های علم و صنعت برای من نوشته بودند که روز یکشنبه اونها هم شلوغ کرده بودند توی سلف سرویس دانشگاه و شعار داده بودن، خبرشم منتشر کردن، این که دیروز ما دانشگاه صنعتی رو مطرح کردیم و علم و صنعت رو اسمشو نیاوردیم خدایی نکرده بی مهری تلقی نشه، بسیار در علم وصنعت هم حرکت بچه ها ذیقیمته برای اینکه اونجا جاییست که امثال اقای احمدی نژاد پز می دن که اونجا دانشگاهی است که مثلا گویی پایگاه تیپ هایی مثل اقای احمدی نژاد است و اونجا خیلی قوی هستند و اونجا پایگاه خلاصه کودتاچیاست و فکر می کنم کاری که بچه های علم و صنعت کردند خیلی ارزشمنده و چیزی هم که نوشته بودند این بود که در اینجا جنبش سبز نمی ایسته و خلاصه از دانشگاه های دیگه چیزی کم نداریم، دستشونو به گرمی می فشارم و خسته نباشید بهشون می گم.
اما نکته چهارمی که می خواستم بگم، مصاحبه هاییست که من این روزها می بینم مثلا از اقای مرتضوی، دادستان سابق تهران که حالا به یک سمت تشریفاتی معاون دادستانی گذاشتنش یا اقای رادان که مصاحبه کرده یا اقای عراقی فرمانده سپاه تهران و دیگران، در تحلیل اینها دو سه نکته هست که باید بهش دقت کرد، نکته اول این است که امثال اقای مرتضوی کاملا معلومه که زیر فشاره از جنایاتی که در کهریزک و جاهای دیگه کرده و دائما داره سعی می کنه که در مصاحبه اش اینو بندازه گردن این و اون، اصلا بگه کهریزک زیر نظر قوه قضاییه شهر ری است و من اصلا تهران بودم، سه نفر بیشتر نمردن اونا هم تازه دوتاشون تو راه بیمارستان بود و حرفای ضد و نقیضی که کاملا نشون می ده که دست جنایتکار امثال اقای مرتضوی و همکارانش چگونه در این کارها بوده و الان که کار به اقای خامنه ای سخت شده مثل سعید امامی اماده است که این ادم ها رو قربانی بکنه و دارن دست و پا می زنن پرپر می زنن بگن که ما نبودیم اون بود، این مقصر بوده اون یکی مقصر بوده، اصلا ضابطین قوه قضاییه بوده، اصلا پلیس بوده به من ربطی نداشته و بر عکس، همینطور هم اقای رادان میگه اون یکی میگه و جالبه که حتی ارقامی هم که اینا بیان می کنن از تعداد کشته ها و تعداد مجروحین و شهدای جنبش اختلاف داره با ارقام فرمانده سپاه و سایر مسئولین ، به سیاق اینکه دروغگو کم حافظه است کاملا دیده می شه که تناقض بین حرف های این اقایون هست. اما نکته دومی که از مجموع این حرف ها می شه فهمید این هست که به سیاق خود اقای خامنه ای امثال این فرمانده های سپاه یکی از کارهاشون این است که دائما می خوان بگن که دیگه اوضاع عادی شده، دیگه سرکوب کردیم، تموم شد و وضع عادیه. حتی اقای رادان خوش خیالانه مطرح می کنه که ما دوباره طرح امنیت اجتماعی و اینها رو پیگیری خواهیم کرد و دوباره می خواهیم کار داشته باشیم به ظاهر زن ها و حجاب دخترها و اینها به هوای اینکه در واقع نشون بدن همه چیز عادی شده، کاری که خود افای خامنه ای هم دوست داره بگه که خیلی خوب دیگه دولت سر جاشه و همه برین سر کار و خودشون بهتر از همه می دانند که وضع عادی نیست، مردم همکاری نمیکنند، کار نمیکنند، راندمان اقتصاد کشور پایینه، کارخانجات با بدبختی دارن سر میکنند، کسی سرمایه گذاری نمیکنه، کارها خوابیده، بحرانه، و جنبش سبز مثل امواج اقیانوس میاد جلو و میره عقب و همونجوری که قبلا بحث کردیم با استراتژی مبارزات بی خشونت از پایه های قدرت رژیم از پایین تو خودش حل میکنه میکشونه داخل اجتماع و به همین دلیل هم نزدیکترین ارگان ها به هسته قدرت اینها مثل بسیج وقتی خورده میشه از درون ناچار میشن که بکننش یه اداره سرکوبگر ببرنش زیر نظر نیروی زمینی سپاه یعنی مسیر جنبش سبز راه خودشو با قدرت میره، ستون های قدرت حکومت رو در خودش هضم میکنه، مشروعیت زدایی از حکومت رو ادامه میده و هر از چند گاهی هم مثل امواج اقیانوس که همه رو در بر گرفته طوفانی میکنه میاد تو خیابونا. از حالا دارن نگران میشن مسئولین سرکوبگرا که 13 ابان رو چیکارش بکنن. یعنی این استراتژی هوشمندانه جنبش سبز که پایگاه های تبلیغاتی و ایدئولوژیک و قدرت این حکومت رو یکی بعد از دیگری از دستش میگیره، می ره بهش نزدیک میشه مثل روز قدس مثل نماز جمعه مثل عرض شود که حالا 13 ابان یا مراسم مذهبی، شبهای قدر و جنبش در واقع اینهارو تسخیر میکنه و حق هم دارند که نگران باشند به دلیل اینکه این موجی که حرکت میکنه نه فقط به تدریج هضم میکنه در خودش بلکه به سرعت هم میاد توی میدون.
اما مطلب اخری که میخواستم بگم راجع به جنبش دانشجوییه که دیروز راجع بهش مختصری صحبت کردیم که عرض کردم که دو نفر از دوستان فعال جنبش دانشجویی یک جزوه ای رو مهیا کرده اند که شش-هفت صفحه بیشتر نیست، و امروز ضمیمه برنامه امروز میکنم به اضافه یه گزارش خوب دیگه ای که یکی از فعالین خوب جنبش داششجویی در یکی ار سایت ها نوشته بود من اون رو هم انتخاب کردم به همراه این جزوه ای که روش کار شده و روش بحث شده و صحبت شده براتون میفرستم، شما که نگاه بکنید اونوقت در برنامه فردا بیشتر راجع بهش صحبت خواهیم کرد و سعی میکنم که راجع به محتواش یک مقداری توضیح بدم، یک انسجام خوب هم اجزای این جزوه با همدیگه داره.
تا فردا شاد، پیروز و موفق و سرافراز باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی.

متن پیاده شده روز چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۸

سلام ،چهارشنبه 15 مهرماه 88 هفت اکتبر 2009 میلادی
درباره چهار موضوع صحبت می کنیم.
آکسیون در دانشگاه
موضوع اول ، دانشگاه های متعددی است که برای من نوشته اند در آنجا آکسیون ها یا تجمعاتی داشته اند و یا شعارهایی داده اند. از جمله دانشگاه آزاد شهرکرد که روابط نزدیکی هم با دانشگاه سراسری شهرکرد دارد. دانشجویان در دانشگاه شیراز تحصن داشته اند. دانشگاه قزوین به خصوص در خوابگاه دختران الله اکبر گفته اند. دانشگاه ازاد شیراز واحد صدرا، دانشگاه ازاد پونک تهران، دانشگاه ازاد تهران شمال، که بیرون از محوطه دانشگاه فریاد مرگ بر دیکتاتور سر داده اند

من از بچه های دانشجو تشکر می کنم که ای-میل یا فیلم می فرستند. و عذرخواهی می کنم که نمی توانم همه آن را اینجا بازگو کنم. امکانات و نیز وقت ما محدود است.
همان طور که قبلا هم گفتیم حرکت دانشگاه موتور محرکه حرکت کل اجتماع است و به ویژه دانشگاه ازاد؛ خیلی خوشحال هستم که وارد فعالیت شده و بر آن جو خفقان غلبه کرده است. خواهشم این است که بچه های دانشگاه آزاد از شهرهای بزرگ به سمت شهرهای کوچک حرکت بکنند، ارتباطاتشان را برقرار کنند و شبکه سازی شان را انجام بدهند برای این که دانشگاه ازاد محیط پراکنده ای است در سراسر کشور و دانشجویان می توانند جنبش سبز را به دور افتاده ترین نقاط ایران ببرند.
نکته بعدی که می خواهم بگویم پیرو همین بحث جنبش دانشجویی است که در دو روز گذشته هم صحبت کردیم و نوشته یکی ازدوستان دانشجو و یک مقاله دیگر از سایت بامداد خبر را روی وب سایت خودم گذاشتم، در گوگل گروپ ارسال کردم و ضمیمه برنامه مان بوده است. قول دادم امروز درباره محتوایش صحبت کنم.
ما در واقغ فعالییت هایی که دانشجویان می توانند بکنند را باید به دو بخش تقسیم کنیم. یکی فعالیت هایی است که داخل دانشگاه است. و دیگری کارهایی که در سطح جامعه انجام می شود. این مقالاتی که عرض کردم بیشتر ناظر بر این است که چگونه این فعالیت دانشجویی بیاید به سطح اجتماع .
خواست محوری دانشجویان
اما درباره فعالیت های داخل دانشگاه من نظرات مختلفی را جمع اوری کردم . که خواست محوری دانشجویان چیست؟ یک یا دو شعاری که در همه دانشگاه ها تکرار بشود. البته هر دانشگاه خواست صنفی خودش را دارد مثل تعویض رییس دانشگاه معاون اموزشی ، وضعیت خوابگاه ها و .. اما آیا می توان یک خواست مشترک پیدا کرد. که تمام دانشگاهیان در آن متحد باشند؟
نظر سنجی کردم ، از دوستان مختلفی پرسیدم .به عنوان پیشنهاد عرض می کنم. به نظرم این خواست محوری است که بسیج باید از دانشگاه اخراج شود. بسیج زمانی که حداقل مدعی بود که یک عده داوطلب دوست دارند بسیجی باشند مشکلی نبود اما حالا که رسما زیر نظر نیروی زمینی سپاه است و در سه ماه گذشته دیده شده است یک ارگان رسمی سرکوبگر نیز هست دلیلی ندارد که در دانشگاه دفتر رسمی داشته باشد. می تواند یک آدمی عضو بسیج باشد و دانشجو هم باشد حرف اش را هم بزند اشکالی هم ندارد. اما شعبه یک سازمان مسلح در دانشگاه قابل قبول نیست.
زمانی که ما در دهه پنجاه در دانشگاه صنعتی دانشجو بودیم. یکی از شعار ها و مبارزات ثابت مان این بود گارد پلیسی که در دانشگاه مستقر شده بود باید از دانشگاه اخراج شود. بسیج فعلی مثل گارد پلیس در زمان شاه است.
بنابراین کوتاه شدن دست نظامیان از دانشگاه می تواند خواسته واحد همه دانشجویان باشد. دانشگاه محیط علم و دانش است یک عضو سازمان نظامی می تواند دانشجو باشد، قدمش سر چشم دانشگاه، می تواند حرف اش را بزند می تواند از حکومت دفاع کند اما دفتر رسمی برای یک سازمان مسلح سرکوبگر به نام بسیج که زیر نظر نیروی زمینی سپاه است در دانشگاه پذیرفتنی نیست.
از مجموع نظرهایی که من گرفتم این نکته محوری را دیدم که می تواند در تمام تظاهرات دانشجویی می تواند این درخواست مطرح شود اما بلافاصله من درخواست دیگری را هم دیدم که مطرح شده بود و آن نمایینده ولایت فقیه باید از دانشگاه بیرون برود اما شعار اولی طبق نظر سنجی من بیرون رفتن بسیج از دانشگاه است تا دست نظامیان از دانشگاه کوتاه شود.

حرکت به سمت اجتماع
اما برای این که به بیرون از دانشگاه بریم و فعالیت بکنیم. نکاتی است که دوستان فعال دانشجویی در آن مقالات نوشتند و توضیح داده اند .
اول شبکه سازی داخل دانشگاه است. یعنی مهمترین کار این است که دانشجویان بتوانند با هم ارتباط بگیرند و با هم شبکه داشته باشند. به یکدیگر بتواند خبررسانی کنند. بهترین راه اش این که بچه هایی که از یک خانواده، فامیل، دبیرستان یا محله آمده اند و یکدیگر را می شناسند. عنصر آشنایی برای ساختن هر شبکه ارتباطی فعال ضروری است.
دوم، چون فعالین شناخته شده جنبش دانشجویی به شدت از طرف رژیم تحت کنترل اند و دستگیر می شوند. فعالین جدیدی که وارد دانشگاه شده اند مسوولیت سنگینی دارند و فعالین قبلی می توانند به آن ها کمک کنند. دانشجویان صربستان شاید بهترین مثال باشد ، یک عده فعالینی که حکومت می شناخت جلو پرده بودند و در واقع حکومت را سرکار می گذاشتند اما بچه هایی که برای حکومت ناشناخته بودند با شبکه سازی مخفی فعالیت اصلی را انجام می دادند.
نکته سوم این است که وقتی شبکه سازی انجام می شود برای فعالیت های داخلی دانشگاه و یا همان شعار محوری " دست نظامی از دانشگاه کوتاه" و یا سایر خواست های دانشجویی به کار می اید. اما پس از دانشجو اولین گروه اجتماعی که دانشجویان باید بتوانند با آن ها ارتباط بگیرند و عناصر رژیمی آن ها را دفع کنند. استادان و کارمندان دانشگاه هستند. با انها یی که همراه جنبش سبز اند ارتباط گرفت و همکاری کرد و حتی در فاز های بعدی شاید بتواند تحصن کرد و آن هایی که خلاف جریان دانشجویان هستند دفع ومنزوی بشوند.
ادامه این بحث و موضوعاتی را که امروز به آن نرسیدیم شامل جنبش کارگری و پارازیت تلویزیونی را می گذاریم برای فردا.
شاد و موفق و سرافراز و پیروز باشید
به امبد پیروزی ایران و ایرانی

متن پیاده شده روز پنج شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۸

سلام ، پنجشنبه 16 مهر 88، 8 اکتبر 2009 میلادی
شش موضوع را راجع بهش صحبت می کنیم:

موضوع اول تظاهرات دانشجویی است که در دانشگاه های مختلف در جریان است. نکته ای که می خواستم به آن اشاره کنم، اینست که فیلم و عکس از تظاهرات بخصوص از دانشگاه ها در شهرستان ها، به میزان کم به دست ما می رسد و روی اینترنت گذاشته می شود. در دانشگاه این امکان هست که در طبقه دوم یا پشت پنجره ای مستقر شوید و فیلم و عکس خوب بگیرید. فیلم و عکس جزء لاینفک مبارزه ماست و تا بحال فیلم و عکس نقش مهمی در پیشبرد جنبش ما، معرفی جنبش به دنیا، گسترش جنبش در سطح کشور داشته است. به همین علت می خواستم بخصوص از بچه های آزاد در شهرستان ها خواهش کنم فیلم و عکس را فراموش نکنند.

نکته دوم، سوالی است که چند نفر پرسیده اند، اینکه ما برای اینکه بخواهیم بگوییم بسیج از دانشگاه بیرون برود، چه کار باید بکنیم؟ برای تحقق آن باید چند نکته را در نظر بگیریم؛ اول اینکه منبعد در هر تظاهرات و گردهمایی این شعار که باید دست نظامی ها از دانشگاه کوتاه بشود، دانشگاه نظامی نمی خواهیم، بسیجی آدم کش نمی خواهیم، باید جزئی از خواسته ما باشد. باید در هر جمعی چه مناسبت های صنفی داشته باشد چه مناسبت های سیاسی این شعار باید جزئش قرار بگیرد.
دوم اینکه نوشته هایی را می توان به در و دیوار دانشگاه زد، سوم اینکه به در و دیوار دفتر بسیج می توان دائم نوشت نظامی ها از دانشگاه بیرون، بسیج نیروی زمینی سپاه دستش از دانشگاه کوتاه و عکس شهیدان را به در آن زد، چهارم که از همه موثرتر است، هر کسی که به این دفتر بسیج رفت و آمد می کند و با آن ها همکاری می کند، با آن ها صحبت کرد و برایشان نامه نوشت به آن ها تلفن کرد، در کلاس ها منزوی شوند و کسی با آن ها حرف نزند. و دائما از زوایای مختلف باید به آن ها فشار آورد که چرا با قاتل ها و سازمانی که می کشد و وطن را به خارجی می فروشد، همکاری می کنید؟!
به این ترتیب با فشاری که روی اعضای آن می آورید اعضا آن ها ریزش می کنند و بعد از مدتی ناچار می شوند دفتر را ببندند. به این ترتیب با پی گیری این شعار ها و مبارزه دائم در سطح دانشگاه ها این خواسته که دست نظامی ها باید از دانشگاه کوتاه شود و در هیچ کجای دنیا پلیس و نظامی در دانشگاه حضور ندارد، دانشگاه محیط امن و مقدسی است که نمی تواند آلوده به حضور سازمان نظامی مثل بسیج که دیگر یک سازمان داوطلبی نیست که مدعی باشد که مثل یک سازمان پیش آهنگی عده ای به آن علاقه دارند نیست. بلکه یک سازمان نظامی آدم کش است وابسته به نیروی زمینی سپاه که باید از دانشگاه بیرون برود.
نکته سوم ادامه بحثی است که چند روز است آن را دنبال می کنیم، جزوه ای که چند نفر از فعالین دانشجویی تهیه کرده اند. که دو روز قبل ضمیمه برنامه خدمت شما فرستادم. در این جزوه بحث شده است که جنبش دانشجویی آنچه که در دانشگاه برای خواست های صنفی برای خواست های سیاسی و خواست کوتاه شدن دست نظامی از دانشگاه، انجام می دهد یکی از فعالیت هایی است که انجام می دهد. اما یک وظیفه بزرگ تر بر جنبش دانشجویی است که جنبش را به بیرون از دانشگاه ببرد و برای این کار چند تا کار را باید انجام داد؛ یک- شبکه سازی بین دانشجویان است گروه های 3 تا 7 نفره بسته به شرایط امنیتی دانشگاه باشد شکل داد. که به روش های مختلف مثل درخت تلفن، اینترنت و صحبت حضوری به همدیگر اطلاع رسانی کنند و ارتباطات درستی را با هم برقرار کنند.
دو- فعالین جدید در دانشگاه ها باید بار اصلی را برعهده بگیرند و فعالین قدیمی تر که شناخته شده هستند و احتمال دستگیری آن ها وجود دارد، نقش پشتیبانی و مشاوره را داشته باشند و به این ترتیب از ضربه خوردن جلوگیری می کنیم.
سه- اگر بخواهیم بیرون از دانشگاه به سراغ گروهی برویم نزدیک ترین گروه به دانشجویان، اساتید دانشگاه و کارمندان دانشگاه ها هستند. باید با اساتیدی که طرفدار جنبش سبز هستند روابط برقرار کرد و از آن ها دعوت کرد وارد آکسیون ها بشوند و به آن ها کمک کرد که در صورت امکان آکسیون های مستقل اساتید از قبیل تحصن نامه و امثالهم بگذارند. و برعکس اساتیدی که با کودتاچی ها همکاری می کنند را رسوا و منزوی کرد و نشان داد که جای آن ها در دانشگاه نیست. چهار- وقتی می خواهیم به سراغ گروه های دیگر اجتماعی مثل کارگران، معلم ها، کارمندان دولت، بازاری ها برویم، باید یادمان باشد که با گذاشتن یک تجمع در بازار، بازاری ها به دانشجویان نمی پیوندند و باید درون آن ها هم این شبکه سازی را صورت بدهیم و با کمک آشنایان و دوستان باید اهداف جنبش سبز را با دادن اعلامیه بین آن ها برد و پس از آماده سازی می توان به سراغ آکسیون و تظاهرات و اعتصاب رفت در این صورت است که می توان توقع داشت که درست جلو برود.
پنج- گاهی دانشجویان مستقیما وارد صحنه می شوند، تظاهرات داخل دانشگاه را به بیرون می کشانند مثل تظاهرات برق آسا یا پراکنده. با توجه به اینکه جامعه پشتیبان جنبش سبز است، به این ترتیب می تواند امید را در آن بخش از جامعه بوجود آورد و مردم را با خود همراه کرد. دم دست ترین آن ها مدارس است که دانشجویان می توانند به وقت تعطیل شدن مدارس با نشان دادن علامت "وی" یا چند شعار جنبش یک تظاهرات برق آسا صورت بدهند. مدارس نزدیک به دانشگاه ها بهترین کمک را می توانند بکنند. مطالبی که عرض کردم در جزوه ای که برایتان فرستادم موجود است.
نکته چهارم در مورد پارازیت تلویزیونی است که سپاه من از متخصصین مشورت گرفتم، تقریبا همه متفق بودند که این کار سپاه می تواند سرطان زا باشد و برای خانم باردار و اشخاص مریض مضر باشد.
نکته ششم اعتصاب کارگران واگن پارس است که اعتصاب غذا کرده اند و گفتند اگر به خواسته آنها رسیدگی نشود راه های ورود و خروج کارخانه را می بندند. اعتصابات کارگری جایی ست که ما باید به آن ها کمک کنیم و اهداف جنبش سبز را بگوییم. روز های آینده در مورد مطالب جزوه بحث خواهم کرد.

تا فردا شاد و موفق و پیروز باشید.
به امید پیروزی ایران و ایرانی

تعطیلات زودتر و دورتر، بلامانع است

توضیحات سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران درباره کهریزک برای تبرئه خود از آن چه آقای الیاس نادران در مصاحبه ای فاش کرده است، جای تامل دارد. اما پیش از آن باید اعتیاد به قدرت، با اشاره به تاریخ معاصر، بازگشائی شود.
قدیمی ها می گفتند تیمساران از فراق پیشفنگ و پافنگ دق می کنند. از پوست شیر که بیرون آمدند اجلشان هم سر می رسد.

این بیماری مخصوص والامقامان نیست بلکه در فرودستان هم دیده شده، مگر نبود آژان سبیل، آشنای ساکنان آب سردار و نایب السلطنه که بازنشسته شده بود اما صبح ها سبیل را می تابید، لباس فرم را می پوشید، از در جلو اتوبوس سوار می شد، همان جا می ایستاد. تا روزی که از نظمیه ابلاغیه رسید که پاسبان محبعلی قوچانی اگر دیده شود که در ملاء عام لباس بپوشد حقوق بازنشستگی او قطع و به اتهام تمرد از مقررات نیروهای مسلح محاکمه می شود. دیگر کسی آژان سبیل را ندید تا هفته بعد که جنازه اش را بردند و شایعه بود که دق کرده چون همسرش عزی جغجغه، به او گفته مردی که صبح از خانه به در نرود، دم جارو شده.

زجر دور ماندن از قدرت، و دم جارو شدن بسیاری را به حرکات نامعقول واداشته، مضحکه کوی و بازار کرده و گاه قبل از آن که دق کنند وادارشان کرده علیه خود دست به کار شوند و اسرار هویدا کنند. مثال معروفش آقاخان امیراحمدی با سبیل های چخماقی، اولین سپهبد ارتش ایران بود. وقتی در دوران رضاشاه از قدرت به زیر آمد چنان حرکاتی کرد که موجب شد نامش موضوع متلک ها و جوک ها شود – اولین دفترچه راهنمای تلفن تهران که چاپ شد به اصرار خود او معلوم گشت که هفتاد خط تلفن به اسم اوست – نزدیک بود زیردست سابقش در قزاقخانه که حالا به سلطنت رسیده بود به خدمتش برسد اما شهریور 20 رسید و رضاشاه مجبور به استعفا شد و امیراحمدی نجات یافت. اما وقتی سال ها بعد دیگر کهولت مجبورش کرد که پوست شیر از تن به در کند، هر روز مشکل تازه ای ایجاد کرد به طوری که دیگر حوصله شاه سر رفته به ساواک دستور داده بود مراقبش باشند. و این حکایت تا بعد مرگش هم ادامه یافت . وصیت نامه اش را گشودند و به شاه خبر دادند که سپهبد که اصرار در ساده زیستی و نداری داشت علاوه بر سهام نفت ونزوئلا چندان در حساب های اروپائی دارد که خواسته جنازه اش را خانه اش کنند و بالای آن مجسمه ای از او در اندازه طبیعی با طلای 24 برپا دارند. شاه اجازه نداد. و همین حرکات بود که نگذاشت از یادها برود، وقتی زبان ها باز شد هم لقب گرفت "قصاب لرستان"، خودش گمان داشت لقب بگیرد فاتح لرستان.
سعید مرتضوی هم دارد در چنین راهی گام می زند. فرصتی نصیبش شده تا دور بماند از برابر چشم ها، و هنرها و خدماتش در این ده سال از یادها برود، اما خود نمی گذارد خود است که در ده سال گذشته به قدرت بی سئوال و به ظاهر مطلق معتاد شد و اینک تا کاری دست خود ندهد ول کن نخواهد بود.

نامه اخیر سعید مرتضوی و لحن آن گرچه در برابر حجم کارهائی که در این دهه، در حوزه عمل آقای مرتضوی – چه در مقام قاضی دادگاه مطبوعات و چه دادستان عمومی و انقلاب تهران - انجام شده، کم اهمیت جلوه می کند، اما پراهمیت است از آن جا که افتادن وی را در مسیری خبر می دهد که از آن بر حذر داشته شده بود.

نگارنده یک بار در گفتگو با مرتضوی به زبان ادبیات و شعر، که نمی دانم چقدر مفهوم افتاد، سرنوشت وی را پیش بینی کردم. همان زمان او را گفتم که در زمان موعود هیچ یک از این ها که برایشان سینه به تنور می چسبانی در کنارت نیستند و قرار نیست که کسی برایت از نام و مقام خود بگذرد. به شوخی و جدی گفتم اما در همان زمان هم ممکن است آقای شمس الواعظین و من به کارت آئیم. از همان زمان قابل پیش بینی بود که وی در فراق قدرت از درد به خود خواهد پیچید، و خواهد کوشید مانع از آن شود که قربانیش کنند. در حالی که سرنوشت وی یک قاعده کلی ازلی است و استثنائی بر آن وجود ندارد. به شوخی می ماند تصور این که سعید مرتضوی عزیزتر و ایمن تر از سعید امامی بوده باشد.

کافی است به نامه ای که زمانی برایش رفت توجه نشان می داد و از اهل اطلاع می پرسید که ماه های پایانی عمر آقای شیخ صادق خلخالی چگونه گذشت و چه گلایه ها کرد. و یا آقای رضا زواره ای که چند سالی در شورای نگهبان به صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری و یا نمایندگی مجلس رای و نظر می داد، پیش از آن سال ها عضو هیات رییسه مجلس بود، قبل از آن معاون وزارت کشور و آخرین شغلش در مقام معاون قوه قضاییه رییس سازمان عریض و طویل ثبت اسناد و مالکیت. اما همان شورای نگهبان صلاحیت وی را برای شرکت در انتخابات نپذیرفت.

گفتنی است که آقای خلخالی و آقای زواره ای در اول انقلاب به عنوان حاکم شرع و رییس زندان، بر سرنوشت اولین زندانیان جمهوری اسلامی حاکم بودند. برای نشان دادن شباهت ها لازم به یادآوری است که امیرعباس هویدا نخست وزیر سیزده سال طلائی اقتصاد و امنیت کشور [1343 -1355]، وقتی شاه او را دست بسته در کوره انقلاب انداخت، وقتی دانست زواره ای حقوق خوانده است از وی خواست وکالت وی را بپذیرد ولی پاسخ شنید خر خودتی، و خلخالی هم صبحگاهی تلفن های زندان قصر را قطع کرد تا چنان که خود نوشته مبادا مهندس بازرگان و دکتر یزدی مانع نشوند، و محاکمه ای یک ساعته و بی وکیل برپا داشت. اما همین ها وقتی از پوست شیر به درآمدند گلایه از بی قدری دنیا داشتند.
حالا کوتاه مدتی بعد از آن که سعید مرتضوی دیگر دادستان عمومی و انقلاب تهران نیست، وی در برخورد با اولین انتقادات توضیحات مفصلی داده که در حقیقت به معنای گام نهادن در راهی است که وی را از آن بر حذر داشته بودم، همان که در همه این سال ها با پشتکار و علاقه بسیار زندانیان را وادار به آن می کرد. به این معنا که اول اتهامی به زندانی می زد که خود می دانست بی جاست و زندانی [متهم] را وامی داشت تا برای دفاع از خود ده ها صحنه دیگر را فاش می کرد، مکنونات قلبی خود را بروز می داد و زمینه را برای بازجوئی های بیش تر و کیفرخواست از پیش طراحی شده فراهم می آورد.

در نامه آقای مرتضوی بندهائی هست که نشان از دستپاچگی، سعی در پوشاندن حقایق، بازی کلمات و بزرگ نمائی خود و نقش خود دارد. از جمله "...آقاي دكتر جليلي دبير محترم شوراي امنيت ملي حدود ساعت 19:30 الي 20 دوشنبه شب مورخ بيست و دوم تيرماه با تلفن سياسي دفتر اينجانب تماس گرفتند و در زمان مذكور جناب آقاي حداد ‌ ‌‌ ‌معاونت محترم امنيت دادسراي عمومي و انقلاب تهران و جناب آقاي حيدري‌فر داديار محترم شعبه اول آن دادسرا نيز حضور داشتند و در جريان مذاكره واقع شدند. جناب آقاي دكتر جليلي در اين تماس تلفني اساسا بحث تعطيلي بازداشتگاه كهريزك را نداشته و چنين امري اصلا در تيرماه رخ نداده است و ابلاغ اين امر كه در مردادماه صورت گرفت، از طريق صدا و سيما و ساير رسانه‌ها و مطبوعات منتشر گرديد و از نظر اجرايي ارتباطي با دادسراي تهران نداشته و ايشان ... حتي در مردادماه نيز چنین ابلاغی به دادسراي تهران ننموده‌اند"
از جملات پیداست که نویسنده خود را در موقعیت تفهیم اتهام تجسم کرده، به لرزه افتاده و در صدد مدرک سازی به چنین جملات به خیال خود سنجیده ای متوسل شده است. مانند توضیحات اولیه آقای کردان است درباره مدرک تحصیلی خود و توضیحات بعدی رحیمی در همین باره و درباره مذاکرات صادرات گاز به امارات.

بندهای دیگر نامه آقای مرتضوی مشخص تر نشان می دهد که خیاط در همان کوزه ای افتاده که برای دیگران تعبیه می کرد."...ساير زندانيان كه حدود 280 نفر بوده‌اند اساسا از سوي دادسراي تهران به آن محل اعزام نشده‌اند و اختيار انتقال و يا آزادي آنها در صلاحيت دادسراي تهران نبوده و ...حوزه قضايي آنها مستقل است، و به طور كلي جناب آقاي جليلي در تماس مذكور اشاره‌اي به ساير اراذل و اوباش بازداشتي در كهريزك كه از شهرستان‌هاي مختلف در آن محل مستقر بودند نداشته اند"

چنان که در جای دیگر هم پاسخ سئوال مقدر را می دهد "... اعزام متهمان ... به بازداشتگاه كهريزك بدون هماهنگي و اطلاع دادستاني تهران صورت گرفته است... ‌بازداشتگاه كهريزك از نظر محلي در حوزه قضايي دادگستري شهر ري است و از نظر نظارت نيز ‌مسئوليت و اختياري بر اساس قاعده صلاحيت محلي بر عهده دادسراي تهران نمي‌باشد..."

در انتهای نامه تکنیکی به کار رفته که در موارد مشابه هم سابقه دارد. آقای مرتضوی که تا وقتی در لباس شیر بود [و صدها نشانه و شاهد وجود دارد] هیچ گاه خود را موظف به پاسخگوئی ندید و کارشناس جواب های سربالا بود و خود را در مقام صاحب نفوذی نشان می داد که دست زدن به ترکیب وی در توان هیچ کس نیست، این جا در مقام مصلح و دوستدار نظام، قانون را به یاد می آورد و توضیحاتی می دهد که به قاعده تنها از عهده رییس قوه قضاییه برمی آید و با رییس مجلس.
"اگر جرمي ‌در بازداشتگاه مذكور [کهریزک] رخ دهد، اگر [کذا] از سوي ماموران باشد سازمان قضايي نيروهاي مسلح صالح به رسيدگي ‌است و اگر [هکذا] جرمي از سوي افراد عادي و زندانيان مستقر در آن رخ دهد، در صلاحيت رسيدگي دادسراي ‌شهرستان ري بوده و از اين نظر به لحاظ خارج بودن بازداشتگاه مذكور از حوزه قضايي دادسراي تهران اين ‌دادسرا و قضات آن صلاحيت هيچ‌گونه دخالتي ندارند".

یادمان باشد که تقسیم کننده وظایف سازمان های موازی در داخل قوه قضاییه حتی از عهده دادستان کل هم بیرون است چه رسد به کسی که فعلا جز معاون بدون منصب دادستان کل، سمتی ندارد. و دادستان کل هم کسی مانند دری نجف آبادی نیست بلکه محسنی اژه ای است که در سال های دور سعید مرتضوی زیر دست او بخت خود آزموده.

توضیحات مفصل آقای مرتضوی یک منظور دیگر را هم دنبال می کند.
سپهبد جعفرقلی صدری که روزگاری بختش مدد کرد و شد رییس شهربانی کشور، وقتی طشتش از بام افتاد و با دلخوری قدرت مورد علاقه را رها کرد، تا سه چهار ماهی به بهانه های مختلف نامه می نوشت و طرح هائی به شاه می داد – مثل طرح مبارزه با قمار های خانگی- یا جلسات خصوصی را گزارش می کرد. دست آخر که هیچ بهانه نداشت به رییس دفتر شاه نوشت "کسب اجازه فرمائید یک ماهی برای معالجات به یونان بروم". در خبرست آقای معینیان رییس دفتر مخصوص هم در پاسخ نوشته بود "کسب اجازه لازم نیست تعطیلات زودتر و دورتر هم بلامانع است".

یک جنایتکار عراقی، فرمانده بسیج شد: افشای پیشینه محمدرضا نقدی

انتصاب یک مجرم حقوقی و شکنجه‌گر به فرماندهی بسیج به جای محاکمه
از سال‌های آغازین نهضت اصلاح‌طلبی و ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی که سرکوب‌های پی درپی و گسترده توسط نظامیان و لباس‌شخصی‌ها نیز آغاز شد تا به امروز که بار دیگر شاهد سرکوب گسترده هم‌وطنان عزیزمان در جریان وقایع پس از کودتای ۲۲ خرداد بودیم، نام محمدرضا نقدی هم همواره به گوش خورده است. کمتر کسی است که جریانات سرکوب دانشجویان کوی دانشگاه در تیرماه ۷۸، بازداشتگاه‌های غیرقانونی از جمله وصال و کهریزک و نیز بازجویی‌ها و شکنجه‌های غیرقانونی فعالان سیاسی در سال‌های اخیر را که با نام نقدی عجین شده است، نشناسد. در حالی که محمدرضا نقدی پیش از این در دادگاه محکوم شده بود و قاعدتا می بایست در اوین ۳ ماه حبسی که به خاطر تخلفات پی در پی به آن محکوم شده بود را می‌کشید، بی ‌مناسبت ندیدیم حال که به حکم و دستور رهبری به فرماندهی بسیج منصوب شده‌ است، مروری داشته باشیم بر سوابق نه چندان درخشان ایشان در پست‌های قبلی‌. موج سبز آزادی پیش از این نیز از نقش حسین فدایی، احمدرضا رادان، مسعود صدرالاسلام و حسین طائب در سرکوب‌ها و شکنجه‌های اخیر پرده برداشته بود. ظواهر امر حاکی از آن است که هر چه پیش می‏رویم افراد بدنام بیشتری معتمد محسوب شده و ارتقا پیدا می کنند. یکی از این ارتقایافتگان، محمدرضا نقدی است که در این نوشتار به نقش او در سرکوب‌های نظامی سال‌های اخیر تاکنون پرداخته خواهد شد:

اصلیت غیر ایرانی نقدی و حضور فعال وی در شاخه بین‌المللی نظامیان ایرانی در خارج از کشور:

شاید خیلی‌ از خوانندگان موج سبز آزادی هنوز ندانند که محمدرضا نقدی، فرمانده فعلی بسیج، اصلیت ایرانی ندارد و عراقی است. وی در سال ۱۳۳۲ در شهر نجف و در خانواده‌ای روحانی‌ متولد شد و نام پدرش شیخ علی ‌اکبر ثمانی از روحانیون مجاور شهر نجف بود. پدر وی در سال ۱۳۵۸ توسط دولت عراق اخراج شد و به ایران مهاجرت کرد و در شهر نقده در استان کردستان سکونت گزید. از آن پس بود که شهرت نقده‌ای و سپس نقدی را برای خود برگزیدند و بعدها نیز پسر دوم این خانواده، محمدرضا نقدی که همزمان با آغاز جنگ در سال ۱۳۵۹ وارد مجلس اعلای عراق شده بود و به عنوان نمانده این مجلس در ارومیه کارش را آغاز کرده بود به همین نام شهرت پیدا کرد. ورود محمدرضا نقدی به نیروهای نظامی برمی‌گردد به اعزام وی به لبنان که در همان سال‌های جنگ صورت گرفت و از آن پس او در بخش نظامی مجلس اعلای عراق در لبنان کارش را ادامه داد.
بعد از این ورود به بخش نظامی مجلس اعلای عراق و فعالیت‌های نظامی نقدی در لبنان بود که از وی دعوت شد تا به سپاه پاسداران بیاید و کار خود را در کنار عده‌ای دیگر از فرماندهان عراقی آغاز کند که نهایتا به تشکیل یکی از شاخه‌های معروف سپاه در زمان جنگ گردید. نقدی بعدها معاون اطلاعات و عملیات لشگر بدر شناخته شد و پس از اینکه حدود سه سال آنجا مشغول به کار بود مجددا به سپاه لبنان منتقل شد.وی به دلیل احاطه به زبان عربی در شاخه نظامی ایران در لبنان، یعنی نیروی قدس که وظیفه اصلی‌اش مبارزه با اسرائیل بود نقش کلیدی ایفا می کرد. او همچنین مدت‌ها با نام مستعار «شمس» در ماجرای بوسنی و هرزگوین نیز حضوری فعال داشت و در نقش یکی از فرماندهان نیروهای ایرانی دربوسنی به ایفای نقش پرداخت. در واقع نقدی پس از سال‏های ابتدای جنگ ایران و عراق که در حوزه داخلی فعالیت می‏کرد، راهی صحنه‏های بین‏المللی شد و تا پیش از سال‏های شروع اصلاحات در نقش یکی از سرکردگان نیروهای نظامی ایران در خارج از مرزهای ایفای نقش کرد. اما با اتمام جنگ هشت ساله و پایان درگیری‏های بین‏المللی، نقدی بار دیگر به عرصه نظامی داخل کشور بازگشت.

دور جدید فعالیت‌های نظامی نقدی در داخل ایران:

۱- قضیه سرکوب شهرداران تهران و بازداشتگاه وصال
با اتمام جنگ، رحلت بنیان‏گذار انقلاب اسلامی و آغاز دور جدید رهبری در ایران عناصری همچون نقدی با حکم رهبری نقش‏های کلیدی را در سپاه پاسداران به دست گرفتند. در سال 1371، رهبر حکم انتصاب نقدی به معاونت اطلاعات نیروی قدس را امضا کرد و بعد از چندی نیز وی را به فرماندهی حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی منصوب کرد و بدین طریق مقدمات سرکوب تیم شهرداری تهران که در آن زمان غلامحسین کرباسچی ریاست آن را به عهده داشت فراهم شد. محمدرضا نقدی، نقش عمده‌ای در دستگیری‌های سال ‌های نخستین اصلاحات، پرونده سازی و سرکوب شهردار وقت تهران، غلامحسین کرباسچی و نیز شهرداران بخش‌های دیگر تهران را عهده‌دار بود. پیش از این نیز در گزارشی اشاره کرده بودیم در روزهای پس از دوم خرداد، محمدرضا نقدی با همکاری مسعود صدرالاسلام، که یکی از نیروهای امنیتی مورد اعتماد مقامات عالی‌رتبه کشور محسوب می‌شد، برخورد با غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران و شهرداران مناطق را به عنوان حامیان انتخاباتی خاتمی در دستور کار خود قرار دادند. کلیه معاونان شهرداری تهران و شهرداران مناطق با حکم محسنی اژه‌ای، رئیس وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت، توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در محل کار خود بازداشت و به مکان نامعلومی که بعدها مشخص شد بازداشتگاه زیرزمینی غیرقانونی وصال نام دارد منتقل شدند. چند روز بعد هم غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. در آن زمان ریاست حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی با نقدی بود و با این حساب دست او در بسیاری سرکوب‌ها به مراتب بازتر از قبل بود. به شهادت بسیاری از شهردارانی که در آن سال‌ها دستگیر و مورد آزاد و شکنجه قرار گرفته بودند،
محمدرضا نقدی نقشی بسیار پررنگ در این بازجویی‌ها و شکنجه‌ها ایفا کرده است. حتی یکی از شهرداران بازنشسته که مورد شکنجه قرار گرفته بود نیز در اظهارات خود که رونوشتی از آن نیز به مطبوعات آن زمان فرستاده شد، اعلام کرده بود که خود آقای نقدی شخصا در شکنجه‌ها حضور داشت و همواره زیر ضربات کابل از من می خواست که به ارتباط نامشروع با خانم ز-م منشی محل کارم، اعتراف کنم. شکنجه‌های مذکور در بازداشتگاه غیرقانونی وصال و تحت نظارت مستقیم محمدرضا نقدی صورت گرفته است. گرچه مدت‌ها جریان بازداشت‌گاه وصال توسط شهرداران تهران مسکوت گذارده شد، اما خود نقدی در جلسه پرسش و پاسخ با نمایندگان مجلس پرده از نقش خود در ماجرای آن سرکوب‌ها برداشت و گفت: «روزي آقاي رازيني رياست محترم دادگستري تهران مرا به دفترش دعوت کرد وقتي که رفتم ايشان توضيح دادند که پرونده اي هست که مربوط مي شود به فساد مالي در شهرداري تهران و ابعاد مالي آن بسيار گسترده است ما هم به دلايلي صلاح نمي دانيم که پرونده را به دست ديگر ضابطين ، همچون وزارت اطلاعات و اداره آگاهي بدهيم و مي خواهيم اين را به شما بسپاريم چرا که هم بازداشتگاهي مطمئن داريد و هم پرسنل تان امين هستند.آن روز من به آقا ي رازيني گفتم ما آماده هستيم، ولي اگر به ميدان بياييم تا آخر هستيم. مبادا شما در وسط کار بر اثر فشارهاي سياسي کنار بکشيد؛ که آقاي رازيني هم گفتند اراده ما هم بر اين است که اين قضيه جدي بگيريم و حتي مقام معظم رهبري هم فرموده اند که با اين مفسده جدي برخورد شود.»
این برخوردهای غیرقانونی در حالی صورت گرفت که براساس نظر سنجی ها اکثریت مردم اقدام دستگاه قضایی در مورد محکومیت کرباسچی و سایر شهرداران را اقدامی سیاسی دانستند و سردار نقدی نیز در دادگاه دیگری به اتهام شکنجه شهرداران تهران محکوم به تحمل سه ماه حبس تعزیری گردید که البته هیچ گاه این حکم به اجرا درنیامد و در کمال ناباوری، چندی بعد محمدرضا نقدی با حکم رهبری به عنوان «مشاور ارشد نظامی رهبر و فرمانده پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا» منصوب شد.

۲-جریان قتل مشکوک قاضی پرونده کرباسچی

همانطور که پیش از این نیز در گزارشی آورده بودیم که پس از آشکار شدن نقش محمدرضا نقدی در شکنجه‌ دادن شهرداران بازداشت‌شده و محکومیت وی به سه ماه حبس تعزیری، پرونده دیگری هم برای وی تشکیل می‌شود که موضوع آن مظنونیت به مشارکت در قتل قاضی بازپرس اولیه پرونده کرباسچی است، که به طور مشکوکی ناگهان سکته کرده بود. گفته می‌شود که محمدرضا نقدی بر سر صدور احکام سفید امضای بازداشت و بازرسی از منازل و محل کار افراد و همچنین چگونگی حسابرسی با وی اختلاف داشته است که به همین منظور و برای حل اختلافات جلسه‌ای در منزل «محسنی اژه‌ای» با حضور او و محمدرضا نقدی و مسعود صدرالاسلام برگزار می‌شود و با صرف شام خاتمه می‌یابد، فردای آن روز وی دچار مسمومیت شدید می‌شود و به علت کاملا مشکوک (آمپول هوا) دچار ایست قلبی می‌شود و فوت می‌کند.
به دنبال فوت این قاضی، کمیسیون امنیتی شورای عالی امنیت ملی با وجود اذعان به مشکوک بودن فوت قاضی، به دلیل دخیل بودن افرادی چون علی رازینی (ریاست وقت دادگستری استان تهران)، محسنی اژه‌ای (ریاست وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت و از قضات دادگاه ویژه روحانیت)، محمد رضا نقدی و مسعود صدر الاسلام دستور مسکوت گذاشتن این پرونده را می‌دهد.
۳- فاجعه کوی دانشگاه و نقش نقدی در سرکوب دانشجویان
پس از مختومه اعلام شدن پرونده شهرداران و محکومیت نقدی، او نه تنها برای تحمل محکومیتش روانه زندان نشد بلکه در تیرماه ۷۸ در کنار ذوالقدر و نجات و الله کرم جز فرماندهان اصلی عملیات سرکوب معترضین دانشجویی در کوی دانشگاه شد و دستور ورود نظامیان به کوی دانشگاه را صادر کرد. درواقع نقدی تنها در شکنجه و بازجویی ۱۶۴ نفر از شهرداران و کارکنان مناطق مختلف شهرداری تهران نقش نداشت؛ بلکه او در شکنجه و بازجویی بسیاری از دانشجویان بازداشت شده در کوی دانشگاه نیز نقش مهمی ایفا کرد.
یکی از بازداشت‌شدگان کوی دانشگاه که پس از آزادی به تشریح شکنجه‌های جسمی که در دوران بازداشت متحمل شده بود احمد باطبی است. او در شرح آنچه بر او در زندان رفته بود می‌گوید: "آن‌ها هم‌ مرا به‌ داخل‌يکی‌ از دستشويی‌ها بردند که‌چاهش‌ بند آمده‌ بود و آب‌ گند آن‌ در کاسه‌ توالت‌ پر شده‌ بود. آن‌ها سرم‌ را در گنداب‌ توالت‌ فرو کردند و آنقدر اين‌کار را ادامه‌دادند که‌سرانجام‌گندآب‌ از بينی‌و دهانم‌ به‌داخل‌گلويم‌ پايين‌ رفت.‌ و تا ساعت‌ها از شستشوی‌ صورتم‌ جلوگيری‌ کردند. بطوريکه‌ چند روز بعد هنگام‌ بازجويی‌، يکی‌ از بازجوها متوجه‌ بوی‌ تعفن‌ موها و چشم‌بندم ‌شد و به ‌من‌اجازه ‌داد که‌ حمام‌ کنم‌ و چشم‌بندم‌ را عوض‌ کرد. چندين ‌روز بعد از انتقال‌ به ‌۲۰۹ زندان اوين‌، مرا با چشم‌بند به ‌اتاقی‌بردند و برگه‌ای ‌آوردند تا امضا کنم. وقتی‌ محتوای ‌آن‌ را سوال ‌کردم‌، گفتند اقدام ‌به‌ آشوب‌های‌ خيابانی‌، تحريک ‌مردم‌برای‌ آشوب ‌و وقتی‌با انکار من‌ در خصوص‌ اين‌ مطالب‌ مواجه‌ شدند، با لگد به‌ صورتم‌کوبيدند که‌باعث‌ شکسته‌ شدن‌ دندان‌های‌ فک‌راستم‌ شد و من‌باقيمانده‌ ريشه‌های‌ دندان‌هايم‌ را در زندان کشيدم."
4- ارتباط با گروه‌های خودسر و سردستگی باندهای ضربت
اصطلاح نیروهای خودسر هر جا که سرکوبی صورت گرفته باشد و عده‌ای به دنبال سرپوش گذاشتن بر کل جریان باشند به کار می‌رود. اما این نیروها آن‌طور که معلوم است چندان هم خودسر نیستند و اتفاقا با برنامه‌ریزی دقیق و سازماندهی نیروهای عالی‌رتبه سپاه و نیروی انتظامی عمل می‌کنند. محمدرضا نقدی یکی از این سازماندهان است که با همکاری افرادی چون حسین الله کرم و ذوالقدر که در جریان حوادث کوی دانشگاه نیز نقش فعالی داشتند به شکل‌دهی ستادی نظامی اقدام کردند که یکی از اقداماتشان هجوم به کوی دانشگاه و دیگری ریختن نقشه ترور عبدالله نوری و نیز ضرب و شتم عطاءالله مهاجرانی بود. محمدرضا نقدی در کنار سرتیپ فرج مرادیان و پاسدار دیگری به نام حکیم در صحنه ترور عبدالله نوری حضور داشتند که به دلیل هوشیاری محافظان نوری و دستپاچگی ضارب آن ترور ناموفق ماند. شاهدان عینی در جریان ترور عبدالله نوری، حضور نقدی در صحنه ترور را تایید کرده‌اند.از دیگر اقدامات محمدرضا نقدی، سردستگی باند ضربتی به نام باند کبیر بود که در سال ۱۳۷۹ و با هدف مبارزه با مفاسد اجتماعی این باند را تشکیل داد و وظیفه اصلی این باند نیز مبارزه با آنچه آنان بی‌بند و باری‌های اخلاقی می‌نامیدند بود. این باند بارها خودسرانه و به دستور شخص نقدی به منازل شخصی ساکنان تهرانی حمله ور شدند و مراسم مهمانی یا به قول خودشان پارتی‌های شبانه آنان را به زدند. این گروه مدت‌ زیادی در خیابان‌ها و در پوشش لباس شخصی به دختران و زنان در مورد حجابشان تذکر می‌داد و در صورت مشاهده تجمع و یا حتی اختلاط دختران و پسران جوان آن را بازداشت و راهی کمیته می‌کرد. گفتنی است که این باند با گروه انصار حزب الله نیز رابطه تنگاتنگی داشت و به اصطلاح به یکدیگر نان قرض می‌دادند!
لازم به توضیح است که اعضای باند کبیر به سرکردگی نقدی به دلیل تخلفات پی‌درپی شناسایی و تعدادی از آنان تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند و به گزارش روزنامه ایران، اولين جلسه محاكمه متهمان آدم ربايي باند كبير ، متهم به آدم ربايي و اخاذي، در شعبه اول دادگاه عمومي تهران برگزار شد. خبرنگار وقت ایسنا درباره این دادگاه نوشت: در اين جلسه كه با حضور متهم اصلي وساير متهمان پرونده و نيز تعدادي از شاكيان و به رياست قاضي سيدهادي حسيني، برگزار مي شد، عنوان شد كه متهم رديف اول و تعداد ديگري از متهمان داراي سمت ها و مناصب دولتي و حساس امنيتي بوده و برخي از آنها نيز از سمت هاي خود منفصل و بعضي نيز به نوعي وابسته به نهادها و ارگانهاي دولتي هستند. در اين جلسه از دادگاه سه نفر از شكات، به تشريح چگونگي آدم ربايي و اخاذي هاي به عمل آمده از سوي متهمان پرداختند. يكي از شاكيان اين پرونده در حاشيه دادگاه «تهديد با اسلحه گرم و سرد، سوءاستفاده از اسناد دولتي بدون داشتن مجوز رسمي، استفاده از اسناد جعلي، شكنجه روحي و جسمي و اخاذي» را از جمله اقدامات متهمان اين پرونده خواند. از آنجایی که نقدی ارتباط بسیار وثیقی با بیت رهبری داشت از این دادگاه جان سالم به در برد و مجددا به جای اینکه به دادگاه برود و محاکمه شود در دولت نهم به ریاست احمدی نژاد در سال 84 به عنوان معاون رئیس جمهور و رئیس ستادمبارزه با قاچاق کالا و ارز منصوب شد. اما یک هفته پس از آنکه نقدی اسپانسر مالی ستادهای احمدی نژاد را به عنوان قاچاقچی معرفی کرد، فضاحت مالی دولت احمدی‌نژاد بر ملا شد و به دستور وی، نقدی از ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز برکنار شد. رسانه‌ها نیز در مورد استعفای مشکوک او در آن روزها بسیار نوشتند. در جریان کودتای ۲۲ خرداد نیز نام محمدرضا نقدی در حلقه سران نظامی سرکوب که پیش از این در گزارشی به نقش آنان اشاره کردیم دیده می‌شود. محمدرضا نقدی در درگیری‌های پیش از کودتای ۲۲ خرداد در شاخه اطلاعات بسیج به بازجویی فعالان سیاسی رده یک مشغول بود و به عنوان یکی از زیردستان حسین طائب و در کنار محقق که مسوولیت لباس‌شخصی‌ها و سرکوبهای خیابانی توسط آن‌ها را بر عهده داشت به ایفای نقش پرداخت. این رابطه تنگاتنگ وی با طائب و محقق در بسیج و عملکرد او در سرکوب‌های بعد از کودتای ۲۲ خرداد گویا چندان هم بی‌اثر نبود و منجر به ارتقای وی از سمت مسوول اطلاعات بسیج به فرماندهی کل بسیج گردید.

بازگشت مجدد نقدی به بسیج و موج تازه خشونت و سرکوب

بعد از این همه سرکوب و خشونت و اتهام اثبات شده شکنجه‌گری و محکومیت به سه ماه حبس تعزیری، رهبری روز یکشنبه با صدور حکمی سرتیپ پاسدار محدرضا نقدی را به عنوان فرمانده بسیج منصوب کرد. رهبر در حکم خود از محمدرضا نقدی به عنوان "سردار سرتیپ بسیجی" نام برد و از وی خواست با توجه به "تعهد و شایستگی و تجارب ارزنده" خود ""انتظارات گفته شده" را برآورده کند. در متن حکم سردار نقدی آمده است: "بنا به پیشنهاد فرمانده کل سپاه و نظر به تعهد و شایستگی و تجارب ارزنده جنابعالی شما را به سمت رئیس سازمان بسیج مستضعفین منصوب می کنم. همت و تلاش را بر ایجاد زمینه های لازم برای حضور قویتر و سازمان یافته تر مردم بویژه جوانان عزیز در صحنه های مورد نیاز انقلاب اسلامی قرار دهید و انتظارات گفته شده را برحرکت علمی و نو از جمله در بسیج اقشار، برآورده سازید." از طرف دیگر حسین طائب نیز که پیش از این در گزارشی از پیشینه و نقش او در سرکوب‌های اخیر پرده برداشته شده بود طی حکمی دیگر از سوی رهبری به فرماندهی اطلاعات سپاه منصوب گردید.

این دو انتصاب بیش از هر چیز یک سوال را به ذهن متبادر می‌کند و آن چرایی و چگونگی ارتباطات نزدیک چهره‌های سرکوبگر با دفتر رهبری است. سوالی که باید بیش از این‌ها در آن تامل کرد این است که آیا رهبر از چند و چون فعالیت‌های افرادی چون طائب و نقدی واقعا بی‌خبر است و اگر نیست آنگاه سوال دیگری که به ذهن خطور می‌کند این است که در چنین حالتی آیا نیروهای سرکوبگری که به کشتار، تجاوز و شکنجه بازداشت‌شدگان در قبل و بعد از کودتای ۲۲ خرداد دست می‌زنند آیا واقعا خودسرند؟