این نگاهی دیگرست از همان که گلرخ نامش نهادم.
سه ماه از انتخابات خرداد 88 می گذرد .
ما که فردای انتخابات آرزو می کردیم جنبشمان چند روز دیگری هم زنده بماند که دروغ و تقلب را به مردم ایران و دنیا نشان دهد حالا می بینیم جنبش بعد از سه ماه هنوز زنده است و به حیات خودش در ایران و بیرون مرزها ادامه می دهد.
این زندگی اگر چه ممکن است با مکث های کوتاه و بلندی همراه باشد یا سرعتش کم و زیاد شود اما زنده است و گواه زندگیش همین کلمات من..صفحه های فیس بوک ..دست بندهای سبز.. تصویرهای به دیوارهای خانه ها روزنامه های باقی مانده در خانه ها و دیوارهای شهر است.. و حتی بی هیچ نشان بیرونی بقای جنبش در ادامه ذهن ها و فکرهایی است که در درون ما به دنبال راه های جدید می گردند.
و شاید حالا که از تنش های خیابانی و وضعیت بحرانی دور می شویم زمان آن رسیده که سبزها را بهتر بشناسیم و به دسته هایی از آنها که سنگین سنگین بار دیگران را در گمنامی به دوش می کشند بگوییم خستگی از شما دور باد و اگر امیدی هست و رمقی باقی مانده تقسیمش کنیم میان آنها که برای هدر نرفتن امید جنبش سبز سه ماه است که بی وقفه ایستاده اند.. سه ماه است که سرباز صلح شده اند. و با تمام آنچه که داشته اند امید ساخته اند. من از آنها می گویم که ماه هاست زندگی را در مفهوم شخصیش کناری گذاشته اند و با دستهایی که قرار بود صرفا یک رأی بدهد ..موجی عظیم راه انداخته اند.. و از موجشان جنبشی ساخته اند .. و آینه ای شده اند در برابر عظمت یک خواسته بزرگ اجتماعی.. و شاید این سه ماه اخیر فرصت دیدن تک صورت خودشان را حتی مقابل آینه بخشیده باشند به انعکاس دسته های بی شمار مردم..
من از دوستی هم سن می گویم.. که قرار نبود سیاستمدار شود..قرار نبود سازش را کنار بگذارد..حرفه اش را رها کند که بشود پویشگر سبز.. اما همه را کناری گذاشت که سنگین به دوش بکشد بار دیگران را با دستها و پاهای کوچکش..کوچک به اندازه یک شهروند ساده اصلاح طلب که می خواهد سازش را بنوازد..در حرفه اش رشد کند.. و سرزمینش روزی دوباره سرزمین مردمی آزاد شود..
من از دوستانم حرف میزنم..که دور از تهران –شهری که در آن بزرگ شده اند- قلبشان برای تهران تپیده و در این تپیدن که گاهی نفس را تنگ می کند به خیابان های غریبه رفته اند و جنبش سبز را برای مردمی بسیار دور.. و بسیار متفاوت ترجمه کرده اند..و در این ترجمان پیچیده آنهم درست در زمانی که بیش از هر زمانی نیازمند هم زبانی بودند با پدیده شگفت انگیزه هموطنی به غایت نا آگاه از وضعیت ایران، با پرچم های کشور نامعلومی نه در کره زمین که در "خاطره کره زمین" مواجه شده اند.. و در این مواجه جز صبوری و یافتن راه گفتگو کاری نکرده اند.
و درست در زمانی که میلیون ها شهروند ایرانی با عکس میرحسین و نماد های سبز به خیابان رفتند و بر حق انتخابشان پا فشاری کردند..دوستان پویشگر سبز من مشغول کنار آمدن با پدیده غیر قابل مذاکره ای به نام پرچم های شیر و خورشید بودند و مردمی که در بهترین حالت می فهمی که به سبب گذر از وضعیتی بسیار نا عادلانه و رنج آور تا قیامت به دنبال کسی برای انتقام می گردند و انتقام احساسیست غیر قابل مذاکره. انتقام یعنی دردی که جز با خشونت آرام نمی شود.. دردی که ریشه در ظلم دارد. گاهی ظلم را نمی شود قورت داد.. کاری که ما سالهاست به سختی در تهران کرده ایم.. ما ظلم را قورت داده ایم بی لحظه ای از فراموشی.
گمان می کنم حالا که اعتراضات خیابانی در تهران آرام شده است و جنبش به حیاتی طولانی مدت فکر می کند.. و کودک سبز امید ما متولد شده است زمان شادباش گفتن است به دوستان خستگی نا پذیرم ..دوستانی دور از تهران که به بودنشان و دوست بودنشان افتخار می کنم . و تصویر مظلومشان در آن کشاکش انرژی بر با اپوزوسیون منجمد و بی خبر دور از ایران برای من همان تصویر مظلومیت جنبش مسالمت آمیز اصلاحات است که این روزها در کشورمان صد ساله میشود ..جنبشی که به سبب ایستادنش در" میانه" و انزجارش از خشونت در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ ما بارها مظلومانه حذف شده است. جنبشی که ریشه در آشتی دارد نه قهر.. و از سر همین کلمه ساده آشتیست که مورد قهر تندروتر هاست.
و گمان می کنم حالا بعد از سه ماه از روز انتخابات زمان خوبی برای اپوزسیون همیشه در صحنه بیرون از ایران است که در آرامش این روزها به جای تکرار اسم شهدا و مراسم عزاداری بی وقفه و تاکید کسالت بار بر خشونت های جمهوری اسلامی، کمی به شناخت جنبش سبز بپردازند.. شناختی که با این همه اطلاعات موجود در اینترنت کار دشواری نیست. کافیست تا کمی زمان و انرژی فکر کردن بگذارند تا جنبش سبز را – همان که اتفاق افتاد نه تفاسیر مغلوط را – بشناسند
گمان می کنم حالا زمان مناسبی است برای اپوزوسیون بیرون از ایران که بعد از اعلام همدردی با مردم سرکوب شده ایران، همان مردم را بشناسند.. با سیصد هزار نفر پویشگر موج سوم از طریق وبلاگ و اینترنت آشنا بشوند.. به آنچه در ستاد های 88 از 6 ماه پیش گذشته و مسئئولین دستگیر شده اش فکر کنند. وقتی فریاد می زنند زندانی سیاسی آزاد باید گردد زندانی های سیاسی امروز ایران را با همه سوابق و نظراتشان بشناسند.. و بر دلیل دستگیری تک تکشان بیاندیشند.. و قتی لابه لای شعار های مختلف" مرگ بر آخوند" می گویند با دو رهبر اصلی جنبش که از قضا روحانی هستند کمی آشنا شوند و تصاویر راه پیمایی های عظیم که پر از روحانیست را به دقت نگاه کنند.
روشنفکر مذهبی یا دگر اندیش دینی را که امروز اولین دشمن صاحبان قدرت در ایران محسوب می شود را بشناسند. پای صحبت سبزها در باب روزنامه های دوم خردادی بنشینند.. وقتی از حمایت از دانشجوی ایرانی می گویند..دانشجوی عضو انجمن اسلامی و عقایدش را بشنوند.. وقتی شعارهای ضد مذهب می دهند و با اطمینانی برگشت نا پذیر راجع به تنفر عموم مردم ایران از مذهب می گویند به یاد بیاورند که حیات امروز جنبش سبز از الله و اکبر های روی پشت بام هاست.. راجع به مردمی که بیست یا سی سال از آنها دور بوده اند با قاطعیت حرف نزنند ..به تفاوت ریشه ای انقلاب و اصلاحات که در سبزهای پویشگر نهادینه شده فکر کنند.. و به جای تکرار جمله بی معنی : "شما می ترسید مگرنه حرف های ما را می زدید".. یا" آنها که در ایرانند می ترسند.". به انتخاب ما از بین همه گزینه های موجود (ولیعهد تا ولایت) احترام بگذارند.. انتخابی که ایران را تکان داد.. و مردم را به اجماعی غیر ایدئولوژیک و انسانی رساند.
جنبش سبز به دلیل ذات غیر ایدئو لوژیکش به روی همگان باز است به دلیل روح صلح جویانه اش مذهبی و لائیک، ثروتمند و فقیر.. بی سواد و تحصیلکرده.. شمال و جنوب شهر را به لبخندی به هم رسانیده است.. و این رویای سبزهای پویشگر بود روزگاری.. که مردمی در صلح به هم لبخند بزنند و باور کنند می شود کنار هم زیست بی دغدغه ایدئولوژی و اعتقادی مشترک.
حالا زمان این است که اپوزوسیون بیرون از ایران جای مشوش کردن این حداقل نقطه مشترک که به سختی و رنج حاصل شده است.. و به جای حجوم به هر مراسمی با فریاد و پرچم و نفرت.. و جای متهم کردن بی وقفه دوستان مظلوم من و استفاده بی فکر از همه کلمه های نا مربوط به جنبش سبز مثل دیکتاتور..تمامیت خواه.. مزدور جمهوری اسلامی و .. آگاهی اشان را نسبت به ایران
امروز و سبزها بالا ببرند.
اکثریت مردم ایران رأی داده اند . به کی و چرا؟.. آیا دوستان شیر و خورشیدی که قلبشان برای وطن پر پر می شود هر لحظه و حاضرند از روی ما صد بار رد بشوند تا به مام وطن برسند جواب این سوال ساده را دارند؟.. حالا ما کلی زمان داریم که به این سوال ساده جواب دهیم (باز هم می گویم با شواهد نه تفسیر های فضایی و پر از حدس و گمان)
مردم به خیابان رفته اند.. کدام مردم و برای چه؟ آیا اپوزوسیون بیرون از ایران که شعار آزادی ایران را سی سال است بی وقفه تکرار کرده حاضر به دوره کردن با حوصله عکسهای راه پیمایی های میلیونی مردم هستند؟ حاضر به خواندن جمله های روی پلاکارد های مردم هستند؟ آیا شعار " ما دیکتاتور نمی خوایم چه شاه باشه چه دکتر" را شنیده اند؟..دیدن تصاویر متنوع مردم از هر رنگ و اعتقاد و باوری با پرچم های سبز.. که نماد خرد جمعی و هوش یک اجتماع بوده است آیا تاثیری در تفکر سی ساله آنها گذاشته است؟
آیا به دلیل حضور میلیونها ایرانی در 25 خرداد در خیابان که بی شک آغاز دوره تازه ای از تاریخ ایران است فکر می کنند؟ یا برای آنها دلیل ها همان قدر سطحی و بی عمق است که دشمن و دوست قابل تفکیک؟..نه حالا دیگر زمان آن رسیده که دسته بزرگی از مردم ایران امروز را ببینند که انتخابشان مرگ و انتقام نیست..انتخابشان صلح سبز برای زندگی بهتر است.دسته
بزرگی که دوستان من مرزهایش را از ایران تا مرزهای دور گسترشش داده اند
و من گمان می کنم حالا بیش از هر زمانی باید به دوستانم خسته نباشید بگویم که با صبوری برای گفتمان اصلاحات در مقابل این همه بی خبری و انجماد فکری اپوزوسیون بیرون از ایران راه را گشوده اند .. و در همان مظلومیتی که این روزها بیشتر از هر وقتی برایم آشکار است، ظلم را قورت داده اند..که فردای ایران از انتقام و خون خالی شود.
دوستان سبز پویشگرم، رهبران کوچک جنبش بزرگ سبز ..خسته نباشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر