۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

سلیمی نمین: رحیم‌مشایی ایدئولوگ حزب شخصی احمدی‌نژاد است

متن کامل مصاحبه عباس سلیمی نمین با اعتماد ملی:

شايد عباس سليمي نمين، رئيس موسسه مطالعات تاريخ ايران در روزي كه گفت «مراكز قدرت و ثروت بايد هم از احمدي‌نژاد ناراضي باشند»، فكر امروز را نمي‌كرد كه در كمتر از يك هفته مانده به پايان عمر دولت نهم، اكثر اصولگرايان هم به جرگه ناراضيان از احمدي‌نژاد بپيوندند. البته سليمي‌نمين را شايد بتوان از معدود حاميان احمدي‌نژاد دانست كه نقد در كنار مدح را همواره مدنظر قرار داده و نمونه واضح آن نامه اخير وي خطاب به احمدي‌نژاد است كه طي آن به انتقاد شديد از انتصاب مشايي پرداخته است. به نظر مي‌رسد سليمي‌نمين به شدت از مشايي و عملكرد او دلخور است و او را در تصميمات اخير احمدي‌نژاد داراي نقش مي‌داند. «غرور احمدي‌نژاد عامل اقدامات اخير وي است» جسارت سليمي‌نمين در نقد مواضع و عملكرد احمدي‌نژاد به ميزاني است كه شايد منتقدان اصلاح‌طلب رئيس دولت نهم هم جرأت بيان آنها را نداشته باشند. عباس سليمي‌نمين در گفت‌وگو با اعتماد ملي ضمن دفاع از برخي اقدامات احمدي‌نژاد به انتقاد شديد از اقدامات هفته‌هاي اخير او از جمله انتصاب مشايي به سمت معاون اولي، بركناري اژه‌اي و… پرداخته است:

آيا مي‌پذيريد كه در انتخابات به‌طور قاطع از آقاي احمدي‌نژاد حمايت كرديد؟

بله. البته من در مقام مقايسه كانديداهاي انتخابات رياست‌جمهوري به اين نتيجه رسيدم كه بايد از احمدي‌نژاد حمايت كنم.
پس بايد تبعات اقدامات احمدي‌نژاد مانند انتصاب مشايي در پست‌هاي مهم و بركناري وزرايي مانند اژه‌اي را بپذيريد؟
احمدي‌نژاد عملكردهاي مثبت و منفي بسياري در طول دولت نهم داشت.من هم مواضع خود را نسبت به عملكردهاي منفي او در آن چهار سال بيان كردم. در آن سال‌ها انتصاب كردان، رحيمي و برخي ديگر از عملكردهاي منفي احمدي‌نژاد را نقد كردم و صرف حمايت يكجانبه مطرح نبود. من انساني نيستم كه اگر از كسي حمايت كردم به دنبال راهي باشم تا خطاهاي او را بيان نكنم.
به عنوان مثال در مورد انتصاب مشايي به سمت معاون اولي احمدي‌نژاد چگونه اعتراض كرديد؟
در مورد انتصاب مشايي انتقادات جدي وجود دارد. اصولگرايي حكم مي‌كند كه در برابر اين اقدام بايستيم و حرف خود را بزنيم. من هم هفته گذشته در نامه‌اي انتقادات خودم را نوشتم.
چه مساله‌اي در انتصاب كردان و حذف اژه‌اي سبب اعتراض اصولگرايان شد؟
متاسفانه احمدي‌نژاد به هر دليلي به راي و نظر مردم در موضوعاتي مانند مشايي، كردان و… توجه نمي‌كند كه اين ويژگي جزو شاخصه‌هاي اصولگرايي و منطبق بر ويژگي‌هاي اصولگرا بودن نيست. اصولگرايي نسبت به مباني اعتقادي و نظر مردم پايبندي دارد و نظر مردم را ركن اساسي مي‌داند كه متاسفانه احمدي‌نژاد به اين مولفه‌ها توجه نمي‌كند.

آيا مشكل شما فقط با مشايي است؟

اگر احمدي‌نژاد در مورد افراد ديگري كه صالح نمي‌دانم، پايداري كند، باز هم او را نقد خواهم كرد.
با تمام اين انتقادات چرا كماكان از احمدي‌نژاد حمايت مي‌كنيد؟
حمايت را نبايد به مثابه يك چك سفيد پنداشت. حمايت ما از كارهاي خوب است بنابراين يك فرد خاص نبايد مبناي حمايت قرار گيرد. اگر احمدي‌نژاد كارهاي خوب انجام دهد قطعا مورد تاييد قرار مي‌گيرد و اگر كارهاي ناشايست انجام دهد مورد تاييد قرار نخواهد گرفت. از سويي نگاه ما به احمدي‌نژاد، نگاه حزبي نيست كه او را رد يا تاييد كنيم و بيش از كساني كه خود را اصلاح‌طلب مي‌دانند به اصلاح برخي خطاها مي‌پردازيم.
فكر نمي‌كنيد اگر احمدي‌نژاد به حزبي وابستگي داشت، آن حزب بايد در قبال عملكرد او به افكارعمومي پاسخ مي‌داد؟
حزبي بودن رئيس‌جمهور داراي مزايا و معايبي است كه شما به يك نكته مثبت آن اشاره كرديد يعني اگر حزبي در ميان باشد، رئيس‌جمهور بايد به آن حزب پاسخ دهد اما از سويي اگر حزب دچار مشكل شود، رئيس‌جمهور هم دچار مشكل مي‌شود و اگر حزب منافع عمومي را فداي مصالح خود كند، رئيس‌جمهور هم بايد به دنبال آن سياست رود.
پس عدم وابستگي احمدي‌نژاد به احزاب را تاييد مي‌كنيد؟
احمدي‌نژاد به هيچ حزبي پايبند نيست و به حزبي تعهد ندارد كه از جهاتي مثبت و از جهاتي منفي است.البته گويا آقاي مشايي ايدئولوگ حزب شخصي احمدي‌نژاد است و جامعه اين امر را پسنديده نمي‌داند زيرا آقاي مشايي را داراي شخصيتي نمي‌دانند كه به احمدي‌نژاد خط فكري دهد.
يعني معتقديد كه مشايي در اتفاقات اخير نقش داشته است؟
بله. متاسفانه در موضوعات اخير احمدي‌نژاد نشانه‌هايي از خود بروز داد كه به نظر مي‌رسد ناشي از القائات فكري مشايي است.
يعني شخص احمدي‌نژاد نقشي در اين رخدادها نداشت؟

اين رخدادها از سويي مي‌تواند ناشي از غرور احمدي‌نژاد باشد. او دچار غرور شده است و شايد 24 ميليون راي در انتخابات عامل اين غرور باشد. متاسفانه غرور مي‌تواند به انسان‌ لطمه بزند. بنابراين بايد از خدا بخواهيم كه پيش از رسيدن به تهذيب نفس دارايجايگاه‌هاي رفيع نشويم.
چه راهكاري براي خروج كشور از وضعيت فعلي داريد؟
هر كس بايد به يكسري از اصول پايبند باشد تا جامعه داراي ثبات شود و همه از ثمرات آن بهره بگيريم.بايد به عنوان دلسوزان نظام حافظ ثبات كشور باشم و بتوانيم نقشي در ارتقاي جامعه ايفا كنيم.مهدي كروبي، ميرحسين موسوي و احمدي‌نژاد و همه نيروها مي‌توانند در اين مسير مبارك گام بردارند و پايبندي خود را به اصول نشان دهند.

گفتگو با پدر آخرین قربانی، امیر جوادی فر

سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸
گفتگوی روز با پدر آخرین قربانی، امیر جوادی فر
چند جای بدن فرزندم شکسته بود
فرشته قاضي

 پیکرامیر جوادی فر، دانشجوی مدیریت دانشگاه آزاد قزوین روز گذشته در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. پیکر بی جان این جوان 25 ساله را که روز 18 تیر بازداشت شده بود،دیروز در حالی به خانواده اش تحویل دادند که آنها پیش از آن نمی دانستند فرزندشان کجا و در چه شرایطی نگهداری می شود. علی جوادی فر، پدر این جانباخته که به شدت متاثر است و نمی تواند به راحتی سخن بگوید،از سال ها پیش فرزندش را بدون مادر بزرگ کرده و امروز جز پسری کوچک،دیگر فرزندی ندارد. با وی از امیر گفته ایم. این مصاحبه را می خوانید.


آقای جوادی فر، امیر کجا و به چه صورتی بازداشت شد؟
 هیچ اطلاعی از اینکه کجا بازداشت شد، نداریم فقط می دانیم به اتفاق یکی از دوستانش در نزدیک منزل بازداشت شده است.

 

گویا پس از بازداشت او با شما تماس گرفته بودند و شما او را در بیمارستان دیدید؛ قضیه چه بود؟
روز 18 تیر با من تماس گرفتند و گفتند بچه شما در بیمارستان فیروز گر است و از ما خواستند به این بیمارستان برویم. ما هم رفتیم. در آنجا آثار ضرب و شتم برروی بدن امیر مشخص و تحت مداوا بود. ما از آنجا او را با ماموری که همراهش بود به بیمارستان لاله در شهرک غرب منتقل کردیم. در آنجا فهمیدیم چند جای بدنش شکستگی دارد و تا ظهر روز 19 تیر تحت درمان بود اما ظهراو را مرخص کردند و ما چون مامور همراه او بود مجبور شدیم او را تحویل بدهیم. خودم به اتفاق مامور او را بردم و به پلیس امنیت تهران تحویل دادم تا مساله حل شود.


پس از آنکه امیر را تحویل دادید خبری از او داشتید که کجا و در چه شرایطی است؟
متاسفانه از آن تاریخ هیچ اطلاعی از او نداشتیم و در به در دنبال او می گشتیم اما نتوانستیم هیچ خبری کسب کنیم؛ در لیست زندانیان اوین هم نام پسرم نبود تا اینکه اطلاع دادند بیائید بچه تان را تحویل بگیرید.


کجا؟

از پزشکی قانونی کهریزک تحویل گرفتیم.


شما آخرین کسی هستید که امیر را زنده دیده اید؛ موقعی که او را تحویل میدادید از نظر روحی و جسمی در چه شرایطی بود و آخرین حرفی که زد چه بود؟
ببینید پسر من مشکلی نداشت؛ خب از نظر جسمی چند جای او شکسته بود اما مورد درمان قرار گرفته بود؛ از نظر روحی هم مشکلی نداشت.  به من هم گفت "بابا دارم میرم؛ انشاالله زود حل می شه و بیرون میام". بچه من خیلی راحت رفت؛ چون فعالیت خاصی نداشت و کار خطرناکی هم مرتکب نشده بود. برای همین چیزی هم احساس نمی کردیم و فکر می کردیم مساله حل و زود آزاد می شود. برای همین الان خیلی گنگم. هنوز نسبت به چیزهایی که اتفاق افتاده است، ناباور هستم.


آیا امیر در اعتراضات و تجمعات اخیر شرکت میکرد؟ نگاهش به مسائل اخیر چگونه بود؟
ببینید پسر من عضو هیچ گروهی نبود؛ من پسرم را خوب می شناسم. 25 سال زحمت کشیدم و بزرگش کردم. خصوصیات اخلاقی او را نیز خوب می دانم. امیر دانشجوی مدیریت بود اما عاشق فیلم و سینما بود و تمام ساعاتش یا به درس می گذشت یا به هنر. از بحث هایی هم که در خانه می کردیم کاملا می دانستم که کاری به سیاست ندارد و عاشق هنر است. هیچ مساله ای هم نداشت و من هرگز تصور نمی کردم چنین اتفاقی بیفتد. قضیه خیلی برای من مبهم است.


امیر چندمین فرزند خانواده بود؟
من کلا دو پسر دارم و امیر فرزند دوم من بود. از 6 سال پیش که مادر امیر فوت کرد من بودم و همین دو بچه که الان یکی دار فانی را وداع گفته. من مانده ام و بابک.


آقای جوادی فر شما مرگ پسرتان را پی گیری خواهید کرد؟
ما امروز تدفین کردیم؛ هنوز در شرایطی نیستم که بدانم چه کاری باید انجام دهم. هنوز هیچ تصمیمی نگرفته ایم و فعلا در حالت گیجی و منگی هستیم.


برخی رسانه ها عنوان کرده اند که برای تحویل پیکر امیرشرایطی برای شما گذاشته و از شما تعهد نامه گرفته اند. این شرایط چه بود؟
تاکنون هیچ اظهار نظری از سوی من با هیچ خبرنگار و هیچ جایی صورت نگرفته و شما اولین خبرنگاری هستید که من با او صحبت می کنم. برخی نوشتند که من نامه نوشته ام و یا به نقل از من مطالبی منتشر کردند در حالیکه در شرایطی که ما بودیم اینقدر گرفتاری بود و اینقدر شرایط دشواری بود که وقت نامه نوشتن نداشتیم. هیچ نامه نگاری با هیچ جایی نکرده ام  و به شدت ناراحت هستم که از قول من به دروغ مطلب نوشته اند.


در رابطه با تعهد نامه و... ؟
از من تعهد نامه ای نخواسته اند؛ البته مسائلی هست که انشالله دو، سه روز دیگر که کمی شرایط عادی تری پیدا کنم خدمت شما عرض خواهم کرد.


فامیلی شما جوادی فرست یا جوادی لنگرودی؟

فامیلی ما جوادی فر است و لنگرودی نیست یعنی فامیلی ما دنباله لنگرودی ندارد نام پسرم هم امیر جوادی فر بود.

 

مصاحبه در اینجا تمام شد؛ در حالیکه آقای جوادی فر،از شدت تالم قادر به سخن گفتن نبود. قرار شد با او مجددا مصاحبه کنیم. اما در این میان روزنامه سرمایه روز گذشته به نقل از یکی از نزدیکان امیر جوادی فر نوشت: در حالی که برای تحویل جسد امیر رفته بودیم به ما گفتند باید بگویید برادرتان از قبل دچار بیماری ریه بوده است در حالی که چنین چیزی محال است زیرا امیر کاملاً سالم بود همچنین از خانواده امضا گرفتند که تشییع جنازه فقط با حضور افراد فامیل و خودی برگزار شده و شعاری در آن داده نشود.

اسطوره ی شاملو؛ "غباری طاعونی از آفاق برخاسته است"، مسعود نقره‌کار

سی سال پيش در نخستين ماه های استقرار حکومت اسلامی، احمد شاملو، نامدارترين شاعر معاصر ميهن مان "روزهای سياه" و "دوران پر ادباری" را پيش بينی کرده بود که "نهاد تيره" و "غبار طاعونی"اش از همان هنگام آشکار بود. او جسورانه فرياد شد که اين نهاد و غبار: "می‌کوشد پايه‌های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد" و هدف اش "کشتار همه متفکران و آزادانديشان جامعه است"

دوم مردادماه سالگشت پرواز سيمرغ شعر معاصر ايران, احمد شاملوست. اين يادواره ی کوتاه ادای احترامی ست به او , که بزرگی از بزرگان فرهنگ و سياست وطنمان است , و اشارتی به فراز هايی از ديدگاه های روشنگرانه ی شاملو , به عنوان يکی از روشنفکر ان فرهنگی و سياسی ميهنمان .
می دانم , و می دانيد نوشتن درباره ی شاملو در يک نوشتار کوتاه " بحری در کوزه ای ريختن " و يا " با جامی در هوای نوشيدن دريايی" (۱) نشستن است .

***

شاملوی شاعر به گفته و نوشته‌ی ده ها تن از شاعران و منتقدان هم عصرش "بزرگترين و مطرح ترين شاعر معاصر ايران" و "يکی از شاعران برجسته جهان" است ، "شاعری ماندگار(۲) " که " شعرش کمالی يافت که دسترسی به آن ممکن نيست " (۳) و شايد به همين دليل " تا شعر بر جاست ، با ماست (۴) ". شاعری که " شعريتی پديد می‌آورد که يکسره با چشم جان‌بين پيوند دارد، و نه با چشم جهان‌بين (۵)", شاعری که " بيش از هر چيز تلفيق دو صفت شکوهمند و مردمی مشخصه ی بنای بزرگی ست که از شعر پی افکنده است "(۶) . و "....اگرچه خود را شاگرد نيمايوشيج می داند , اما آلوده ی تعصب بی جا نيست و به جست و جو و آزمون و مخاطره علاقه دارد. نيما و شاملو هر دو از "پيشروانند" اما اگر سنگينی و پيچيدگی اشعار نيما باعث شده است که نسل تازه از او کم ترين سهم را ببرد, شاملو چراغ دار راه فردای شعر ايران خواهد بود ". (۷)
فروغ فرخزاد در باره ی شاملو گفته است :" شاملو در کنار نيما و در رديف اول قرار دارد" (۸) و اخوان ثالث منصف تر از مصنف کتاب " نامداران ايرانی " (۹) در باره شاملو می گويد: " .... و انصافا" راجع به شعر امروز ما – بعد از نيما- اگر حرفی و کاری باشد يقينا" بايد اول در مورد احمد شاملو باشد, چون او امروز به ترين و قوی ترين شاعر بالفعل و بالقوه ای است که من می شناسم ....." (۱۰) ,شاعری که شعر ش شور شادی و تسلای سوگ مردم , زمزمه ی عاشقان و فرياد آزاد انديشان و آزاديخواهان ميهنمان شده است , و نشانگر اين واقعيت که هيچ شاعر معاصری آوازه و شعرش اقبال آوازه وشعر او را نداشته وندارد.
شاملو اما فقط پرآوازه ترين شاعر معاصر مهينمان نيست , رنگين کمانی ست اين بيمرگ:
روشنفکر سياسی و فرهنگی," تجسم و تجلی تجدد ايرانی و حرکت روشنفکری " (۱۱) , "شخصيتی تاريخی" (۱۲)، پژوهشگر , روزنامه نگار , مترجم , قصه نويس , صدای زيبای شعر و.... رنگدانه های اين رنگين کمان اند.
گويی در وصف خويش سروده است :
" ....
آن که می انديشد
به ناچار دم فرو می بندد
اما آنگاه که زمانه
زخم خورده و معصوم
به شهادت اش طلبد
با هزار زبان سخن خواهد گفت."

***

شاملوی روشنفکر در نخستين ماه‌های بعد از انقلاب جسورانه روشن بينی اش را اثبات و فرياد کرد: "..... روزهای سياهی در پيش است. دوران پرادباری ، که گرچه منطقا" عمر دراز نمی‌تواند داشت ، از هم اکنون نهاد تيره خودرا آشکار کرده است.... و قشريون مطلق زده هر انديشه ای را دشمن می دارند و کامکاری خود را جز شرط امحای مطلق فکر و انديشه غير ممکن می شمارند. پس نخستين هدف نظامی که می‌کوشد پايه‌های قدرت خودرا به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستين گام‌های خودرا به آتش کشيدن کتابخانه‌ها و هجوم علنی به هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته ، کشتار همه متفکران و آزادانديشان جامعه است.
اکنون مادر آستانه توفانی روبنده ايستاده‌ايم. بادنماها ناله‌کنان به حرکت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. می‌توان به دخمه‌های سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گريبان کشيد تا توفان بی‌امان بگذرد. اما رسالت روشنفکران ، پناه امن جستن را تجويز نمی‌کند. هر فريادی آگاه کننده است ، پس از حنجره‌های خونين خويش فرياد خواهيم کشيد و حدوث توفان را اعلام خواهيم کرد. سپاه کفن پوش روشنفکران متعهد در جنگی نا برابر به ميدان آمده اند... (۱۳) "
و به همين دلايل از شعرش نيز "غريو"ی بپا کرد تا اعتراض و "فريادهای عاصی آذرخش" جنبش روشنفکری ميهنمان را به گوش و هوش همگان برساند.
چه کسی جز او می‌توانست در هنگامه ی يکه تازی خمينی و حکومت اش ، حاکميت اسلامی؛ يعنی قاتل زيبايی و معصوميت را اينگونه ساحرانه با کلام نقاشی کند:
"کباب قناری
بر آتش سوسن و ياس
روزگار غريبی‌ست ، نازنين (۱۴)"
و با "اشک غمی گرده شکن در چشم" , اما سرشار از اميد ,دادخواه کشتار دگرانديشان شود:
"نه
من هراسم نيست:
ز نگاه و ز سخن عاری
شب‌نهادانی از قعر قرون آمده‌اند
آری
که دل پرتپش نورانديشان را
وصله‌ی چکمه‌ی خود می‌خواهند،
و چو بر خاک درافکندندت
باور دارند
که سعادت با ايشان به جهان آمده است.
باشد؛ باشد؛
من هراسم نيست ،
چون سرانجام پر از نکبت هر تيره روانی را
که جنايت را موعظه فرمايد می‌دانم
چيست
خوب می‌دانم چيست (۱۵)."

"....
در معبر قتل عام
شمع های خاطره افروخته خواهد شد
دروازه های بسته
بناگاه
فراز خواهد شد
دستان اشتياق
از دريچه ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار در معبری از غريو
تاشهر خسته
پيشباز خواهد شد..."(۱۶)
شاملوی روشنفکر، شجاع و دريا دل ، چشم در چشم ديکتاتور بزرگ، انکار اين نماد نکبت و جهالت و جنايت شد:
"نمی توانم زيبا نباشم
عشوه ای نباشم در تجلی جاودانه.
چنان زيبايم من
که گذرگاهم را بهاری نا به خويش آذين می کند:
در جهان پيرامنم
هرگز
خون
عريانی جان نيست
و کبک را
هراسناکی سرب
از خرام
باز
نمی دارد.
چنان زيبايم من
که الله اکبر
وصفی ست ناگزير
که از من می کنی.
زهری بی پاد زهرم در معرض تو.
***
جهان اگر زيباست
مجيز حضور مرا می گويد.

ابلها مردا
عدوی تو نيستم من
انکار توام."(۱۷)
شاملوی روشنفکر از روشنفکری گفت و به آن عمل کرد:
"...... روشنفکری حرفه نيست. آرمان روشنفکر لزوما" آرمانی انسانی ست. خطی است که روشنفکران مردمی را در اين سو قرار می‌دهد و روشنفکران خودفروخته يا کرايه‌ای را در آن سو. اينشتن و کيسينجر را مثل بزنيم. دو روشنفکر اصيل يهودی ، گيرم در دو سوی خط. يکی عاشق‌وار نگران انسان و يکی روسپی‌وار در بستر ابليس ، يکی نگران آينده‌ی زمين و حرمت بشر و يکی خواهان بی‌رحم حاکميت قوم خود به بهای نابودی همه آن ديگران.... (۱۸) "
و در گفتار و کردار اش عاشق وار نگران انسان و زمين و حرمت بشر بود , روشنفکر ی که نقد و شک را باور داشت ، و بی‌هراس از هياهو و دشنام ، "هرجا پيش آمده يا پايش افتاده حرف و عقيده‌ام را با بی‌پروائی تمام مطرح کرده‌ام (۱۹). "
در عرصه سياست " انکار" ديکتاتور ها بود. و هنگام که به لغزش‌ها و خطاهای حزب توده ,و يا هر جريان سياسی ای که دلبسته ی آن بود, پی برد ,بر آنان شوريد و برابرشان ايستاد. شاملو خطای خويش نيز می ديد , فرو تنانه از خطای خويش می گفت و به نقد و تصحيح آن بر می خاست.
در عرصه فرهنگ و هنر نيز اينگونه بود، نقادی عصيانگر و سنت شکنی شکاک و شناسا:
"چرا ما مردم در همه چيز به چشم تابو نگاه می‌کنيم ؟ چرا تصور می‌کنيم همه چيز به بهترين نحو ممکن در گذشته‌های دور گفته شده ، همه دستورالعمل‌های زندگی همان چيزهائی است که از هزار سال پيش به صورت غيرقابل تغييری در کتاب‌ها ثبت کرده‌اند؟ چرا ما مردم هر از چندی به خانه تکانی ذهنی نمی‌پردازيم؟ چرا از به موزه سپردن عقايد عهد بوقی‌مان وحشت می‌کنيم؟ چرا هيچ وقت به لزوم يک انقلاب فرهنگی يا دست کم يک وارسی جدی در باورها و خوانده‌ها و شنيده هامان پی نمی‌بريم؟(۲۰)"
و اين چراها را شاملو در رابطه با "جنجال‌های مبتذل و هياهوهای بی‌معنايی" که به دنبال اظهارنظر و طرح ديدگاه‌های انتقادی‌اش درباره فردوسی و برخی اساطير شاهنامه و پاره‌ای پادشاهان و محمدرضاشاه و وليعهدش برپا شد، تکرار کرد.
اظهار نظر شاملو در باره ی شاهنامه ، بوستان سعدی و مثنوی مولانا را جماعتی "اهانت به فرهنگ ملی" و "توهين به مقدسات" اعلام کردند، و پاره‌ای از اين " استادان جا سنگين " بی آنکه سخنان او را شنيده و يا خوانده باشند بساط فرسوده‌ی اتهام زنی به "شاعر آزادی" پهن کردند(۲۱). عده ای تلاش کردند به بهانه‌ی "دفاع از حريم بزرگان ادب فارسی" بر کارنامه ی درخشان اش سايه بياندازند, اما نتوانستند. در کارنامه ی شاملو همچون کارنامه ی هر روشنفکرفرهنگی و سياسی افت و خيز , و لغزش و خطا نيز ثبت است اما خيزش ها و درخشش های اين کارنامه چنان عظيم و شگفت انگيزاست که انکار شاملو نتيجه اش نفی انکار کننده است.
"وقتی قرار نيست معلوم باشد چی مقدس است و چی نيست اتهام "توهين به مقدسات" دريک کلام "پرونده سازی" است. و اين رسم رايج کسانی است که چغلی کردن را از بحث و فحص جدی راحت‌تر يافته‌اند. (۲۲) "
"دريانوردان
هرچه به دريا می‌روند
خشک‌تر باز می‌گردنند

آن که به خشکی نشسته است
در شهری آن سوی درياها
از پله‌هايی تاريک پايين می‌رود
و در چشمه‌ای روشن
به گوهری ناياب می‌رسد

دريانوردان
به حسادت
رسن در گردن او می‌افکنند
و خودرا حلق آويز می‌کنند(۲۳)

او "چشم و چراغ" کانون نويسندگان نيز بود , که شجاعانه به دنبال تحقق آزادی انديشه ، بيان و قلم رنج راه کشيد.
از او پرسيدند:
"از تجديد حيات کانون نويسندگان چه خبر؟ "
و چنين پاسخ گفت "بامداد شاعر" :
"... ، آن که تجديد حيات بکند يا نکند بايد مثل لازار انجيل قبلا" مرده باشد. پس بهتر است بگوئيم "تجديد فعاليت" آن و نه "تجديد حيات".
کانون نويسندگان ايران مرده نيست ، چرا که هيچگاه انحلال خودرا نپذيرفته است. جلوی فعاليت آن به دليلی که هرگزبه زبان نيامدگرفته شد. می کوشيم فعال اش کنيم و تازه به عقيده من اگر نشدهم اهميتی ندارد. کانون نويسندگان زنده است چون فکرش در ذهن يکايک ما زنده است. يعنی هر يک از ما کارگران فرهنگی که به مواضع درخشان آن پابنديم به تنهايی يک کانونيم"(۲۴).

***

"هرکول فرهنگی" (۲۵) ما آنجا که دست به کار پژوهش زد "کتاب کوچه " را , سترگ و رشک ‌برانگيز , به ارمغان آورد:
"..... ماقيافه‌ی درونی جامعه را توی آينه داريم به خودشان نشان می‌دهيم. به اش می‌گوئيم تو ناگزيری خودت را يک خرده آرايش کنی ، می‌بينی؟ اين شاخک‌هائی که برای خودت گذاشته‌ای را بايد بريزی دور ، تا چهره واقعی خودت را ببينی."(۲۶)
جامعه ومردمی که شاملوی عاشق انسان و همدست توده‌ی محروم ، دلبسته آنان بود:
" .......و من در لفاف قطعنامه‌ی ميتينگ بزرگ متولد شدم
تا با مردم اعماق بجوشم و با وصله‌های زمانم پيوند يابم
تا به سان سوزنی فرو روم و برآيم
و لحاف‌پاره‌ی آسمان‌های نامتحد را به يکديگر وصله زنم
تا مردم چشم تاريخ را برکلمه‌ی همه‌ی ديوانها حک کنم -
مردمی که من دوست می‌دارم
سهمناک‌تر از بيشترين عشقی که هرگز داشته‌ام.... ".(۲۷)
او در پاسخ به اين سوال در باره کتاب کوچه که : "آيا شده است که به خاطر اجازه نشرش به خود سانسوری بپردازيد؟",گفت:
" ...نه ، برای اينکه اجازه دادن به سانسور شدن ، به عقيده من يک نوع تسليم است. من حتی ترجيح می‌دهم اثری را که دستور می‌دهند مثلا" فلان جايش را بايد حذف کرد اصلا"منتشر نشود. "(۲۸)
و "فلان جا"هادر کتاب کوچه فراوانند؛ که نمونه اند اينها :
" ....آخوند: صاحب عقايد پوسيده.
آخوند(يا ملا)شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل.
آخوند، نباشد درد و غم!
آگر به دعای بچه‌ها بود، يک آخوند زنده نمی‌ماند!
شمر و يزيد اگر برای امام حسين و اهل بيتش بد بودند، برای آخوند و روضه خوان که خوبند!......" (۲۹)
و شاملوی پژوهشگر نيک می‌دانست، "فلان جا"ها همه‌ی اسرارند":
" ....آن وقت که با"عام"(توده‌های مردم) گويم سخن
آنرا گوش دار!
که آن همه "اسرار" باشد!
هرکه "سخن عام" مرا رها کند که:
- "اين سخن ، ظاهر است ، سهل است!"
از من
و سخن من ، بر(ميوه) نخورد!
هيچ ، نصيبش نباشد!
بيشتر اسرار، در آن "سخن عام" گفته شود!"(۳۰)
" ......ماجرای کتاب کوچه‌ی احمد شاملو بی‌شباهت به حماسه‌ای پايان ناپذير نيست....فقط تخيل شاملو می‌توانست چنين چيزی را تصور و به واقعيت نزديک کند. ....کاری با اين عظمت را در کشورهايی که منطق فرهنگی بر آن‌ها حکومت می‌کند، کسی يک تنه انجام نمی‌دهد. ولی به نظر می‌رسدکشور ما فقط کشور رستم و اسفنديار نيست که برای رسيدن به مقام قهرمانی بايد هزارخطررا به جان خريد, بلکه کشور هرکول های فرهنگی مثل دهخدا , احمد کسروی و احمد شاملو هم هست: يک تنه به سراغ تخيل فولکلوريک يک ملت چند سرعائله رفتن و قدرشناسانه و فروتنانه ، و درعين حال مشتاقانه و آزمندانه ياد گرفتن و ياداشت کردن. از اين نظر شاملو، گرچه دانشمند به معنای امروزين کلمه نيست ، قابل مقايسه با ابوريحان بيرونی است: و اگر جنس عوض کند، شهرزاد قصه گوست. اين آدمها- فردوسی ، ابوريحان ، ابن سينا، سهروردی ، دهخدا، شاملو – سر و گردنی از همگان بالاتر می‌ايستند.
اين جنم از آن جنم‌های پيغمبران عهد عتيق "هومر" يونانی ، فردوسی طوسی ، ابوالفضل بيهقی ، مسعودی مروج الذهب ، "اوويد"رومی ، "دانته اليگری "ايتاليايی ، "جفری چاسر" و "شکسپير" انگليسی است که مدونان بزرگ تواريخ و قصص و روايات خيالی ملل خويش اند. اين قهرمانان بزرگ فرهنگی به نثر، به شعر و به زبان تاريخ و قصه و مثل و متل جهان‌های مخفی مانده‌ی ملل خويش را درونی کردند، و اگر از خودگذشتگی و فداکاری و غيرت اينان نبود، امروز بخش عظيم فرهنگ جهان در اقيانوس نسيان غرق می‌شد. و چه بسا که بسياری چيزها غرق شده‌اند و ما از آنها هرگز باخبر نخواهيم شد.
بعضی‌ها اگرصدپای سالم داشته باشند به گردپای اين مرد يک پا نتوانند رسيد. چنين شخصی حق دارد به مدعيان رقابتش حتی پوزخند هم نزند. وقتی که توجهانی را "اطلس وار" با شاهرگ و شانه و گردن و سينه بالا می‌بری ، جزاير و شبه جزاير و حتی درياهای غران و توفان کجا توانند به تو رسيد؟"(۳۱)

***

دوم مرداد:".... احمد شاملو رفت, و اين همه چراغ رابطه که خاموش شد. در سوگ او چه بگويم که يک رگم هشيار نيست. اما تسلی آيدا همين بس که نگه دارنده ی نيکوی امانت مردم ايران بود, وگرنه اين قدح مالامال از در و گوهر زودتر شکسته بود" (۳۲)
قدحی که در خيزش آزاديخواهانه ی بخشی از مردم , بار ديگر در شعار های نوشته و سرود شده گوهر خويش عرضه کرد :
" بگذار بر خيزد مردم بی لبخند
بگذار برخيزد!
...........
بر برکه ی لاجوردين ماهی و باد چه می کند اين مديحه گوی تباهی؟
مطرب گور خانه به شهر اندر چه می کند
زير دريچه های بيگناهی؟

بگذار بر خيزد مردم بی لبخند
بگذار بر خيزد!

خامنه‌ای دستور تعطیلی یک بازداشتگاه در ایران را صادر کرد

!!!سعید جلیلی گفت:" این بازداشتگاه استانداردهای لازم برای حفظ حقوق متهمین را نداشت. رهبری در جریانات اخیر با حساسیت فراوان دستورات اکید به مسئولان دستگاه های مختلف صادر فرموده اند تا به کسی ظلم نشود."

به گفته وی برخوردهای دستگاه ها با تحرکات مجرمانه باید صرفا در چارچوب قانون باشد و کسی حق ندارد به این بهانه حقوق مشروع افراد را نادیده گرفته و یا این حقوق را از آنان سلب کند! وی نام بازداشتگاهی را که دستور تعطیلی آن صادر شده را اعلام نکرد.

متن استعفانامه محمد حسين صفار هرندي

متن استعفانامه محمد حسين صفار هرندي به شرح ذيل است:
بسم‌الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي رئيس‌جمهور
با سلام
در پي ابلاغ شفاهي حكم جنابعالي مبني بر بركناري اينجانب و معرفي سرپرست وزارت‌خانه كه خبر آن روي شبكه ويژه خبري دولت و ديگر سايت‌هاي اطلاع‌رساني منعكس شد، خرسند شدم كه شانه‌هاي ضعيفم از زير بار مسئوليت سنگين اين امانت بزرگ رها شده است، اما گويا محظور از نصاب افتادن دولت، موجب توقف اين حكم گرديد.
اكنون با تأسف از قضاياي اخير كه موجب وهن دولت محترم شد، بي‌اعتنا به اخبار حاشيه‌اي، ابلاغ نخست را جدي گرفته و خود را فارغ از مسئوليت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي‌دانم و از فردا در وزارت‌خانه حضور نخواهم يافت.
با اين همه در برابر اين تقدير كه در هشت روز باقيمانده از عمر دولت نهم، از نام و آبروي اين بنده كوچك خدا و سرباز ولايت امر،‌ به قدر يك "عدد " بهره گرفته شود،‌ تسليم و راضي‌ام.

محمد حسين صفار هرندي
شامگاه يكشنبه سوم شعبان مطابق چهارم مرداد

مکانهای تجمع ۸ مرداد (چهلم شهدای شنبه خونین) ساعت ۶ بعدازشهر سی مرکز استان + آلترناتیو

تهران : 1- میدان ونک(آلترناتیو اول میدان سرو – آلترناتیو دوم پارک وی) 2- میدان محسنی( آلترناتیو اول بولوار کاوه – آلترناتیو دوم میدان هروی) 3- میدان هفت حوض( آلترناتیو اول فلکه سوم تهرانپارس – آلترناتیو دوم فلکه اول تهرانپارس) 4- میدان فاطمی ( آلترناتیو اول میدان هفت تیر – آلترناتیو دوم میدان فردوسی) 5- پل گیشا (آلترناتیو اول فلکه صادقیه – آلترناتیو دوم میدان انقلاب) شیراز : فلکه گاز (آلترناتیو اول بلوار ارم – آلترناتیو دوم فلکه نمازی ) مشهد : پارک ملت (آلترناتیو اول بلوار سجاد – آلترناتیو دوم فلکه احمد آباد) اصفهان : سی و سه پل (آلترناتیو اول چهارراه نظر – آلترناتیو دوم میدان فیض) تبریز : چهارراه آبرسان (آلترناتیو اول میدان دانشسرا – آبترناتیو دوم میدان قونقا ) گرگان : خیابان شالیکوبی ( آلترناتیو بلوار ناهارخوران ) اهواز : چهارراه نادری (آلترناتیو اول زیتون کارمندی – آلترناتیو دوم فلکه سوم کیانپارس) ارومیه : میدان مرکزی (آلترناتیو خیابان خیام ) یزد : چهارراه دولت آباد (آلترناتیو میدان امیرچخماق) بندرعباس : مقابل مجتمع ستاره جنوب (آلترناتیو میدان ولیعصر) رشت : سه راه حاجی آباد (آلترناتیو اول پارک شهر ، آلترناتیو دوم میدان لاکانی) بوشهر : میدان امام (آلترناتیو خیابان مطهری) اراک : میدان باغ ملی (آلترناتیو دروازه تهران) کرمانشاه : میدان جوانشیر (آلترناتیو چهارراه جوانشیر) قم : میدان سعیدی (آلترناتیو میدان مطهری) قزوین : میدان آزادی (آلترناتیو میدان عارف قزوینی) اردبیل : چهارراه امام (آلترناتیو میدان آزادی) همدان : میدان امام (آلترناتیو میدان بوعلی) ایلام : میدان امام (آلترناتیو چهارراه جمهوری) کرمان : میدان آزادی (آلترناتیو میدان باغ ملی) خرم آباد : میدانآزادی (آلترناتیو پارک شریعتی) سنندج : میدان اقبال ( آلترناتیو پارک استقلال) بیرجند : میدان دوم رحیم آباد (آلترناتیو میدان اول) بجنورد : روبروی مجتمع ارم (آلترناتیو چهارراه مخابرات) ساری : سه راه قارن (آلترناتیو فلکه ساعت) سمنان : میدان معلم (آلترناتیو میدان مطهری) یاسوج : میدان هفت تیر (آلترناتیو پارک چمران) زاهدان : پاساژ قائم (آلترناتیو میدان آزادی) زنجان : سبزه میدان (آلترناتیو حسینیه اعظم) شهرکرد : میدان فردوسی (آلترناتیو چهارراه بازار)

احوال محمود عاشق و رحیم معشوق

به دنبال مطرح شدن معاونت اولی رحیم اسفندیار مشائی یار غار و گل بی خار دولت نهم که میراث دولت نهم را خورده و قرار است معاون اول دولت دهم شود، و معلوم شده که یک روابط غیرافلاطونی و شاید هم افلاطونی بین آن رئیس کودتا و این میراث خوار استعمار وجود دارد، یکی از آقایان رابطه بین این دو نفر را به رابطه شمس و مولوی تشبیه کرد. ما هم یکی از اشعار مولوی را تغییرات دادیم، خدا از سر تقصیرات ما بگذرد.

یـار مـرا، غار مـرا، یاور بیکار مـرا

یار تویی، غار تویی، خواجه!(1) نگهدار مرا

آخ تـویی، اوخ تـویی، سارق صاندوخ(2) تویی

صاحب هر بوق توئی، محرم اسـرار(3) مرا

هاله منم، واله منم، رئیس هشت ساله منم

صاحب میراث تویی، افسر و سردار مرا

بهره تویی، سود تـویی، دولت محمود تویی

رابط استاد تویی، وصل به دیدار(4) مرا

ناز تویی، باز تویی، صاحب هر گاز(5) تویی

صاحب باتوم منم، چاقوی(6) بسیار مرا

یاور کودتا توئی، رهروی مقتدا تویی

زور بزن زور بزن، سخت بکن کار( 7) مرا

قطره تویی، پماد تویی، قرص تویی، ضماد تویی

جام بده، زهـر بده، بیش مـیـازار مرا

هم قر و اطوار توئی، هم سبب کار تویی

رقص کنی(8) رقص کنان، قر بده این بار مرا

بابای داماد منم، نوچه استاد منم

باد منم، بید منم، هیچ (9)مپندار مرا

هسته هر بسته منم، در چو توئی دسته منم

دسته به دست گیر و برو، بیش بمفشار مرا

حجرهء بازار منم، منشاء آزار منم

برجی و پاساژ توئی، راه دِه ای یـار مـــرا

باد تویی، رایحه ای، روح توئی

چون گل خرزهره تویی، خدمت بسیار مرا

دوغ منم ماست تویی، طرح هولوکاست(10) تویی

دوست شدی با تل آویو(11)، این همه اسرار مرا

روز تویی، سوز تویی، قوز بالا قوز تویی

آب منم، کوزه منم( 12)، آب ده این یار مرا

دانـه تـویی، دام تـویی، گوهر دردانه تویی

پخـتـه تـویی، خـام تویی، سوخته(13) مگـذار مرا

یک تـن اگـر کـم شودی، توی دلــم غم(14) شودی

فعلا وایستا تو کنار، بازی و بازار مرا

ماه تویی، چاه تویی، آه تویی، کاه تویی

هر چیز با آه(15) تویی، ول بکن این بار مرا

زیر نویس ها:

1) خواجه نگهدار مرا: آقا مواظب باش من رئیس جمهور بشم، بعدا از خجالت تون در می آم.

2) صاندوخ: (جمع- صنادیخ)، نوعی تلفظ خودمانی صندوق های گمشده آرای مردم که چهار مورد آن در یک کتابخانه در شیراز، تعدادی در ستاد نیروی دریایی، و تعدادی در زیر زمین موزه هنرهای معاصر کشف شده است.

3) محرم اسرار: کسی که آدم حرف هایش را به او می زند تا او بعدا آن حرف ها را به مصباح یزدی بزند و الخ.

4) وصل به دیدار: کسی که وقت ملاقات را از آن یکی آقا می گیرد، جور کننده دیدار با انواع مولانا، هوشنگ خان، پیروز خان و سایر خوانین.

5) صاحب هر گاز: در اینجا صاحب گاز دو معنی دارد، یکی محسنی اژه ای است که صاحب گاز اول شناخته شده و دوم هر کس که گاز اشک آور داشته و به مخالفان دولت بزند.

6) چاقو: یک چیز دراز که با آن کودتا می کنند، ولی پس از تشریح جسد، معلوم می شود گلوله خورده است.

7) سخت بکن کار مرا: منظور این است که موقعیت مرا سخت و محکم کن و صبر کن بعدا تو را بیاورم.

8) رقص کنی رقص کنان: اشاره به مراسم استانبول که تا آخرش نشسته بود و انگار هاله نور دیده چشم از خانومه برنمی داشت و حتی پلک هم نمی زد.

9) هیچ مپندار مرا: شاعر دچار واقع گرایی مفرط شده است.

10) طرح هولوکاست: یک طرح که توسط محمد علی رامین و چند مجنون دیگر مطرح شد و باعث شد تعدادی لیلی آواره شوند.

11) تل آویو: مردم کشوری به اسم اسرائیل که شنبه باید جابجا شوند و بروند آلاسکا ولی یکشنبه مردمان خوبی هستند و دوستشان داریم.

12) آب منم، کوزه منم: اشاره به اینکه بذار در کوزه آب شو بخور.

13) سوخته مگذار مرا: با توجه به مسائل پس از انتخابات و شعارهای مردم در پشت بام ها و این جور چیزها محل دقیق سوختگی مشخص نیست. شاید قلبش باشد، ولی اگر قلبی وجود نداشت، احتمالا جای دیگر مطمئنا وجود دارد.

14) توی دلم غم شودی: یعنی ناراحت می شوم و می روم کاراکاس یا جمکران یا هر جایی که عکسم را بگیرند.

15) هر چیز با آه مثل راه، چاه، واه، سیاه، کوفت، درد، زهر مار، قافیه زیاد مهم نیست.

تجاوز به دویست کودک توسط عضو فعال بسیج

عضو فعال پایگاه بسیج مقاومت در شهرستان دهدشت به نام محمد افشین با همكاری یك گروه شش نفره به 200 كودك تجاوز كرده است كه در میان این 200 كودك، فرزندان مقامات رسمی شهر نیز وجود داشته اند.این خبر را خبرگزاری مهر با سانسور كامل منتشر كرد و در خبری كه از محمد افشین با عنوان «م.الف» نام برده است به بسیجی بودن وی اشاره نكرد و همچنین تعداد كودكان مورد تجاوز قرار گرفته را 80 كودك نوشت.محمد افشین به عنوان عضو فعال بسیج شهرستان دهدشت جزو كسانی بود كه در این شهرستان به عنوان «امر به معروف و نهی از منكر» با بسیاری از جوانان این شهر برخورد می كرد و حتی امر به معروف و نهی از منكر او 5 تا 6 درگیری میان او و مردم را رقم زد.این عضو بسیج كه خود را فردی مذهبی و معتقد به نظام معرفی می كرد در یكی از برنامه هایی كه در مسجد برگزار شده بود به مقامات انتظامی دهدشت می گوید به هیچ وجه وضعیت امنیت دهدشت رضایت‌بخش نیست و خواستار واگذاری بخشی از مسئولیت‌های امنیتی و اجرایی نیروی انتظامی به خود و گروه ایشان در پایگاه بسیج مقاومت می شود.شیوه تجاوز او به 200 كودك یادشده به این ترتیب بوده كه او و دیگر دوستان بسیجی‌اش از كودكان در حال تجاوز فیلمبرداری می كردند و بعد آن ها را به پخش این فیلم ها تهدید و مجبور می كرده اند تا دیگر دوستان خود را به محل استقرار آن ها ببرند. یكی از كودكان مورد تجاوز قرار گرفته وقتی نمی تواند فرد دیگری را برای تجاوز در اختیار محمد افشین قرار دهد برادر سه ساله خود را در اختیار آن ها قرار می دهد.محمد افشین كه با نام «ممد آتاری» به اغفال 200 كودك پرداخته بر روی برخی دیوارهای شهر نام «ممد آتاری» را می نوشته تا این كودكان هرگز حضور و ترس از او را فراموش نكنند و راز او را با والدین خود یا دیگران در میان نگذارند.

سوگنامه‌ای برای شهید امیر جوادی‌فر

بحث‌های بی‌پایان من و تو …
من می‌گفتم ایرج جنتی عطایی، تو می‌گفتی شهیار قنبری!
من می‌گفتم سینما، تو می‌گفتی ادبیات!
من می‌گفتم … تو می‌گفتی …

خب! حالا که چی؟ من بگویم زندگی و تو با لبخند همیشه‌ات مرگ را نشانم بدهی؟!

من بیایم کویر پی دلتنگی‌هایم و تو به ناگهان سر از پزشکی قانونی تهران در بیاوری؟!

من که می‌شناسمت، تو نه سیاسی بودی و نه دوست داشتی که باشی.

همیشه سوال داشتی و من به عنوان مدیر داخلی آن روزهای موسسه کارنامه و تو به عنوان هنرجوی بازیگری، دیالوگ‌هایمان تمامی نداشت.

زنگ می‌زدی و ترانه‌های جدیدت را می‌خواندی. و من می‌گفتم قنبری-زده شده‌ای و تو دادت در نمی‌آمد، چرا که خودت هم این را پذیرفته بودی و آگاهانه، ترانه‌هایت را که سرشار از عشق به آدمیان بود، می‌ساختی.

می‌رفتیم استادیوم، به عشق سوسیس‌های کثیف و تخمه‌های شور. من، تو، مهدی و یاشار و هومن. که می‌دانم فردا، وقتی تو را به خاک هدیه می‌دهند، سخت‌ترین روز زندگی‌شان را تجربه می‌کنند.

یادت هست فیفا منیجر را به من هدیه دادی و آلوده شدم. تو مربی جاه‌طلب و احساساتی آرسنال(با این که بارسلونی بودی، به خاطر من لیگ برتر را پذیرفتی) یاشار مربی بی‌تفاوت و خون سرد لیورپول و من مربی ناشی تیم رویاهایم، منچستر یونایتد. یادت هست وقتی مدیر منچستر به خاطر ولخرجی‌ها و نتایج ضعیف تیم، من را اخراج کرد، تو و یاشار چقدر خندیدید؟!

یا آن سفر سه‌نفره‌مان به خانه دریا… من. تو، یاشار و شعرخوانی‌ها… تا صبح!

یا آن سفری که من و صابر از ماسوله آمدیم(صابر تا خرخره علیرضای درباره الی شده بود) و آن چهار روز جاودانه ابتدای خرداد در دهکده ساحلی! با هومن و شیما و لبخند.

یا آن سفر سرشار از خاطره به خانه دریا، من، تو، یاشار، صابر، مهدی و امیر صادقی! ماجراهای گروتسک سمند سیاه و آقا سگه!

یا روزی که برق‌های اضطراری آتی‌ساز قطع بود و لبخند آمد و تو دل سپردی.

امیر! بگو که این هم یکی از آن شوخی‌های احمقانه است با مامان اختر، که خدا می‌داند تو را در این دنیا از جانش دوست‌تر می‌دارد و نمی‌دانم فردا در بهشت زهرا وقتی تو را می‌بیند…

امیر! زمستان‌های طبقه ۲۶ را یادت که نرفته؟ برف‌نوردی‌های تو… از مینای خیالی نوشتن‌هایت… خنده‌های تو امان و کلماتی که مثل سیل از زبانت جاری می‌شد و کم‌تر می‌توانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم!

امیر! فیل کلاب و جریمه‌های خشن و تحلیل فیلم‌ها و تئاترها و نوشتن‌ها را یادت هست؟
.
.
.
سرم انگار به اندازه دماوند شده. چیزی در دلم مرده، که شاید امید باشد و آرزو. به یاد روزی افتاده‌ام که در تراس ایستاده بودیم و تو خواندی:

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام،
اگر چه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود
هراس من باری، مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن،
از آزادی آدمی افزون باشد…

رفسنجانی: امیدوارم رهبر اقدام کند

کبر هاشمی رفسنجانی، نزاع موجود در حاکميت جمهوری اسلامی را مربوط به انتخابات و عوارض آن دانست و گفت اميدوار است که «رهبری برای حل مشکلات جاری اقدام کند.» رئيس مجلس خبرگان اظهار داشت که اگر اين اختلافات حل شود، نزاع موجود تمام خواهد شد و افزود که از نظر وی راه‌حل کوتاه مدت، همان پيشنهادهایی است که وی درخطبه‌های نماز جمعه مطرح کرد. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در ادامه سخنان خود در جمع برخی از استادان دانشگاه علم و صنعت در مورد زير سوال رفتن دستاوردهای انقلاب اسلامی و مديريت کشور هم گفت «اشتباه يک حزب، فرد، گروه و جريان قابل جبران است ولی اگر انقلاب و نظام زير سوال برود اصلاح آن مشکل خواهد بود.» وی پيش از آنکه بر نقش رهبری در حل بحران موجود اشاره کند، سابقه ۵۰ ساله دوستی خود با رهبری را يادآور شد و اظهار داشت که شناخت کاملی از آيت‌الله خامنه‌ای در مقاطع مختلف مبارزه، پيروزی و تداوم انقلاب دارد و او را شخصيتی نوانديش و پيشرو در مسائل مختلف می‌داند. آيت‌الله هاشمی رفسنجانی، که در نخستين موضع‌گيری رسمی خود نسبت به رويدادهای پس از انتخابات رياست جمهوری، بعد از خطبه‌های نماز جمعه ۲۶ تير ماه تهران، سخن می‌گفت در ادامه افزود: «اميد من به رهبری است که با توجه به افکار و تجربه خودشان برای حل مشکلات جاری اقدام کنند و نظر خود من برای حل کوتاه مدت، همان پيشنهاداتی است که در نماز جمعه مطرح کردم.» آقای هاشمی رفسنجانی در آن خطبه‌ها به طور مشخص به ضرورت اعتمادسازی عمومی، آزادی زندانيانی که در جريانات پس از انتخابات دستگير شدند، هم‌دردی با آسيب‌ديدگان، ايجاد فضايی برای اظهارنظر همه طرف‌ها، برخورد تؤام با سعه صدر با رسانه ها، اشاره کرده بود. از ميان پيشنهادهای مطرح شده توسط رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، آنچه در روزهای بعد محل مناقشه گروه‌های تندرو، محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان قرار گرفت، تأکيد اکبر هاشمی رفسنجانی بر آزادی زندانيان سياسی بود، موضوعی که به ويژه با علنی شدن بدرفتاری‌ها، خشونت‌ها، ايذاء و اذيت‌ها که در مواردی منجر به قتل بازداشت‌شدگان در زندان‌ها شد، توجه و حساسيت زياد افکار عمومی را به خود جلب کرده است. از اين رو، رئيس مجمع تشخيص مصلحت، در اين سخنان بار ديگر اين موضوع را عنوان کرد، اما از زاويه و نگاهی که کمتر می‌تواند مناقشه‌برانگيز بوده و خدشه‌ای به آن وارد شود. وی در اين باره اظهار داشت: «اينجانب بارها از زبان رهبری شنيده‌ام اينها که به آسانی مردم را به زندان می‌برند اگر مثل من و تو طعم زندان را چشيده بودند چنين نمی‌کردند.» به گزارش خبرگزاری ايلنا، پيش از سخنان اکبر هاشمی رفسنجانی برخی از استادان دانشگاه علم و صنعت حاضر در جلسه به ارائه ديدگاه‌ها و نظرات خود در مورد مسائل روز جامعه پرداختند. در اين سخنان به ظرفيت‌های قانون اساسی از جمله اصل ۲۵ و ممنوعيت تفتيش عقايد، اصل ۲۷ و آزادی تجمعات، اصل ۳۲ و منع دستگيری و بازداشت افراد بيش از ۲۴ ساعت بدون حکم دادگاه اشاره شد و اظهار نظر شد که برای تحقق اين اصول مهم معوق مانده قانون اساسی بايد فکری کرد. دستگيری و بازداشت دانشجويان، نقش رسانه ملی و برخی نشريات که از بودجه عمومی دولت ارتزاق می کنند، در ناديده گرفتن و بی‌اعتنايی به خواست و نظر و اراده بخش عظيمی از مردم در انتخابات رياست جمهوری، از جمله ديگر مسائلی بود که حاضرين در جلسه با رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام مطرح کردند.

متن پیاده شده روز یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸ دکتر سازگارا


سلام
بامداد یکشنبه ۴ امرداد ۱۳۸۸ و ۲۶ جولای ۲۰۰۹ میلادی
من چند تا نکته رو باسرعت خدمتتون عرض کنم. نکتهٔ اول اینکه «بررسی سی روزه»، ارزیابی عملکرد سی روز گذشته‌مون، در واقع دوره‌ای که مبارزهٔ بی‌خشونت رو طی کردیم، به نظر می‌رسه که در این ده دقیقه‌های روزانه‌مون قابل پیگیری نیست؛ برای اینکه اینقدر مسائل جاری و روزانه و مهم اتفاق می‌افته که ما ناچاریم که این ده دقیقهٔ روزانه رو به مسائل روزانه و سؤالات و تاکتیک‌هایی که هر روز مورد نیازه اختصاص بدیم. بنابراین اونچه که من تحت عنوان ارزیابی سی روزه تنظیم کردم، به شکل مقالهٔ جداگانه‌ای درمیارم و طی دو یا سه فیلم ده دقیقه‌ای، جداگانه اون رو تصویری هم خواهم کرد و به صورت فوق‌العاده و سوا از این ده دقیقه‌ای های روزانه، فردا یا پس‌فردا خدمتون ارائه خواهم کرد. بنابراین می‌پردازیم به مسائل روز.
نکتهٔ دوم اینکه ختم یکی از شهدای جنبش، محسن روح‌الامینی، امروز یکشنبه از ساعت چهار تا شش بعدازظهر در مسجد بلال حبشی، جنب صداوسیما بالاتر از پارک ملت، خیابون ولیعصر برگزار می‌شه. به همین دلیل چند نکته‌ست که پشت هم باید عرض کنم:
یک، به همهٔ ما واجبه که برای تسلیت گفتن و همدردی با والدین و بازماندگان این شهید جنبشمون در این مراسم شرکت کنیم. من هم به سهم خودم تسلیت عرض می‌کنم خدمت والدین و تمام دوستان و بازماندگان این شهید گرانقدر جنبشمون.
دوم، این مراسم چون مجوزدار و رسمی هست، طبق اصل کلی که داریم، همهٔ ما باید در اون شرکت بکنیم و این مراسم رو سبز بکنیم.
سوم، مادران داغدار سایر شهدای گرانقدرِ ما هم در این مراسم با عکس فرزندانشون شرکت خواهند کرد. بنابراین شرکت در این مراسم، ابراز تسلیت و همدردی به مادران عزیز سایر شهدای جنبش هم هست.
چهارم اینکه ما در این مراسم، باید با کمال متانت و آرامش شرکت بکنیم و یک پارچه یا دستبند یا دستمال یا هدبند سبز یا هرچیزی که به هرحال خودتون تشخیص می‌دین، باید همراهمون باشه که اگر درگیری شد، اگر ناچار شدیم بین جمعیت بریم، به راحتی بتونیم کنار بگذاریم، در جیبمون بگذاریم و بریم؛ ولی در طی مراسم بتونیم با بستن یا پوشیدن اون پارچه‌ای که همراه داریم به راحتی سبز بودن شرکت‌کنندگان رو نشون بدیم.
نکتهٔ دیگه اینکه کسانی که در داخل مسجد می‌رند، باید طمأنینه و آرامش رو حفظ بکنند و مراسم مسجد رو دنبال بکنند؛ مگر اون جاهایی که امکان باشه که مطالبه یا شعاری رو با آرامش تموم مطرح بکنیم. اما کسانی که بیرون مسجد در خیابون قرار می‌گیرند، می‌توانند شعارها و خواسته‌هایی رو مطرح بکنند که در رأس اونها این است که ما اجازه می‌خواهیم برای تمام شهدامون، در مساجد مراسم بزرگداشت برگزار بکنیم.
نکتهٔ آخری اینکه [امروز] فرصت خوبی هم هست که تمام کسانی که شرکت می‌کنند، به همهٔ رهگذران، به همهٔ افراد، به همدیگه یادآوری و توصیه بکنند که روز پنجشنبه، مراسم چهلم و بزرگداشت تمام شهدای جنبش در تهران و تمام شهرهای کشور برگزار می‌شه و بعد از نثار گل در خیابان‌ها و محل شهادت این عزیزان و تکریم به خانواده‌های اونها، هنگام غروب آفتاب، ما در سراسر کشور مراسم شمع روشن‌کردن خواهیم داشت.
ضمناً مراسم امروز مسجد بلال از ساعت چهار تا شش که همهٔ ما باید شرکت بکنیم، عکس و فیلم هم فراموش نشه و من خواهشم این است که بخشی از دوستان، حتماً حتماً در جاهای مناسبی خودشون رو قرار بدند که بتونند عکس و فیلم مناسب تهیه بکنند، به دور از احتمالاً درگیری‌ها یا تنش‌های احتمالی که ممکنه که در طی مراسم باشه.
اما نکتهٔ سومی که می‌خواستم عرض بکنم، یک مرور کوتاهیه بر اونچه که دیروز در میدون ونک اتفاق افتاد. این حرکت، حرکتی که در میدون ونک اتفاق افتاد و منجر به پاره‌ای درگیری‌ها و دستگیری چند تن از فعالین شد، چندتا نکته رو به ما گوشزد می‌کنه. اول اینکه نفس اعتراض، کار خوبیست و به حکومت هم اخطار داد و اعلام کرد که نمی‌تواند مراسم تحلیف و سوگند خوردن برای رئیس‌جمهورِ قلابی، یعنی آقای احمدی‌نژاد، برگزار کنه؛ کما اینکه تا الان هم چند بار عقب انداختند و مشکلشون این است که حتی از داخل حکومت هم به سختی آدم‌هایی رو پیدا می‌کنند که در مراسم تنفیذ حکم یا تحلیف حضور داشته باشند، چه برسه به این که می‌دانند که هر روزی که تحلیف و سوگند خوردن رئیس‌جمهور قلابی و با اعداد غیرواقعی بخواد اعلام بشه، ما در سطح خیابون‌ها اعتراض خودمون رو خواهیم کرد و سوگند برای رئیس‌جمهور واقعی ملت به جا خواهیم آورد. بنابراین نفس حرکت دیروز میدون ونک به عنوان یک هشدار، خوب بوده.
اما یادمون باشه وقتی ما جمعیتمون مثل پنجشنبه‌ای که در پیشه زیاده و میلیونیه، حضور داریم، باهم هستیم و می‌دونیم که سرگوب‌گرها نمی‌تونند آسیبی بهمون بزنند. اما وقتی جمعیتمون کمه، اصل بر این است که ما باید اونها رو فرسایش بدیم؛ نه اینکه اونها ما رو فرسایش بدند. تظاهرات پراکنده در سطح شهرها از مهم‌ترین آکسیون‌های فرسایشیه؛ به شرط اینکه ما دستگیری نداشته باشیم، زخمی نداشته باشیم، کشته نداشته باشیم و اونها رو دور شهر بچرخونیم. بنابراین در میدون ونک وقتی که دیدیم تعدادمون کمه، کمتر از سرکوب‌گرهاست، با توجه به اینکه اونها قبلاً نیروهاشون هم در میدون ولیعصر و میدون انقلاب هم تقسیم شده بودند، بهتر این می‌بود که اونجا درگیر نمی‌شدیم؛ به خصوص اینکه سرکوبگر ها تدارک هم کرده بودند، تعدادی رو به شکل بچه‌های جنبش درآورده بودند که بفرستند توی صف بچه‌های جنبش که شناسایی کنند و یا پشت صفوف بچه‌ها ایستاده بودند. باید که اونجا هیچ عملیاتی نمی‌شد، هیچ تظاهراتی نمی‌شد و فوراً می‌رفتیم. وقتی با تلفن هم می‌فهمیدیم که دو تا مرکز دیگهٔ ما در اشغال سرکوبگرهاست، می‌رفتیم در جای چهارم، پونصد متر بالاتر جلوی صداوسیما به شکل برق‌آسا پنج دقیقه، ده دقیقه شعارمون رو می‌دادیم، اعتراضمون رو می‌کردیم، فیلم و عکسمون رو هم می‌گرفتیم و پراکنده می‌شدیم؛ یا می‌رفتیم میدون تجریش، چند کیلومتر بالاتر، اونجا تجمع می‌کردیم. ولا صد نفر هستیم، بهتره که تقسیم بشیم به سه تا دستهٔ سی نفری، در سه جای دیگه فوراً جمع شید، پنج دقیقه، شش دقیقه، برق‌آسا شعارمون رو بدیم، فیلم و عکسمون رو بگیریم و پراکنده شیم؛ تا اینکه فکر کنیم که می‌ریرم درگیر می‌شیم. چون این درگیر شدن، هم از ما فرسایش ایجاد می‌کنه، هم به سرکوب‌گرها این امکان رو می‌ده که فکر کنند که پیروز شدند، یکجا تونستند که مستقر شند و بمونند. در حالی که وقتی پخش بشیم، بریم جاهای دیگه، اونها ناچار شند جابجا شند، اونوقت خسته و فرسوده می‌شند.
نکتهٔ دیگه اینکه من باید از جانب خودم و آقای مخلمباف تشکر بکنم از اینکه اسامی مشخصات و آدرس شهدا و مفقودین داره به ما می‌رسه؛ تعدادی رسیده و بقیه‌هم امیدوارم که به تدریج برسه تا خدمتتون اعلام بکنم.
نکتهٔ آخری که می‌خوام بگم: من اخبار زیادی دریافت می‌کنم، از کارخانجات، از اداره‌ها، که مدیران میانی و حتی گاهی مدیران ارشد، درواقع عملاً با جنبش دارند همکاری می‌کنند و اعتصاب ایتالیایی دارند می‌کنند، تصمیم نمی‌گیرند، کاری رو انجام نمی‌دند، کار رو معوق گذاشتند یا در رویهٔ مثلاً کنترل کیفیت سختگیری‌هایی کردند که کار خوابیده و این موج وایستوندن اقتصاد کشور شدید پیش رفته؛ که باید بگم نتیجه‌ش این شده که آمار نشون می‌ده که کل اقتصاد ایران، الان با کاهش و سقوط در تولید ناخالص ملی همراهه و علامت و اخطار خوبی به کودتاچی‌هاست که نمی‌توانند به یک ملت، با زور حکومت کنند.
تا فردای دیگه پیروز و شاد و سرافراز باشید [انگشتانشون رو به شکل V گرفتند]

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

مادر اشکان سهرابی "جواب خون پسرم را چه کسی می دهد؟"

اشکان سهرابی، جوانی ۲۰ ساله، از دیگر کشته شدگان ناآرامی های پس از انتخابات ایران است. این جوان در ۳۰ خرداد ماه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در بیمارستان جان سپرد.

اشکان سهرابی متولد ۱۳۶۸ و دانشجوی رشته آی تی دانشگاه قزوین بود. زهرا نیک پیما، مادر اشکان، در خصوص روز حادثه می گوید پسرش ساعت هفت و نیم روز ۳۰ خرداد ماه برای دیدار با یک دوست از خانه بیرون رفت و تاکید کرد که پنج دقیقه ای باز می گردد. به گفته خانم نیک پیما فاصله منزل اشکان و دوستش کمتر از پنج دقیقه بوده است.

مادر اشکان افزود: "پسرم به خانه دوستش رفت و هنگام بازگشت از یک ساختمان بلند می زنندش و گلوله به سرخرگ آئورتش خورده بود."

خانم نیک پیما با اشاره به اینکه پس از دیر کردن اشکان، او به داخل خیابان می رود و دوست اشکان را دیده که با صورت خونی به طرف او آمده و به او خبر می دهد که اشکان زخمی شده و به بیمارستان برده شده است.

زهرا نیک پیما ادامه می دهد: "با دایی اشکان به بیمارستان رفتیم، حال اشکان خیلی بد بود. دکترها گفتند که بازگرداندنش جزو محالات است. کادر پزشکی در بیمارستان واحد خون نداشت، حتی درستگاه اکسیژن مناسبی نداشتند. من از میان در نگاه می کردم و با پمپ به او تنفس می دادند. یعنی درست نتوانستند به اشکان برسند، پسرم پس از ۱۰ دقیقه فوت کرد. "

مادر اشکان با تاکید بر اینکه اشکان "فدای پنج دقیقه بیرون رفتنش شد"، می گوید جنازه اشکان را به راحتی در اختیارخانواده قرار نداده اند. او گفت خانواده تنها توانستند بعد از سه روز دوندگی، جنازه اشکان را تحویل بگیرند.

به گفته خانم نیک پیما، "اعلامیه ها و پرچم ها را می کندند و در مراسم بهشت زهرا دوربین فیلمبردای را دزیدند و بردند. تعهد گرفتند که سرو صدا نکنیم و شلوغ نکنیم و جنازه را یک سره به بهشت زهرا ببریم."

او می گوید "اشکان، تنها فرزند پسرم، نقاش بود. کمربند مشکی دان دو تکواندو بود، با این همه قابلیت در عرض پنج دقیقه پسرم را کشتند و تمام شد، هیچ کس هم نیست که پاسخگو باشد. جواب خون بچه من را چه کسی می دهد؟"

اشکان سهرابی در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

نوار مکالمات بی سیم بسیج/سپاه در روز نماز جمعه‌ی سبز

بخشی از متن اولین فایل از ۴ فایل صوتی: موارد پیرامونی را زیر نظر داشته باشید ** نیروهای ما رفتند داخل با بلندگو وایسادن انجام وظیفه می کنند. ** ما میدان فلسطین هستیم کارت تردد ما دست آقایون می چرخه نمی تونیم وارد شیم ** بابا وارد شو دیگه کی میتونه جلوتو بگیره؟ ** سعید ۳۱ خسته نباشی موقعیت؟ ** من درب شمالی هستم. ** شما میدان فلسطین هستی؟ ** بله موتور سوار همرامه ** ما رو دیدید؟ من الان روبروی مینی بوس زردم. بیا جلو ** یک خودرو نیسان آبی رنگ ابتدای کارگر دیده شده که مجهز به بلندگو است. لطفا یک چِکِش بکنید ** یک موتوری با سرعت می رفت کنار مینی بوس ما رسید وایساد آمد نزدیک ما داخل مینی بوس را نگاهی انداخت رفت. ** مشخصاتی چیزی ازش دارید دو نفرن چند نفرن چه موتوری چه لباسی تنشونه؟ ** دو نفرن موتور هوندا ۱۲۵ عقبی لباس آبی جلویی آستین کوتاه سفید ** مستحضر باشین تقاطع خیابان دانشگاه و انقلاب یه مقدار پایینتر یه تعدادی هستند دارن سربندهای سبز رنگ پخش می کنند بین مردم ** واحد ۲۴ داخل خیابان دانشگاه طرفداران سبز در حال تجمع هستن ** اگر مقدوره یکی از مینی بوسها را برسونین مرکز ما انشالله ناهارو به موقع بفرستیم. ** مینی بوسها یه جایی ان نمیشه تکونشون داد ** نمیتونین یک مینی بوس رو با راننده بفرستین؟ ** کمیل جان ناهارشون هم ببرین ** آذوقه هماهنگ شد؟ **‌ ما هم دنبال غذا هستیم که انشالله در اولین فرصت خدمت شما برسیم ** شماره ۱۳ اعلام می کنن که سوئیچ ماشین کجا هستش؟ (!) ** اونجایی که نشستین کشوی دوم میز یک ** مستحضر باشین چند تا خبرنگار جمع شدن ضلع شمالی دانشگاه دارن کاراشونو انجام میدن مردم هم دورشون جمع شدن ** ایرادی نداره ** بله تشکر

حرکت تعداد زیادی از مردم تهران بسوی صدا و سیما

بنابه گزارشات رسیده مردم تهران برای گرامیداشت یکی از شهدای قیام مردم ایران به صورت دسته های چند نفره از خیابانهای مختلف به سوی صدا و سیما در حال حرکت هستند. از ساعت 15:00 دسته های چند نفره از مردم تهران برای شرکت در مراسم گرامیداشت جان باخته آزادی محسن روح الامینی که در مسجد بلال قرار است برگزار شود در حرکت هستند. در حال حاضر تعداد زیادی از مردم و بخصوص جوانان دختر و پسر بصورت گروههای چند نفره از نقاط مختلف تهران به سوی مسجد بلال که در محوطۀ صدا و سیما است درحال حرکت هستند. همچنین از ونک گروهای متعددی از مردم در حال حرکت بسوی آن نقطه هستند. قرار بود که در مسجد بلال صدا وسیما مراسم گرامیداشت جانباخته راه آزادی مردم ایران راس ساعت 16:00 برگزار شود . نیروهای سرکوبگر گارد ویژه در میدان و نک و جلوی دانشگاه خواجه نصیر مستقر شده اند. و همچنین نیروهای سپاه پاسداران و بسیج و لباس شخصیها در نقاط مختلف مسقر شده اند و بر تعداد آنها افزوده می شود. همچنین نیروهای خبر چین وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی در بین گروههای از مردم نفوذ کرده اند که البته با هوشیاری مردم این افراد شناسائی می شوند و به همدیگر نشان داده می شوند. و در مواردی آنها را هو می کنند که مجبور به فرار از جمعیت می شوند

امیر جوادی لنگرودی که در اعتراض‌های 18 تیرماه بازداشت شده بود، در زندان اوین کشته شد

طی نامه‌یی که از جانب پدر امیر جوادی لنگرودی به خبرگزاری ارسال شد، امیر جوادی لنگرودی که در اعتراض‌های 18 تیرماه بازداشت شده بود، درگذشته است. متن نامه‌ی مهندس علی جوادی لنگرودی بدین شرح است با سلام «حال كه اين نامه را ارسال مي‌كنم از اوين زنگ زدند و گفتند بيا جنازه‌ی پسر وجگر گوشه‌‌ات را از پزشكي قانوني تحويل بگير. لازم است بگويم پسرم در تاريخ 18 تیر ماه در محدوده‌ی امیرآباد توسط لباس شخصي‌ها مصدوم و در بيمارستان بستري بود اما پس از بهبودي به زندان اوين برده شد و حالا جنازه‌ی پسر 24 ساله‌ام را تحويلم می‌دهند پسرم بنام اميرجوادي لنگرودي پسري بود به دور از جريانات سياسي و فقط عاشق وطن بود همين و بس پسري مودب و سر به زير كه به تازه‌گي مادرش را از دست داده بود و عزادار مادرش بود. حال من تنها بايد براي‌اش عزا بگيرم و مادري نيست تا برايش گريه كند مهندس علي جوادي لنگرودي