۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

مدایح بی‌صله

به فریادی خراشنده
بر بامِ ظلمتِ بیمار
كودكی
-----
تكبیر می‌گوید

گرسنه روسبی‌ئی
------------
می‌گرید
آلوده دامنی
از پیروزی بردگانِ دلیر
------------------
سخن می‌گوید

*
لُجِّه‌ی قطران و قیر
بی‌كرانه نیست
----------
سنگین گداز است.
روز اما پایدار نماند نیز
كه خورشید
--------
چراغ گذرگاهِ ظلماتی دیگر است:
بر بامِ ظلمتِ بیمار
آن كه كسوف را تكبیر می‌كشد
نوزادی بی‌سر است.

و زمزمه‌ی ما
هرگز آخرین سرود نیست
هرچند بارها
دعای پیش از مرگ بوده است.

شاملو، ۸ مهر ۱۳۶۳، از مجموعه مدایح بی‌صله

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر