۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

تفسیر تمثیل موسوی از سنگ و سگ

میرحسین موسوی که امروز در جمع خانواده‌های زندانیان حضور یافت در میان عرایضش تمثالی را بر زبان آورد که برای بسیاری نامفهوم و گنگ بود و آنطور که باید، معنی آن را درنیافتند. موسوی این مثل را که بسیار بجا بود از «گلستان سعدی» آورده بود و آن را خطاب به بعضی افراد به کار برد. در زیر آن حکایت گلستان را آورده‌ام که

امیدوارم گره‌گشای بعضی اذهان باشد. و اینک حکایت:


آورده‌اند که...

یکی از شاعران پیش امیر  دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بیرون کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت. سگان به دنبال وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. زمین یخ گرفته بود. عاجز شد. گفت‌ :«این چه حرامزاده مردمان‌اند؛ سنگ را بسته‌اند و سگ را گشاده!»


امیر از دور بدید و بشنید و بخندید و گفت :«ای حکیم، از من چیزی بخواه.»


گفت جامه‌ی خود می‌خواهم گر انعام می‌فرمایی.



«امیدوار بَُوَد آدم به خیر کسان     مرا به خیر تو امیّد نیست شر مرسان»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر